تبیان، دستیار زندگی

به نام خدا

سلام

علی بن خنیس گوید: خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: حقّ مسلم بر مسلم چیست؟

فرمود: که از برای او هفت حقّ واجب است که هیچ یک از آن حقوق نیست مگر آنکه واجب است بر عهده او، به وجهی که اگر ضایع نماید چیزی از آنها را از ولایت الهی و از اطاعت او خارج می شود، و از برای خداوند در وجود او بهره و اثری از آثار بنده گی و دوستی او نیست.

گفتم به ایشان فدایت شوم آن حقوق چیست؟

فرمود: ای معلّی! من درباره تو خائفم که آنها را ضایع نمائی و محافظت نکنی، و یاد بگیری و عمل ننمائی.

می گوید: گفتم: امید یاری از خداوند دارم.

فرمود: کمترین حقّ از آنها این است که آنچه را که برای خودت دوست داری برای او نیز دوست داشته باشی، و آنچه از برای خود کراهت داری؛ برای او نیز کراهت داشته باشی.

سلام؛
راجع به خشم و ادمایی که زود داغ می کنن، من اصلا خاطرات خوبی ندارم، یه سر یه امتحانی فقط 3 یا 5 دقیقه دیر رسیدم، طرف اصلا ربطی به مراقبا نداشت و از دست من عصبانی شد، خدا ازش نگذره، رام نداد سر جلسه ، درس 3 واحدی ما رو به باد داد، هرچی اون روز صلوات فرستادیم و باهاش حرف زدیم استاد و راضی کردم ؛ باز این رفت باهاش صحبت کرد رام نداد استاد، اخر سر ازش پرسیدم چرا؟
گفت می خوام ادب شی ترم اولی هستی و بی نظم؟ ... داشت سوار ماشین خفنش می شد گفتم واسه ادب کردن من امروز روز خوبی نبود.
به هرحال گاهی اوقات خشم بقیه واسه ماها شر می شه واسه اونوقت کسی نسخه ای نداره ؟ چون ما که صلواتم فرستادیم ازمون دفع شر نشد.

اه اه چه آدمِ

من چنتا نسخه دارم خدمتتون عرض خواهم کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا ابا صالح المهدی
سلام


یا مقلب القلوب

در کدام خیابان " حوّل حالنا " می فروشند ؟
کلمات خیس و باران خورده ام را در دست می گیرم؛ امسال هم با همین واژه های بی مقدار برایت سلامی ، " سبز " می کنم ... و تو امسال هم نیامدی که خستگی را از لباس روزها بتکانی و به گریه ی ندبه های ما سلام کنی .
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدن دل ها پا در میانی نمی کند.
راستی کجا می شود " یک دست " دعای اجابت شده خرید ؟ در کدام خیابان " حوّل حالنا " می فروشند ؟ ببینم !... اصلا کسی سکه ی بی تقلب " یا مقلب القلوب " در جیب وجدان دارد ؟!
کمی دورتر می ایستم ، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده ی عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند همه ی آرزوهای شهید در شیشه ی عمر من که نسل سومم ته نشین شده و غربت بزک شده ی از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدی شان خرسندی خدا ...
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خورد را گریه کرد، مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده " سلطان قلب ها " را با آکاردئون خسته اش نواخت. همسایه ای برای در آکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تازه خرید . کارمندی از رژه ی غصه ها و قسط ها سکته کرد؛ زنی با ابر اشک هایش شیشه ی خانه ی مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره ی هواشناسی را برایمان خواند که مدت هاست یک جبهه هوای نفس بالای سرمان خیمه زده.
ولی در کوچه های پیامبران تا دلت بخواهد هوا بهاریست : ایوب " سنبل صبر " می آورد ... عیسی " سیب صلح " ... نوح " سالنامه عمرش " را سر سفره گذاشته ... موسی " سینای سینه اش" را تحفه آورده ... ابراهیم " سنگی از کعبه " به امانت گرفته ... داوود " ستاره مظلومش " را از چنگ صهیونیست ها به در آورده و محمد (ص) سلام که می کند موج معطر محبتش دل ها را به آسمان می برد.
و پیامبران همه " هفت سین سلامشان " را به تو تقدیم می کنند.
ایمان شکسته بسته ی ما هرچه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده ... چه دانه لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که " جلد " بام جمعه های تو شده ایم ؟
گل همیشه بهار ...
من دلم را محض تعارف تقویم ها " نو " نمی کنم. من از خودت عیدی اجابت می خواهم . امسال با نور تنهایی ، هزار بار در خودم سفر خواهم کرد : به شهر توبه ... به آبادی الهی العفو ... به دهکده ی دعا کوچ می کنم .
نسل سوم بغض هایش را به دست باد می سپارد تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود . نسل سوم انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسد. نسل سوم همراه تیر دعا می دود و کوچه های آرزوهایش جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود.
پس ای نوروز خدا ! آرزوهای مرا در پوشه ی " آمیــــن " خودت به عرض پروردگار برسان .
خدا کند سال جدید – غذای شیطان – نماز قضای ما نباشد. خدا کند جیب زندگیمان پر از نقل اخلاص شود. خدا کند قافله های غفلت ما را گمراه نکنند. خدا کند خانه ی رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم . خدا کند این بهار نوروز دیدار باشد ...

اللهم عجل لولیك الفرج