• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 5289)
سه شنبه 19/2/1391 - 17:56 -0 تشکر 451825
گزیده‌ای از اشعار انوری

اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری معروف بهانوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است.

انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوش‌نویسی و موسیقی بوده‌است. او از دانش‌های ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهره‌ور و در دستورات اخترشناسی به زبان خود مرجع بوده‌است. وجود گواه‌ها و نشانه‌هایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقی‌دانی تحصیل کرده بدانند.

شنبه 24/4/1391 - 16:54 - 0 تشکر 472563

چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
غمی با تو فرو گویم دمی با تو برآسایم
ندارم جای آن لیکن چو تو با من سخن گویی
من بیچاره پندارم که از جایی همی آیم
مرا گویی کزین آخر چه می‌جویی چه می‌جویم
کمر تا از توبربندم فقع تا از تو بگشایم
غمی دارم اگر خواهی بگویم با تو ورنه نه
بدارم دست از این معنی همان دستی همی خایم
به جان گر بوسه‌ای خواهم بده چون دل گرو داری
مترس ارچه تهی‌دستم ولیکن پای برجایم
اگر دستی نهم بر تو نهادم دست بر ملکی
وگرنه بی‌تو تنگ آید همه آفاق در پایم
فراقت هر زمان گوید که بگریز انوری رستی
اگر می راستی خواهی چو هندو نیست پروایم

شنبه 24/4/1391 - 16:54 - 0 تشکر 472564

تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشادیم
در کار تو جان را به جفا نیست گرفتیم
در راه تو رخ را به وفاراست نهادیم
در آرزوی روی تو از دست برفتیم
واندر طلب وصل تو از پای فتادیم
چون فتنه‌ی دیدار تو گشتیم به ناکام
در بندگی روی تو اقرار بدادیم
تا بسته‌ی بند اجل خویش نگردیم
از بند غم عشق تو آزاد مبادیم
نی‌نی به اجل هم نرهیم از غم عشقت
با عشق تو میریم که با عشق تو زادیم

شنبه 24/4/1391 - 17:2 - 0 تشکر 472566

آخر به مراد دل رسیدیم
آخر به مراد دل رسیدیم
خود را و ترا به هم بدیدیم
از زلف تو تابها گشادیم
وز لعل تو شربها چشیدیم
بی‌آنکه فراق هم‌نفس بود
با تو نفسی بیارمیدیم
بر دست تو توبها شکستیم
بر تن ز تو جامها دریدیم
ناز تو به طبع دل ببردیم
راز تو به گوش جان شنیدیم
با ما به زبان رسم و عادت
زرقی که فروختی خریدیم
سر بر خط عهد تو نهادیم
خط گرد زمانه درکشیدیم

شنبه 24/4/1391 - 17:3 - 0 تشکر 472567

ای روی خوب تو سبب زندگانیم
یک روزه وصل تو طرب جاودانیم
جز با جمال تو نبود شادمانیم
جز با وصال تو نبود کامرانیم
بی‌یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
محسوب نیست آن نفس از زندگانیم
دردی نهانیست مرا از فراق تو
ای شادی تو آفت درد نهانیم

سه شنبه 27/4/1391 - 22:40 - 0 تشکر 473849

درمان دل خود از که جویم
افسانه‌ی خویش با که گویم
تخمی که نروید آن چه کارم
چیزی که نیابم آن چه جویم
آورد فراق زردرویی
دور از رخت ای صنم به رویم
ای یوسف عصر بی‌رخ تو
بیت‌الاحزان شدست کویم
اندر ره حرص با دو همراه
چون بیم و امید چند پویم
من تشنه بر آن لبم وگر چند
بر چهره همی رود دو جویم
بی‌سنگ شدم ز فرقت آری
وقتست اگرنه سنگ و رویم

سه شنبه 27/4/1391 - 22:41 - 0 تشکر 473850

روی خوب خویش را
روی خوب خویش را پنهان مکن
دل به دست تست قصد جان مکن
حجره‌ی بیداد آبادان مخواه
خانه‌ی صبر مرا ویران مکن
هر زمان گویی بریزم خون تو
رغم بدخواهان مگوی و آن مکن
سر مگردان از من و ای جان مرا
انوری را بی‌جنایت ای نگار
در غم هجران خود گریان مکن

سه شنبه 27/4/1391 - 22:41 - 0 تشکر 473852

شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن
پایی از غم در رکاب آورده‌ام
بیش از این اسب جفا را زین مکن
بوسه‌ای خواهم طمع در جان کنی
نقد کردم گیر و هان و هین مکن
چون سبک‌روحی گران کابین مباش
جان شیرین ناز ناشیرین مکن
عشق را گویی فلان را خون بریز
عشق را خون ریختن تلقین مکن
ای پسر عید ترا قربان بسی است
انوری را از میان تعیین مکن

سه شنبه 27/4/1391 - 22:41 - 0 تشکر 473853

ز من برگشتی ای دلبر دریغا روزگار من
شکستی عهد من یکسر دریغا روزگار من
دلم جفت عنا کردی به هجرم مبتلا کردی
وفا کردم جفا کردی دریغا روزگار من
دلم در عشق تو خون شد خروش من به گردون شد
امید من دگرگون شد دریغا روزگار من
تو با من دل دگر کردی به شهر و ده سمر کردی
شدی بار دگر کردی دریغا روزگار من

سه شنبه 27/4/1391 - 22:41 - 0 تشکر 473854

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار
بی‌یار نیستم چو غمش هست یار من
هرگونه‌ای شمار گرفتم ز روز وصل
هرگز نبود فرقت او در شمار من
کو آن کسی که کرد شکایت ز روزگار
تا بنگرد به روز من و روزگار من
پرخون دل و کنار همی خوانم این غزل
بربود روزگار ترا از کنار من

سه شنبه 27/4/1391 - 22:42 - 0 تشکر 473855

ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
تا روز من کند به سیاهی چو موی تو
بربند نامه موی به نزدیک من فرست
تا جان به جای نامه فرستم به سوی تو
در کوی تو به بوی تو جان می‌دهم چو باد
گر بوی تو به من بدهد خاک کوی تو

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.