1-چهارم دیماه سال 1310، احمد محمود دریكی ازكوچه پسكوچههای شهراهوازدیده بر جهان فانی گشود. در هرگامیكه اورا به بلوغ میرساند، حادثهای سرزمینش رامیلرزاند:جنگجهانی دوم، اعتصابات كارگری،كودتا،اعدام وشكنجه وتبعید واینگونه بود كه نویسنده خودرا ملزم به نوشتن میكرد، وكلمه- كلمات، بیآنكه قرارشان براین باشد، مترادف با ثبت حوادث روزگارخویش بود.چه سربلندتر نویسندگان وهنرمندانی كه ردپای افتان وخیزان سرزمینشان راجان به كلمه دادهاند.
گواینكه احمد محمود هرآنچه را كه درخطهاش- زادگاهش – این زمین سوخته میگذشت به درستی درآثارش نمیآوردواین مهم، نویسنده را به مثابه حذفكننده برخی ازحقایق میكرد و شاید این پارهای ازاشكالات واقعنویسی احمد محمود در تاریخنویسی زمین تفتزده آثارش بود. نیك میدانیم نویسنده در داستان چندان دربند تاریخ نیست، اما محمود با نگرش اجتماعی وعدالتخواهانه خود حقیقتا به برخی از اتفاقات و خاصه مبارزات مردمی توجه نشان داده است. نیك به همان اندازه در برابربرخی حوادث، زبان وآدمها توجه شایانی نمیكرد.واقع امااین است كه احمد محمود بهرغم انتخاب گزینشی آدمها، زبان، حوادث و...
آثارش درادبیات معاصر فارسی مترادف با حوادث تاریخی این زمین سوخته است: استعمارمردم- مردمیكه در نفت وبا نفت یكی شدهاند و نصیب ازآن نبردهاند جزشكنجه وتبعید... نخلهایی كه بریده میشوند برای چاههای نفت، آوارگان جنگزدهای كه خائن نامیده میشوند واین زهركلام تن وجانشان رامكدر میكرد. احمد محمود نویسندهای بودكه این موضوعات و ثبت و تكههایی ازتاریخ معاصر را به بازیهای كلامی و پرداخت به موضوعات صرفاًُ روشنفكری نداد. درخلوت نشستن وقلمفرسایی عدالتجویانهاش رابه كافه و كافهنشینی نداد.
چنان كه درپاسخ به شبهنقدهایی كه معمولاً غرضورزانه بودهاند، اذعان داشت آنها كه این همه حرف میزنند كی وقت میكنند داستان بنویسند؟ آیا بازهم نویسندهای ازآوردگاه احمد محمود سربرون میآورد كه سا لها بعد آثارش گویای زمانه خود باشد؟ من بر این باورم كه پس ازنویسندگان دورهای كه برای عدالت اجتماعی وتحقق آن قلم وقدم زدهاند،كه صدالبته احمد محمود ازشاخصترین آنهاست، خطه خوزستان نویسندهای با این معیارنداشته است.آن چیزی كه امروزه درفیلمسازان خوزستان بروزپیداكرده است،درنویسندگان حال حاضراین ولایت نیست. باری، اكنون ششسال ازچهره درنقاب خاك كشیدن احمد محمود میگذرد-خاكی كه چه بسیارفرزندان خودرا درآغوش كشیده است.
2- ازدوسال پیش از مرگ احمد محمود تاكنون هرگاه سخنی از او به میان آمده باشد،چه دركتاب،چه درروزنامهها ومجلات وفصلنامههای ادبی وسخن گفتن درجمع،درحد شناختم ازمحمود و جهان داستانیاش حضوریافتهام به اشكال گوناگون....این نیز بماند كتاب «احمد محمود» مجموعه گفتگوی نگارنده با اهالی سینما و ادبیات كه حالا درست یك سال است توسط انتشارات «قصیده» به وزارت ارشاد ارائه شده است.
همچنین فیلم مستند «قلمرنج» (درباره احمد محمود) كه پنجسال درگیرتولیدآن بودهام و حالا دقیقا دوسال است كه درآرشیو مركز گسترش سینمایی مستند و تجربی خاك میخورد و تنها یك بارآن هم به اصرار خودم اكران خصوصی شدو باقی بقایتان.اگرچه عدم پخش فیلم مستند قلمرنج چیزی ازحسن اخلاق ومنش مدیریتی آن مركز كم نمیكند،اما واقعیت این است كه این فیلم درآن مركز خاك میخورد. با همه این كوششهایی كه شدوگپ وگفتها،هنوزهم كه نامیازاحمد محمود بیاید باز هم میبینم برای سخن گفتن ازاحمد محمود ناگفتهها فراوانند.
شاید برای این باشد كه در برابر محمود به شدت سكوت شد.این سكوت تنها ازسوی دولتها نبوده است،بل ازجانب دوستان وهممسلكهای اونیزبا توطئه سكوت مواجه شد.پرسشهای متعددی درباب محمود و آثارش هست كه پاسخ داده نشده است، پرسشهایی مثلا درباره برداشت سینما ازآثارمحمود.برای نمونه برداشت مهرجویی از رمان همسایهها كه درچندقدمیساخت سریال جلوی آن گرفته شدوبعدهم فیلمنامه گموگورشد و دیدیم كه پس ازچاپ گفتوگوی نگارنده با مهرجویی درروزنامه شرق، فیلمنامه پیدا شد.
حالاازاین پس مهرجویی با آنچه میكند بحث دیگری است.اما سوال این است:برداشت از آثارمحمود به این یك نمونه ختم میشود؟تا جایی كه حافظهام یاری میدهد چندین وچند فیلم وسریال سراغ دارم كه غیرمستقیم ازآثارمحمودبرداشت كردهاند بیذكر نام نویسنده واثر. متاسفانه دراین میان دوتن از شاخصترین فیلمسازان وطنی در دو فیلم شاخص خود ازآثار محمود بیتاثیر نبودهاند.حتی نام آثار محمود نیزمورد اقتباس واقع شد.كافی است مروری اجمالی داشته باشیم: سریال «مدارصفردرجه»، سریال «همسایهها»، سریال «داستان یك شهر» و...حتی نشانههایی ازآثارمحمود درفیلمهای مستند نیزدیده میشودكه غالبا این آثار قبل ازانقلاب ساخته شدهاند.همچنین یك فیلم سینمایی با نام «آب» قبل ازانقلاب به كارگردانی «حبیب كاوش» ساخته شده است كه احمد محمود ترجیح داد نامش از تیتراژ حذف شود.
شاید اگر در پروسه تاریخیای كه محمود قلم میزد، مخالفت با اونبود،سینمای ایران بیشترمیتوانست ازآثار اوبهره ببرد. آثارمحمودبا همه وفاداریاش به ادبیات،به شدت تصویریاند.اگرچه محمودنگارش دوفیلمنامه چاپ شده رادركارنامه خود دارد كه آثار شاخصی نیستند،اما درآثارداستانیاش دكوپاژ، میزانسن، بازیگری وحتی صدا شنیده ودیده میشود، همراه با شخصیتپردازی استادانه. ازتاثیر آثارمحمود برسینمای ایران كه بگذریم،به همان اندازه میتوان درباب جایگاه روشنفكری احمد محمودسخن گفت كه قطب روشنفكری را نویسندگان میدانست.فعل وانفعال اودر پروسههای متفاوت سیاسی/اجتما عی نیزمیشود مورد بررسی قرار گیرد چراكه محمود یك نویسنده است وآنچنان كه آثارش الهام یافته از جامعه اوست، نویسنده میتواند ما به ازای جامعه روشنفكری باشد.
اگرچه باید اذعان كنم محمود هیچگاه در جایگاه نظریهپردازسیاسی/اجتماعی به معنای رایج آن قرارنگرفت، اما آنچنان كه او اذعان داشت: «نویسنده قطب روشنفكری است.» دركتاب «دیداربا احمدمحمود»،گردآوری فرزندان اوبا انبوه نظریات و یادداشتهای شخصیاش مواجه میشویم كه اعتنای نویسنده را به جریانات روز اجتماعی، سیاسی، ادبی، هنری و حتی سینمایی (نقدی برفیلم سینمایی به نمایش در نیامده خطقرمزمسعود كیمیایی) میبینیم.اما حقیقت این است كه محمود ترجیح میداد به جای نشرآن، آثار داستانیاش را منتشر كند و با عنوان نویسنده شناخته شود.البته او در انتشار آثارش نیزبا مشكل مواجه میشد چنان كه چند سال ممنوعالقلم بود، و رمان«آدم زنده» را به نام نویسندهای عرب چاپ كرد و نام خود را به عنوان مترجم آورد.
ارتباط تنگاتنگ آثار محمود با مخاطب و غالبا خواننده جوان ناشی ازچیست؟رمان «زمین سوخته» چه چیزی دارد كه در زمان انتشارش مخاطب سیلآسا به آن هجوم آورد؟ یا «داستان یك شهر» و«مدارصفردرجه» و «درخت انجیر معابد» چرا و چگونه با خواننده ارتباط برقرارمیكند؟ مسلم است كه محمود هیچگاه زبان و روایتش رابه سود خواننده تنزل نداد. چرا آثار محمود با همه وفاداریاش به اقلیم خاص ترجمهپذیر هستند؟ احتمالا تا حالا به ترجمه همسایهها به زبان روسی كه درعرض دوهفته 200 هزارتا فروش رفت اشاره نشده است.
همچنین درمراسم ادبیات داستانی فارسی كه به اهتمام «مدیا كاشیگر» در فرانسه برگزار شد ومحمود به علت بیماری توسط پزشك ازسفر منع شد،بخشی از رمان همسایهها ترجمه وتوسط یك بازیگر تئاترخوانده شد.همین رمان به زبان كردی وزبان عربی ترجمه شده است. دیگرآثارش از جمله «دیدار» به زبان آلمانی و ارمنی ترجمه شده است.خب این همان چیزی است كه ادبیات معاصر فارسی به آن نیاز دارد: آثاری كه ترجمهپذیرند ودروطن نویسنده نیزبا اقبال روبروهستند.آیا واقعا رمان همسایهها دارای چه ویژگیای است كه در ارزیابی آثار داستانی معاصرفارسی درغرابت است با «بوف كور» وبعد «كلیدر» و «سووشون» و «شازده احتجاب»؟
اصولا دافعه وجاذبه رمان همسایهها میتواند مورد كنكاش قرار بگیرد كه نگرفته است.این رمان كه سال1343 در اهواز شروع به نگارش شد و سال 1346 پایان یافت و ابتدا نام آن «عقده» بود و بعدها تكههایی ازآن درفصلنامهها ومجلات گوناگون چاپ شد، تا اینكه به توصیه «دكترابراهیم یونسی» به انتشارات «امیركبیر» معرفی شد و وزارت فرهنگ و هنرچاپ و انتشار آن را مشروط به مقدمهای كرد كه درحقیقت آن مقدمه با عنوان سخن ناشر آمد، اما سخن دستگاه امنیت بود و لب كلام آن این كه: «رمان همسایهها در تایید پیشرفت مملكتی است!...» و...هنوزاین رمان ونویسنده آن میتواند موضوع گفتوگو باشد.باری، هنوز درباره محمود حرف هست كه گفته نشده است. مثل جایزه بیست داستاننویسی كه به نام محمود و پیش روی اوبرروی صحنه ماند؟
3- سال 1380 بود كه خانه مطبوعات خوزستان اقدام به برگزاری بزرگداشت احمد محمودكرد. قبل از برگزاری با دبیر بزرگداشت تماس گرفتم وگفتم اگر مایل باشیدمیتوانم یك فیلم كوتاه درباره احمد محمود بسازم تا در مراسم پخش شود.طبیعی بود كه آنها از این پیشنهاد استقبال كنند. من با یك دوربین هندیكم معمولی در عرض 2روز یك فیلم 12 دقیقهای را در رثای احمدمحمود ساختم كه درهمان مراسم پخش شدوجای مستندسازان مستقل وبه ویژه سازندگان فیلم كوتاه خالی كه در آن مراسم به یمن نام احمدمحمودچنان جمعیتی فیلم مرا به تماشا نشستند كه تاكنون به یاد ندارم حتی در جشنوارهها این همه تماشاگر به تماشای آثارم نشسته باشند.
بعداز ساخت این فیلم كوتاه به فكر افتادم چه خوب میشود اگراین فیلم را گستردهتركنم. مشكل اساسی اما قانع نشدن محمود بود كه اصلا و ابدا رخصت نمیداد كسی دربارهاش فیلم بسازد. هرچند من برای ساخت همان فیلم 12 دقیقهای ازاو رخصت طلبیدم و او هم برحسب اینكه فیلم بخشی ازبزرگداشت است، پذیرفت. مشكل بعدی سرمایهگذاری بود. متاسفانه فیلمهای پرتره با عدم سرمایهگذاری روبروهستند.جالب این كه بعدها برای ارایه شمایلی از شخصیت موردنظر در عرصه فیلم به آن فیلمها مراجعه میشود به كرات. با چنین شرایطی تولید فیلم مستند احمدمحمود آن قدر طول كشید كه تكههایی از راش ریختگی پیدا كرد و تصویربسیاری از هنرمندانی كه با آ نها گفتوگو كردم درتدوین نهایی مورداستفاده قرار نگرفت.
برای مثال «كیانوش عیاری»، «صفدرتقیزاده»، «احمدطالبینژاد» و «زاون قوكاسیان» كه با آنها ویژگی سینمایی آثارمحمود رابه گپ وگفت نشستیم. آن قدرتولید مستقل فیلمیكه به آن معتقد باشی یقهات رامیچسبد كه اصلا زمان ومكان را گم میكنی. آن قدر طول كشید كه ازپیشنهاد گفتوگو به مهرجویی تا تحقق آن، دوفیلم سینمایی ساخت و اكران كرد و در مقدمات ساخت فیلم سوم كه همین «سنتوری» بود گفتوگو كردیم.اما بعد بانوی غزل «سیمین بهبهانی» كه در مرز پیری و كسالت، مادرانه پذیرفت ما را به سخن گفتن در باب محمود.
«محمود دولتآبادی» نیز بیدرنگ پذیرفت و تا پاسی از شب نه درباب محمود، كه درباب او هم فرصتی یافتیم مغتنم به گپ وگفت كردن. بعد «مسعودكیمیایی»، «محمدمحمدعلی»، «زندهیاد منوچهرآتشی»، «جواد طوسی»، «محمدایوبی»، «زنده یاداحمد آقایی»، «یوسف عزیزی بنیطرف»، «نجف دریابندری»، «ابراهیم یونسی»، «محمدعلی سجادی»، «مینوفرشچی»، «عدنان غریفی»، «بابك اعطا»، «محمدبهارلو» و «بهزاد فراهانی» كه خودگردآمدن آن عزیزان شرحی میطلبد فراخ.عدهای به سهولت بود وعدهای به دشواری.
چنان كه «بهرام بیضایی» درگیرنمایشنامه «هزارویكشب» بود. «بهمن فرمانآرا» هم و«منیرو روانیپور» و«لیلی گلستان» «ناصرتقوایی» همیشه عزیز كه درگیرساخت فیلم «چای تلخ» بود كه ناتمام رها شد.«سیمین دانشور» كه با بیماری تا به امروز دست و پنجه نرم میكند،نشد با او گفتوگو كنیم و تنها از پشت تلفن اظهار لطف و محبت كرد به محمود.چقدردوست میداشتم «سیدعطاا...مهاجرانی» و «حجتالاسلام زم»و «محسن مخملباف»باشند،كه مخملباف به مدیرروابط عمومیاش گفته بود:«همیشه دوست داشتهام درباره محمودحرف بزنم،امابشدت مشغول فیلمم هستم درهند.»باری.
مهاجرانی هم كه درغربت بسرمیبرد.چنان كه از«كلمه»اش پیداست،ردای سیاست را ازتن به دوركرده است وخود را نزدیك و نزدیكتر كرده است به ساحت ادبیات...حالا كه نگاه میكنم به فیلم مستند «قلمرنج»صرفنظر از این كه در اجرا چگونه است و بماندخوب وبدش به كنار.میاندیشم به احمدمحمود كه با ادبیات رشته اتصال است میان انسانهایی كه هر روز از هم دور و دورتر میشوند.
4- اهواز-4/10/1380: امروزصبح درگیرمراسم بزرگداشت احمدمحمود بودم. فیلمی را كه درباره اوساختم آماده پخش كردم.دستگاه پخش وسیستم صدا را تست كردم.عصر در سالن فردوسی مراسم آغازشد.«صفدرتقیزاده»بود، «احمدآقائی»، «یارعلی پورمقدم» كه پیام «محموددولتآبادی» را خواند.«خسروپیآفرین» نویسنده مجموعه داستان «آخرآسفالت»، «مصطفی مستور» بود و «سیدمحمود سجادی» و «هادی طحان» (براتعلی عكاس مدارصفردرجه) و «دكتر خسرونشان» مدیراداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان، «استادمحموداعطاء» (برادراحمدمحمود) و خیل علاقمندان به احمدمحمود و ادبیات- كوچك وبزرگ و ازدحام چنان بودكه عدهای سرپا ایستاده بودند و اینگونه است كه میتوان به محبوبیت نویسنده پی برد.اما در دقایق اولیه مراسم جای خالی كسی-نویسنده/وزیر بسیار خالی بود.
او خود گویا پیشنهاد داده بود كه در مراسم حضور پیدا كند. مراسم آغاز میشود با قرائت كلامالله مجید و وزیر نیامده است.میروم بیرون همراه دوستان برگزاركننده نگاه میكنم و میبینم«سیدعطاا...مهاجرانی» همراه عدهای درسالن انتظارایستاده است به انتظار و من معنی وارد سالن نشدنش را نمیدانم.بعد ورود اوهمانا و برخاستن و یك نفس تشویق كردن حضارهمانا، مهاجرانی میرود در ردیف اول كنار احمدمحمود مینشیند.علاقهمندان گاه به گاه میآیندكتاب به محمود میدهند امضاء كند یا با او عكس یادگاری بگیرند، یا گل به اوبدهند.یك بارمحمودگل هدیه شده را به مهاجرانی داد و دسته دیگرگل را بو میكشید، چنان كه حس میكردی شادمانهترین لحظه حیاتاش را بو میكشد.
بیرون ازسالن آمبولانس پارك كرده است تا اگر حال نویسندهمان نامساعد شد بتوان او را به موقع رساند به بیمارستان. میروم ردیف اول وآرام در گوش احمدمحمود میگویم: «حالتان خوب است؟ نیاز به اكسیژن ندارید؟» میگوید: «نه فعلاً خوبم.» بعد مهاجرانی میرود روی صحنه و در رثای محمود سخن میگوید به درستی درباب او و آثارش چنان منتقدی آگاه به زیباییشناسی داستان وهستی شناختی نویسنده وتوجه محمود به رویدادهای معاصر را بررسی میكند.بعدنوبت میرسد به پخش فیلمم...صفدرتقیزاده میرود روی صحنه متن طولانی را درباره محمود و مدار صفردرجهاش واشاره هیات داوران جایزه بیست داستاننویسی به ویژگی آن رمان«...طنزپرخون و...»
تفاوت نویسندگان ایرانی بانویسندگان خارجی ویكی ازویژگیهای برندگان نوبل،محبوبیت آن نویسندگان در وطنشان بوده است كه حالا نمونه عینی اش احمدمحمود است وسالن مملو از دوستداران او. یارعلی پورمقدم میرودروی صحنه وپیام دولتآبادی رامیخواند: «...دوست داشتم آنجا میبودم در آوردگاه تو میان مردمیكه جنگی جانكاه را تاب آوردهاند...میدانی كه زمانه باگرفتاریهای روزمرهاش چه میكندبامن...»سیدمحمود سجادی وكاظم كریمیان ودكترعزت ا...قاسمیكه به روانشناسی درآثارمحمود پرداخت وشعری در رثای محمودخواند،هریك بالای صحنه رفته و در باب محمود و آثار او سخن گفتند.نوبت به محمود میرسد وحضار سرپا میایستند و او را تشویق میكنند یكصدا. محمودپشت تریبون میرود و میگوید:«من سخنران خوبی نیستم اما امروز بارم سنگین شده است و ناچارم پارهای ازاحساسات خودم را بیان كنم.من الان درشهری نفس میكشم كه یادگار دوران نوجوانی و جوانی من است وذهن من هر لحظه گوشه گوشههای این شهر را میگردد.»
محمود كه از بیماری تنفسی رنج میبرد در ادامه میگوید: «من ازحضوردكترمهاجرانی تشكرمیكنم.من در وجود دكتر مهاجرانی شخصیتی را دیدم كه این شخصیت مراتبدیل به مریدخود كرد.» محمودكه توان ایستادن ندارد،پشت میز روی صحنه مینشیند و مجری از دكتر مهاجرانی ودكترنشان دعوت میكند تا بیایند روی صحنه و لوح تقدیر خانه مطبوعات استان را به محمودتقدیم كنند.من نیز به نیابت ازگروه فیلمسازان آزاد اهواز روی صحنه میروم و با احترام به دكتر مهاجرانی ودكترنشان، بیواسطه قابی كه طرحی است ازچهره محمود و چند نویسنده، شاعر و فیلمساز است رابه اوتقدیم میكنم.
پس از پایان مراسم، حضار دور محمود را میگیرند وعكس یادگاری و... دكترمهاجرانی هم میان حلقهای قرار میگیرد با پرسشهایی در باب سیاست وآینده اصلاحات. عدهای جوان دور و بر محمود مینشینند درگوشهای از محوطه بیرون سالن وبرای او داستانهایشان رامیخوانند.
حبیب باوی ساجدكارگردان مستند قلمرنج؛ فیلمیدرباره احمد محمود
شماره 66- سال سوم- 14 مهر 1387
شهروند امروز