• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2322)
شنبه 10/10/1390 - 21:45 -0 تشکر 410194
امیر پازواری

امیر پازواری مشهور به امیر مازندرانی،، از شاعران تبری‌سرای مازندران بود.نام و زندگی وی در پرده ابهام مانده است. از سروده های منسوب به وی می توان گفت كه از مردم شیعی روستای پازوار بارفروش( بابل ) بود و معشوقه ای بنام گوهر داشت .

شنبه 10/10/1390 - 21:50 - 0 تشکر 410209

در مقدمة دیوان امیرپازواری از زادگاه و زمان زندگی وی مطلبی دریافت نمی‌گردد. دربارة دورة زندگی شاعر، نظر پژوهشگران را در سطور بالا ذكر كرده‌ایم؛ امّا دربارة زادگاه وی باید گفت كه اگر به اشعار امیر مراجعه كنیم، در می‌یابیم كه وی در اشعارش، دشت پازوار و امیركلا را توصیف نموده و گشت و گذار در آن منطقه را زیبا می‌داند. اینك اشعاری كه در توصیف پازوار امیركلاست، نقل می‌گردد.

يکشنبه 11/10/1390 - 0:29 - 0 تشکر 410385

سلام
ممنون از معرفی جامعتون، مرحبا به این شاعر طبری
یا علی

يکشنبه 11/10/1390 - 16:10 - 0 تشکر 410611

متشکرم
درادامه هم چند شعر از این شاعر توانا را میارم

يکشنبه 11/10/1390 - 16:12 - 0 تشکر 410613

و ادامه بحث روز قبل:
اینك اشعاری كه در توصیف پازوار امیركلاست، نقل می‌گردد.
امیر گِنِه دشتِ پازوار خُجیره
گشت پازوار رو در بهار خُجیره
ترجمه: امیر می‌گوید: دشت پازوار چه خوب است به ویژه هنگام بهار، گشت و گذار در آن چه زیباست. ( كنزالاسرار مازندرانی، جلد اوّل، به اهتمام درن، ص 130)

يکشنبه 11/10/1390 - 16:12 - 0 تشکر 410614

مِرِه كَل امیر گِنِنِه پازوار
بَلُو دَست أئیتِ مَرز گیرمِه تِیمِه‌جار
ترجمه اهل پازوار مرا كل امیر می‌گویند كه بیلچه به دست گرفتم و در حال مرز گرفتن خزانه‌ی نشا هستم. (كنزالاسرار مازندرانی، به اهتمام درن، جلد اول، ص 130)

يکشنبه 11/10/1390 - 16:13 - 0 تشکر 410615

پژوهشگران و محققان به اتفاق زیستگاه امیر را «پازوار» دانسته‌اند كه هنوز اخلاف او در پازوار زندگی می‌كنند. حتی كسانی در پازوار هستند خود را از اخلاف او می‌دانند و معتقدند كه شهر امیركلا به مناسبت نام امیر پازواری است. وی در توصیف امیركلاه سروده:
امیركلاهِ او چِه چائی دارنه
امیرِ دِترِ گردن صُراحی دارنه
ترجمه: آبِ امیركلا چه سرد و خنك است و در گردنِ دخترانِ امیركلا، ظرف آب آویزان است.
(به كنزالاسرار مازندرانی، به اهتمام درن، جلد اول، ص 130)

يکشنبه 11/10/1390 - 16:14 - 0 تشکر 410617

قسمت اعظم اشعار امیر در توصیف زیبایی دلداده‌اش، گوهر، است و به گفتگوی این دو عاشق و معشوق می‌پردازد. دو عاشقی كه هرگز به هم نرسیدند و در آتشِ فراق سوختند. این بخش از اشعار، آه و نالة جانسوز امیر در فراقِ گوهر است و از سرنوشت و تقدیر می‌نالد. وی در این مجموعه، خود را به مجنون و فرهاد و شیخ‌ صنعان و نیز گوهر را به لیلی‌ و شیرین مقایسه كرد و اینك نمونه‌ اشعار او.
اون وقت اگر مجنون، لیلیِ عشق داشت بی
فرهاد، کلنك ره دوش هَنیاو داشت بی
اون‌ وقت كه‌هیچ كس، مِهرره به‌ دل نكاشت بی
اسا امیر، مِهرِ گوهر، دل دكاشت بی
آخِر داغِ شیرین، جان ره شِه گذاشت بی
تِنِه دو گل و یاسمن، بو نداشت بی
(كنزالاسرار، ج 2، به اهتمام درن، ص 270)
ترجمه: اگر آن وقت مجنون به لیلی عشق ورزید اكنون امیر عشق گوهر را به دل گرفت. (امیر، مثل مجنون عاشق شد)
ـ فرهاد کلنك را بر دوش گذاشت. آخر داغ شیرین بر دلش مانده، جان داد.
ـ آن زمانی كه هیچ كس، بذر مهرت را در دل نكاشته بود، دو طرف چهره‌ات مثل گل سرخ و یاسمن خوشبو نبود، من، عاشق تو شدم.

يکشنبه 11/10/1390 - 16:15 - 0 تشکر 410618

خلاصه این كه امیر و گوهر، سمبل عاشق و معشوق هستند. در نزد مردم طبرستان، افسانه‌هایی درباره عشق‌ امیر به گوهر وجود دارد كه دُرن در صفحه 123 تا 129 دیوان با عنوان «مِن كلام امیر پازواری» آورده و هم‌چنین در مقالة خانم گیتی شُكری آمده، نقل می‌گردد.
«امیر چوپانی بوده كه در خدمت اربابش كار می‌كرده است. دل امیر در گروِ مهرِ گوهر، دخترِ ارباب است. گوهر را نیز به او تمایل بوده است. روزی سواری به امیر می‌رسد و از او می‌خواهد كه از جالیز برایش خربزه بیاورد. امیر تعجّب می‌كند؛ زیرا زمانِ رسیدن خربزه نبود. به اصرار سوار، وارد باغ می‌شود. خربزه‌های فراوانی می‌بیند و باغ را چون بهشت می‌یابد. با حیرت خربزه‌ای برای سوار می‌آورد. سوار، خربزه را می‌شكافد و پاره‌ای از آن را به امیر می‌بخشد. سوار می‌رود. امیر به باغ بازمی‌گردد. باغ را به رونق چند لحظه پیش نمی‌بیند. در این هنگام گوهر سر می‌رسد و امیر نیمی از پارة خربزه را به او می‌دهد. هر دو با خوردن خربزه شروع به شعر گفتن می‌كنند و در می‌یابند كه آن سوار علی(ع) بوده است. امیر به دنبال سوار روانه می‌شود. سوار را در حال عبور از رودخانه‌ای، می‌بیند كه به جای آب، آتش در آن روان است و او را از عبور در آن رودخانه بازمی‌دارد. امیر از رودخانة آتش می‌گذرد و به پابوسیِ سوار مشرّف می‌گردد و درِ معرفت به رویش گشوده می‌شود و چون نام یار و معشوقش گوهر بوده است، معشوق حقیقی خویش را نیز به این نام می‌خواند.» (ر.ك. در شناخت مازندران، فرهنگخانه، ص 232)

دوشنبه 12/10/1390 - 0:16 - 0 تشکر 410848

سلام
واااااای ایشون همشهری منن...راستش تا اونجاییکه می دونم این شاعر توانا اشعاری رو به شاه صفوی هدیه کردند و شاه صفوی هم برای قدر دانی از ایشون زادگاهش رو امیر کلاته نامید یعنی سرزمین امیر که بعدها به امیر کلا تغییر پیدا کرد...
ممنون جناب رها...توضیحات کاملی بود...

دوشنبه 12/10/1390 - 13:9 - 0 تشکر 410990

از شما هم سپاسگزارم ثمر جان
اطلاع رسانی تون عالی بود

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.