تبیان، دستیار زندگی

هو الباقی!

سلام سلام سلام

آقایون، خانوما، شروع نکرده دست پیشو بگیرم که پس نیفتم.آقا من شرمندم، من خجلم، من پشیمونم ...

(امیدوارم زمینه سازی کارو خراب تر نکرده باشه)

خوب حالا بریم سر احوالپرسی، دوستان گل، انشاءالله خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ زندگی رو براست؟ روزگار بر وفق مراده؟ ...

قبل از اینکه بگم حال منم خوبه (اصلا نگفتما) عرض کنم که بازم شرمندم، الان اومدم این مبحثو بزنم دیدم انجمن عمومی جای خوبیه، رسیدم اینجا مبحث قبلی رو دیدم ... همون که جناب برزخ بزرگوار زده بودن ... دوستان دیگه آبم نکنین ... به جون خودم شرمندم ... بذارین حالا که دلو زدم به دریا همه چی رو اعتراف کنم ... (البته گزینۀ دیگه ای جلوم نیست، چون بالاخره عزیزانی از خطۀ شمال وضعیت ما رو تو شبکه رصد کرده بودن و سایه مون لو رفته بود) ... داشتم می گفتم ... حقیقتش من بی مرام نیستم (خودتون دیدین که) ... منتهی ترم جدید و کارآموزی (240 ساعت) و ... باعث شدن تصمیم کبری بگیرم که بشینم سر درس و مشقم، آما ... آما خوب اینجاشو بهم حق بدین ... اعتیاد به انجمنا که درس و مشق سرش نمیشه ... دیدم یا باید اراده کنم درست درمون درس بخونم یا هیچی دیگه! ... این شد که گفتم دوز مصرفیمو یهو صفر کنم تا بدنم غافلگیر شه ... تازشم دیدین که ... اون موقع تنور رفتنم داغ شده بود ... گفتم منم بیام تاپیک بزنم ... گودبای پارتی بگیرم ... گوجه و تخم مرغه (فحش و نفرینه) که نثارم میشه ... خلاصه سرتونو درد نیارم ... گفتم با یه ایمیل سر و تهشو هم بیارم که وقت شما گلای انجمنارم بیخود نگیرم ... به جان خودم دوبار میل زدم انجمنا ... از سیر تا پیاز برنامه مو و اینکه تابستون برمی گردمو نوشتم اون تو ... اما شامسم! نداریم که ... امروز مطلعم کردن که ایمیلا نرسیده ... اینم بگما ... اتیاده اون وسطا خودشو نشون می داد ... گهگاهی، جسته گریخته می یومدم انجمنا (که به لطف سیستم جالبم، تو شبکه هم آنلاین نشون داده می شدم) ... حق بدین بهم اگه روم نمی شد جواب محبتاتونو بدم ... تو پستا می دیدم دوستان اظهار لطف می کنن ... اما خوب چی می نوشتم ... تا اینکه الان مبنی بر قولی که داده بودم اومدم معذرت خواهی کنم و پوزش بطلبم و عذرخواهی کنم و (شورش در اومد؟!) ... بگم چه خبره.البته اینم بگم که دق نکنم، این پست هندیاتونو دیگه ندیده بودم، وگرنه میشماسینم که، عمرا طاقت می آوردم ... الانم مبحث جناب برزخو که دیدم داشتم از خجالت سست می شدم باز ... ولی خوب نظراتون همچین داغونم کرد که رسوایی رو ترجیح دادم.

خولاصه! از مدیر سیستم گرامی انجمنا، از دبیر داخلی بزرگوار، از تک تک بر و بچ با صفا و با مرام انجمنا (که هنوزم شرمندشونم) درخواست عفو و چشم پوشی از تقصیرات این مینیمم رو دارم و یه دنیا که کمه ... یه کهکشون متشکر و ممنونم.کاش شاهین غیرمجازی هم این قدر دل ناگرون داشت ... از استاد رهای بزرگوار هم که خجالت کمه، فجیع شرمندم ... از جناب برزخ که همیشۀ خدا نسبت به من بی نهایت لطف و محبت داشتن شرمندم .... از تک تک دوستان که اگه اسم ببرم، تراشه های یکی بود یکی نبودِ حافظه ام اجازه نمی ده حق مطلبو ادا کنم و خدایی نکرده اسم کسی جا می مونه، شرمندم ... اینجا چونم بخواد گرم شه سرورای تبیان جواب نمی ده، مشکل فنی پیش می یاد ... پس بقیه فیلم هندی باشه تو پستا و نظرا خدمت می رسم.

در مورد ادامۀ فعالیتم موقعیتو جوری نمی بینم که بخوام چیزی بگم، می ترسم خشم انجمنی ها خاکسترم کنه، به بخش انجمنا توضیح دادم، خواهری کنن، برادری کنن، سر ما رو به باد ندن.

در انتها بگم که هیچ وقت دوستای به این نزدیکی و صمیمیت نه داشتم نه تصور می کردم، تک تک تونو دوست دارم و کوچیکتونم.

دوری نه از دنائت و از بی وفائی است

از شرم من مقابل این باصفائی است

وقتی که موج لطف شما مهلتم نداد

دیدم صلاح و چاره فقط در خفائی است

یا علی

سلام سلام

ممنون که این قدر روحیه میدین، خوشحالم که غیبتم موجه شد.

تا باشه از این مزاحا، طراوات انجمنا به همین مزاحاست.

سلامت و سرزنده باشین

یا علی

سلام دهکدۀ عزیز

خوشحالم که با زنده بودنم مایۀ خوشحالیتون شدم.

والا علم آموزی که چه عرض کنم، بیشتر تعالم بوده (بر وزن تظاهر) تا تعلم.

در مورد موج هم عرض کنم بر حذر باشید، آخه من نخودی تبیانم ماجرا این شده، شما غیبتون بزنه تراژدی بار میاد.

سلامت و پایدار باشین

یا علی

سلام سلام 

استاد رهای عزیزم

در مورد رنگ و بوی انجمنا که به جون خودم من دستم کج نیست.

و اما از بزرگی و مناعت طبع شماست که بار انجمن رو دوشتون باشه و دم نزنین.

سلامت و سرزنده باشین استاد

یا علی

سلام به یار و یاور قدیمی تبیان و تبیانیان

نمی دونم شعری که گذاشتینو چندبار خوندم، انصافا چسبید، دست گلتون درد نکنه.

ممنون که این قدر لطف دارین

زنده باشین

یا علی

سلام مخصوص به مدیر سیستم بزرگوار و دلسوز انجمنا

از اظهار لطفتون بی نهایت ممنون و شرمندم

به امید بهترینها برای انجمنهای تخصصی تبیان و اهالیش

سلامت و پایدار باشید (که خدا رو شکر هستید)

یا علی

علیک سلام مجدد

این هانیه خانوم همیشه به یه نکات ریزی گیر می ده آدم می مونه چی جور کنه بگه ...

عرضم به حضورتون که شما منطق می گین خوب، ولی خوب منطق راست کار آدمای منطقیه، یه آدم نرمال هم درسشو می خونه هم تبیانشو میاد، مشکل از اونجایی شروع میشه که یکی نانرمال ... ببخشید آنرمال باشه.یعنی تخصصش درآوردن شور مسائل باشه، این جور افراد به برنامه ریزی شون دقیق عمل می کنن، منتهی تا اون جاییش که مربوط به اوقات فراغته، بعد که این اوقات دوست داشتنی تموم میشه یهو به برنامه خیانت می کنن، می گن الان پا میشم میرم، الان پا میشم می رم، اما خبری نمیشه، هی از اوقات دیگه می دزدن، میذارن رو این اوقات.تا اینکه لحظه جالب داستان فرا می رسه، یعنی اون اواخر افق برنامه ریزی مون.سوژۀ آنرمالِ ما رسیده به چند قدمی (تبدیل کنیم حدودا میشه هفت هشت روز) امتحانا، اما درصد پیشرفت ... (خجالت آوره، نگم بهتره).خلاصه سرتونو درد نیارم (اگه هنوز سالم باشه)، اوج اراده این افراد وقتی متجلی میشه که از اون ور بوم بیفتن، یعنی بازم خیانت کنن، اما این بار به اوقات فراغت.حالا اینکه حالتای دیگه ای هم از این افراد ثبت شده، مثلا حالات خاص اوقات فراغت که میشه اوقات رفاقت و ... بماند که مجال بحث تو این مقاله نیست.

امیدوارم از پرسیدن سوال پشیمونتون نکرده باشم

موفق و سرزنده باشین

یا علی