سلام
دیدی دیدی... گفتم بگم مردا از مخفیگاهاشون میزنن بیرون؛ هنوز نگفتم این آقا مهدی سروکلش پیدا شد... خدا به این خانومها رحم کرد که هنوز اعلامیه ندادم وگرنه که...
ااااا آقا مهدی! چرا توپ جمع کن؟! ما اینجا بازیکن مرد کم داریم... همین الان بگم که شکیته بندی و اینجور چیزا تو کاره ما نیست هااااا؛ محکم باش مممممممممممرررردددد...
به به فالنیک گرام!!!...
من از الان بگم (!!!) من ظرفا رو فقط آب میکشم؛ آقا یونس شستنشون با تو... (چقد خوبه که همه به وظایف خودشون آگاه باشن و کار خودشون رو بدون دعوا مافعه انجام بدن... نه؟... واقعا به به اه به به..)
کی چپ چپ نگاه کرد حالا... والا من که همینطور مسقیم نگاه میکردم؛ آقا یونس هم شاهدمه، مگه نه یونس؟!...
آُ آُ اُ... راست میگه (البته نه خیلی)... والا توی زندون که بودم که غذا بهم نمیداد... بعدشم که اومدم بیرون و منو گذاشت نگهبان اون تخم مرغای کذاییش، تهش هیچی گیرم نیومد بماند، گشنگی هم بهم داد و تهش هم معلوم نیست چیکارشون کرد؛ حالا جدا کجا گذاشتیشون؟؟؟...
خووووب!!! بالاخره این مسابقه ای که اینقده دارین براش خودتون رو و خودم رو به آب و آتیش میزنین کی هست؟؟؟؟...
منتظریم هاااااا....
فعلا خوش باشید تا بعد...
یاحق
مجتبی