(دوران شباب)
ز جام نرگس چشمت،بگیرم من گلاب امشب
ز میگون لب لعلت، بنــوشـم می ناب امشب
بنازم بر گل رویت ، که از خورشـید اثر دارد
ز مویت من شب یلدا نمودم انتخاب امشب
كمان ابروانت ، تیر مـژگان ، می زند بر من
مرا آن خط ابرویت،کند هر دم خطاب امشب
شرر افکنده برجانم ، دو چشمان شرر بارت
به دل شور و به سر عشقت،شدم پرالتهاب امشب
اگرچه پیر و فرتوتم ، تو بر جانم دمیدی روح
رسیدم در دل پیری ، به دوران شباب امشب
نهـاده آتش حسـرت ، فراقت در دل زارم
ز وصلت اشـک شـادی را،ببارم جون سحاب امشب
چنان سرمست و مد هوشم ، ز جام وصل تو یارم
شـدم آزاد و فارغ از غـم و درد و عذاب امشب
چه شاد و سرخوشـم یارب ، که حال خود نمی دانم
ز شـــادی بر همه عالم ، نمایم من عتاب امشب
رهـایم از همه محنت ، منم مست از سـبوی او
ز وصل یار و محـبوبم، شدم مست و خراب امشب
بهروز ((رها))