همانگونه كه یك رشته علل و عوامل باعث غیبت شد و مردم از نعمت وجود امام ظاهر محروم شدند، همچنین ظهور امام نیز مشروط به تحقق زمینهها و شرایط آن است و تا این شرایط فراهم نشود، ظهوری نخواهد بود.
یكی از شرایط عمده، وجود یاورانی است كه به همراه امام بار قیام را بر دوش بكشند و تا آخر از همراهی و یاری رهبر خود دست برندارند و او را تنها نگذارند.
سدیر صیرفی در گفت و گویی با امام صادق(ع) درباره عدم قیام میگوید:
حضرت مرا به خارج مدینه برد تا آن كه وقت نماز، در محلی پیاده شدم،
امام صادق(ع) به جوانی كه در آن نزدیكی بز میچراند نگاهی كرد و فرمود:
«ای سدیر! به خدا قسم! اگر پیروان من به تعداد این بزها بودند، بر جای نمینشستم(و قیام میكردم).»
سدیر گوید: بعد از تمام شدن نماز، حیوانات آن گله را شمردم و یافتم كه عدد آنها از هفده تجاوز نمیكند.
(كافی، ج2، ص190، ح4).
تحقق این شرط، لازم است ، ولی كافی نیست، بلكه باید زمینههای دیگر نیز فراهم شود كه از مهمترین آنها، قابلیت مردم برای پذیرش دولت حق است. به این معنا كه عموم مردم و جامعه بشری(نه گروهی خاص و در منطقهای خاص) باید به درجهای از معرفت برسند كه دریابند حكومتها و مكاتب ساختهی بشر، جوابگوی نیاز مردم نیست و به وسیلهی اینها، سعادت و عدالت واقعی به بشر هدیه نمیشود.
خلاصه آنكه مردم، خود باید ظهور عدالت را بخواهند و جهانیان را با زیباییهای دوران ظهور آشنا كنند و روحیهی عدالت طلبی و ظلم ستیزی را در همه جا گسترش دهند.
مرحوم خواجه طوسی، در كتاب تجرید الاعتقاد، علت غیبت امام را كوتاهی مردم میداند؛ چرا كه اعمال و كردار مردم، باعث شد امام از میان مردم برود. بنابراین باید مردم از راه غلطی كه رفتهاند برگردند و امام را بخواهند تا ظهور صورت گیرد.
و از همین رو، شیخ صدوق در مقدمهی كتاب كمال الدین میگوید: ظهور حجتهای الهی در مقامات پیشوایی خود، بر سبیل امكان و تدبیر، نسبت به مردم زمان خودشان است. اگر حال(مردم) طوری باشد كه امام بتواند تدبیر و رهبری اولیایش را بر عهده بگیرد ـ یعنی مردم حاضر باشند حرف او را بپذیرند و او بتواند ارادهی خدا را پیاده كند ـ ظهور آن حجت، لازم خواهد بود و اگر وضع به گونهای باشد كه امام نتواند تدبیر در رهبری اولیایش را بر عهده بگیرد و حكمت الهی، موجب پنهانی او گردد و تدبیر نیز آن را اقتضا كند، خداوند او را در پشت پرده غیبت، نهان میسازد تا زمانی كه وقت مناسب فرا رسد».