• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2289)
يکشنبه 3/2/1391 - 23:58 -0 تشکر 447859
جمله به جمله با یک موضوع

با سلام
برای دوستان خوبم در انجمن ادبیات یک پیشنهاد دارم .
 با انتخاب یک موضوع هر نفر حداکثر سه تا جمله بنویسد (هر بیت شعر را هم یک جمله در نظر بگیریم)
و پس از جمع شدن این جملات و تکمیل موضوع مورد نظر ، موضوع دیگری توسط یکی از اعضا انتخاب و ادامه یابد.
با توجه به اینکه  نام انجمن ادبیات است من برای شروع موضوع « ادب» را پیشنهاد می کنم.
بسم الله...

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 13/4/1391 - 0:37 - 0 تشکر 468373

اى جوانان! آبرویتان را با ادب و دینتان را با دانش حفظ كنید

امام علی (ع)

               من می روم  وایا در پی من یادی از درها خواهد گذشت 
چهارشنبه 14/4/1391 - 1:7 - 0 تشکر 468624

از ادب پر نور گشته ست این فلك       وز ادب معصوم و پاك آمد ملك

کوله بارت را ببند

شاید ابن چند سحر فرصت آخر باشد

که به مقصد برسیم

بشناسیم خدا را

و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم...

يکشنبه 18/4/1391 - 18:53 - 0 تشکر 470110

لقمان را پرسیدند: ادب از که آموختی؟
گفت : از بی ادبان!
هر چه از آنان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم.

گلستان سعدی

نصرالدین کریمی(مُبین)
يکشنبه 18/4/1391 - 18:55 - 0 تشکر 470111

نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش
گلستان سعدی

نصرالدین کریمی(مُبین)
شنبه 7/5/1391 - 0:55 - 0 تشکر 482453



منم که گوشه میخانه خانقاه من است




دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است






گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک




نوای من به سحر آه عذرخواه من است






ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله




گدای خاک در دوست پادشاه من است






غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست




جز این خیال ندارم خدا گواه من است






مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی




رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است






از آن زمان که بر این آستان نهادم روی




فراز مسند خورشید تکیه گاه من است






گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ




تو در طریق ادب باش و گو گناه من است



نصرالدین کریمی(مُبین)
شنبه 7/5/1391 - 0:58 - 0 تشکر 482454

روشنی طلعت تو ماه ندارد




پیش تو گل رونق گیاه ندارد






گوشه ابروی توست منزل جانم




خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد






تا چه کند با رخ تو دود دل من




آینه دانی که تاب آه ندارد






شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت




چشم دریده ادب نگاه ندارد






دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری




جانب هیچ آشنا نگاه ندارد






رطل گرانم ده ای مرید خرابات




شادی شیخی که خانقاه ندارد






خون خور و خامش نشین که آن دل نازک




طاقت فریاد دادخواه ندارد






گو برو و آستین به خون جگر شوی




هر که در این آستانه راه ندارد






نی من تنها کشم تطاول زلفت




کیست که او داغ آن سیاه ندارد






حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب




کافر عشق ای صنم گناه ندارد



نصرالدین کریمی(مُبین)
شنبه 7/5/1391 - 1:1 - 0 تشکر 482456



ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی




زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی






حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا




هیهات چنان رویی یابند به بی‌رویی






در عین نظر بنشین چون مردمک دیده




در خویش بجو ای دل آن چیز که می‌جویی






بگریز ز همسایه گر سایه نمی‌خواهی




در خود منگر زیرا در دیده خود مویی






گر غرقه دریایی این خاک چه پیمایی




ور بر لب دریایی چون روی نمی‌شویی


مولانا



نصرالدین کریمی(مُبین)
شنبه 7/5/1391 - 1:5 - 0 تشکر 482459




یک بوسه از آن دو لب گرفتم




ز آن بادهٔ بوالعجب گرفتم






ز آن تنگ دهان شکر مزیدم




ز آن نخل روان رطب گرفتم






مهرش بدل شکسته بستم




ذکر خیرش بلب گرفتم






زان مصحف روی خواندم آیات




ز آن زلف بحق سبب گرفتم






تیر نگهش بروز خوردم




تار زلفش بشب گرفتم






بس فیض کز آن جمال بردم




بس کام که بی طلب گرفتم






میها خوردم بر غم زهاد




از بی‌ادبان ادب گرفتم






اندوه بعاقلان سپردم




عاشق شدم و طرب گرفتم






رو جانب قدس کردم آخر




چون فیض ره عجب گرفتم


فیض کاشانی



نصرالدین کریمی(مُبین)
شنبه 7/5/1391 - 1:7 - 0 تشکر 482461



پاس ادب به حد کفایت نگاه دار




خواهی اگر ز بی ادبان یابی ایمنی






با کم ز خویش هر که نشیند به دوستی




با عز و حرمت خود خیزد به دشمنی






در خون نشست غنچه که شد همنشین خار




گردن فراخت سرو ز بر چیده دامنی






افتاده باش لیک نه چندان که همچو خاک




پامال هر نبهره شوی از فروتنی


رهی معیری



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 9/5/1391 - 1:40 - 0 تشکر 484795




گرم خون انسان ز داغ آرزو




آتش ، این خاک از چراغ آرزو






از تمنا می بجام آمد حیات




گرم خیز و تیزگام آمد حیات






زندگی مضمون تسخیر است و بس




آرزو افسون تسخیر است و بس






زندگی صید افکن و دام آرزو




حسن را از عشق پیغام آرزو






از چه رو خیزد تمنا دمبدم




این نوای زندگی را زیر و بم






هر چه باشد خوب و زیبا و جمیل




در بیابان طلب ما را دلیل






نقش او محکم نشیند در دلت




آرزو ها آفریند در دلت






حسن خلاق بهار آرزوست




جلوه اش پروردگار آرزوست






سینه ی شاعر تجلی زار حسن




خیزد از سینای او انوار حسن






از نگاهش خوب گردد خوب تر




فطرت از افسون او محبوب تر






از دمش بلبل نوا آموخت است




غازه اش رخسار گل افروخت است






سوز او اندر دل پروانه ها




عشق را رنگین ازو افسانه ها






بحر و بر پوشیده در آب و گلشن




صد جهان تازه مضمر در دلش






در دماغش نادمیده لاله ها




ناشنیده نغمه ها هم ناله ها






فکر او با ماه و انجم همنشین




زشت را نا آشنا خوب آفرین






خضر و در ظلمات او آب حیات




زنده تر از آب چشمش کائنات






ما گران سیریم و خام و ساده ایم




در ره منزل ز پا افتاده ایم






عندلیب او نوا پرداخت است




حیله ئی از بهر ما انداخت است






تا کشد ما را بفردوس حیات




حلقه ی کامل شود قوس حیات






کاروانها از درایش گام زن




در پی آواز نایش گام زن






چون نسیمش در ریاض ما وزد




نرمک اندر لاله و گل می خزد






از فریب او خود افزا زندگی




خود حساب و نا شکیبا زندگی






اهل عالم را صلا بر خوان کند




آتش خود را چو باد ارزان کند






وای قومی کز اجل گیرد برات




شاعرش وا بوسد از ذوق حیات






خوش نماید زشت را آئینه اش




در جگر صد نشتر از نوشینه اش






بوسه ی او تازگی از گل برد




ذوق پرواز از دل بلبل برد






سست اعصاب تو از افیون او




زندگانی قیمت مضمون او






می رباید ذوق رعنائی ز سرو




جره شاهین از دم سردش تذرو






ماهی و از سینه تا سر آدم است




چون بنات آشیان اندر یم است






از نوا بر ناخدا افسون زند




کشتیش در قعر دریا افکند






نغمه هایش از دلت دزدد ثبات




مرگ را از سحر او دانی حیات






دایه ی هستی ز جان تو برد




لعل عنابی ز کان تو برد






چون زیان پیرایه بندد سود را




می کند مذموم هر محمود را






در یم اندیشه اندازد ترا




از عمل بیگانه می سازد ترا






خسته و ما از کلامش خسته تر




انجمن از دور جامش خسته تر






جوی برقی نیست در نیسان او




یک سراب رنگ و بو بستان او






حسن او را با صداقت کار نیست




در یمش جز گوهر تف دار نیست






خواب را خوشتر ز بیداری شمرد




آتش ما از نفسهایش فسرد






قلب مسموم از سرود بلبلش




خفته ماری زیر انبار گلشن






از خم و مینا و جامش الحذر




از می آئینه فامش الحذر






ای ز پا افتاده ی صهبای او




صبح تو از مشرق مینای او






ای دلت از نغمه هایش سرد جوش




زهر قاتل خورده ئی از راه گوش






ای دلیل انحطاط انداز تو




از نوا افتاد تار ساز تو






آن چنان زار از تن آسانی شدی




در جهان ننگ مسلمانی شدی






از رگ گل می توان بستن ترا




از نسیمی می توان خستن ترا






عشق رسوا گشته از فریاد تو




زشت رو تمثالش از بهزاد تو






زرد از آزار تو رخسار او




سردی تو برده سوز از نار او






خسته جان از خسته جانیهای تو




ناتوان از ناتوانیهای تو






گریه ی طفلانه در پیمانه اش




کلفت آهی متاع خانه اش






سر خوش از دریوزه ی میخانه ها




جلوه دزد روزن کاشانه ها






نا خوشی ، افسرده ئی ، آزرده ئی




از لگد کوب نگهبان مرده ئی






از غمان مانند نی کاهیده ئی




وز فلک صد شکوه بر لب چیده ئی






لابه و کین جوهر آئینه اش




ناتوانی همدم دیرینه اش






پست بخت و زیر دست و دون نهاد




ناسزا و ناامید و نامراد






شیونش از جان تو سرمایه برد




لطف خواب از دیده ی همسایه برد






وای بر عشقی که نار او فسرد




در حرم زائید و در بتخانه مرد






ای میان کیسه ات نقد سخن




بر عیار زندگی او را بزن






فکر روشن بین عمل را رهبر است




چون درخش برق پیش از تندر است






فکر صالح در ادب می بایدت




رجعتی سوی عرب می بایدت






دل به سلمای عرب باید سپرد




تا دمد صبح حجاز از شام کرد






از چمن زار عجم گل چیده ئی




نو بهار هند و ایران دیده ئی






اندکی از گرمی صحرا بخور




باده ی دیرینه از خرما بخور






سر یکی اندر بر گرمش بده




تن دمی با صرصر گرمش بده






مدتی غلطیده ئی اندر حریر




خو به کرپاس درشتی هم بگیر






قرنها بر لاله پا کوبیده ئی




عارض از شبنم چو گل شوئیده ئی






خویش ر بر ریگ سوزان هم بزن




غوطه اندر چشمه ی زمزم بزن






مثل بلبل ذوق شیون تا کجا




در چمن زاران نشیمن تا کجا






ای هما از یمن دامت ارجمند




آشیانی ساز بر کوه بلند






آشیانی برق و تندر در بری




از کنام جره بازان برتری






تا شوی در خورد پیکار حیات




جسم و جانت سوزد از نار حیات


اقبال لاهوری



نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.