جهان درون انسان یعنی حقیقت خویشتن خویش دارای امیال فطری میباشد که چنانچه به کمک نیروها و انگیزههای روان و عناصر فکری بیرونی جهت یابد بهترین راه برای شناختن مقصد نهائی و کمال حقیقی انسان است. در نهایت همه آنها انسان را به سوی بینهایت سوق میدهد (بینهایتی که خدایش نامند). تأمین چنین خواستهای مسیر نیست مگر ارتباط با سرچشمه علم و قدرت مبدأ مشخص است، لکن مقصد انسان متحرک خود اوست باز یافتن خود. در حقیقت انسان از خود آغاز میکند، در خود حرکت میکند؛ با به خود میرسد. اما این رسیدن به خود مرحله بالاتری از خود آغازین است. انسان بهعنوان کاملترین و پیچیدهترین پدیده جهان مادی حلقهای از زنجیر طبیعت به حساب میآید و برای تعادل وجود خود با خویشتن خویش از یک طرف یا طبیعت از طرف دیگر و با مبدأ هستی از جناح دیگر ارتباط منسجمی برقرار مینماید. این پیچیدگی جسم و روح و پیدا شدن ارتباط عمیق جسم فیزیکی و روح متافیزیکی به وسیله رابط جان زمانی اندیشه را به خود مشغول کرد که خداوند فرمود موجودی را که خلق کردم از روخ خود در او دمیدم. حقیقت اصیل و پاک انسانی بحث عمیق و گستردهای است