رمانتیسم مشروطه, اساساً رمانتیسمی اجتماعی است. در ایران این عصر یكی از بهترین نمونه های – هر چند كوچك- آمیختگی رمانتیسم با دغدغههای اجتماعی اندیشه روشنگری را میتوان دید. گرایشهای رمانتیك در آغاز این دوره نه در تضاد با روشنگری بلكه مكمل و همپای آن سیر میكند و به تدریج جنبههای دیگری به خود میگیرد. عمده ترین نمودهای اجتماعی رمانتیسم مشروطه در پدیدههایی از این دست میتوان مشاهده كرد: دلبستگی آرمانی به انقلاب و آزادی, همدردی پر احساس با محرومان و رنجهایشان, امید به افق روشن و آینده آرمانی, میهن دوستی و ناسیونالیسم و توجه و شكوه از دست رفته ایران, جستوجو قهرمان رمانتیك و ستایش آن انتقاد پر احساس از ناملایمات تمدن جدید۳ و .... نمودهای غیر اجتماعی این رمانتیسم نیز عبارتاند از: كاربرد خاص و متفاوت تخیل كه عمدتاً در تشبیهها و صورخیال تازه و نوآیین جلوهگر میشود, كاربرد خاص و متفاوت زبان كه در تازگی شیوه گزینش واژگان و جذابیت زبان و جنبههای نوآورانه آن نمود بیشتری دارد, تمایل به منظرهپردازی و توصیفهای تازه و بهره گرفتن از نوعی ارتباط فردی و خاص با طبیعت و....۴ چنانكه میدانیم, در ادبیات اروپا نهضت رمانتیسم در عرصه شعر, از یك لحاظ, زمینه ساز تحولی بنیادین بود و رمانتیكها بر معیارهای خشك و اصول و قواعد كلیشهای نئو كلاسیك شوریدند و موجب شكوفایی و رونق دوباره شعر و پدید آمدن انواع نوآوریها شدند. در ایران عصر مشروطه, در آغاز, شعر به گونهای مستقیم وارد مسائل اجتماعی شد و از یك سو محتوای آن تغییر كرد و از سوی دیگر, استفاده از زبان مردم , به شعر حالتی سادهتر و طبیعیتر بخشید. اگر تعریف مشهور وردزورث از شعر را در نظر بگیریم۵ كه یكی از عناصر آن «سخن گفتن به زبان ساده مردم عادی» بود, این جنبه تحول شعر مشروطه را نیز میتوان بخشی از شورش عصر علیه نئوكلاسیسم منحط دروه بازگشت به شمار آورد؛ ولی چون در ایران این تحول اساساً و عمدتاً صیغه و انگیزهای احتماعی داشته است و انقلاب رمانتیك در شعر با همه ابعاد و به معنی اروپایی آن وجود نداشته است, نمیتوان كل این فرآیند تحول شعر را فرآیندی رمانتیك دانست.