به گزارش مشرق، رابطه زینب و پدر آنقدر آسمانی است كه گویی در تمام این 26 سال زندگی پدر در كنار او، تنها دانه های عشق در وجودش كاشته شده. به طوری كه حتی تصور یك لحظه ناراحتی پدر، آرامش را از وجودش می گیرد. و زینب به رسم این محبت وصف ناپذیر میان فرزند و پدر، دوست دارد زینت پدر باشد و مایه افتخار او. درست مثل همان سال هایی كه به عشق پدر حافظ قرآن شد و شور و خوشحالی او را مزه مزه می كرد.
و اكنون نبود چنین كوه محبت و مهربانی برای او و خانواده سخت است، آن قدر سخت كه به حسین؛ برادرش می گوید: «احساس می كنم شلاق های زمانه دارد بزرگمان می كند. بهم می خورد و می گوید بزرگ شو... خدا دوست داشت تا آن زمان ما را آنگونه ببیند؛ در رفاه و اوج شادی اما اكنون به گونه ای دیگر... »
تصورم از زینب طهرانی مقدم، درست بود آرام و خیلی مؤدب. وقتی به جلوی در خانه شان رسیدم قاب سه نفره ای به تو لبخند می زد؛ شهید طهرانی مقدم، شهید مهدی نواب و شهید محمد سلگی.
گویی هرسه شان به استقبالت آمده بودند. عكسی كه بیانگر ارتباطی عمیق میان آنها بود چرا كه حتی در آن وادی هم نتوانستند خیلی دور از هم باشند. تمامی شهدای غدیر در قطعه 50 به خاك سپرده شدند اما شهید نواب و شهید سلگی؛ دو محافظ و همراه همیشگی حاج حسن این بار هم در نزدیكی او و با فاصله كمی در همان قطعه 24 در خاك آرمیدند.
مصاحبه زن روز با فرزند شهید مقدم یك مهمان هم داشت، محمدطه دو ساله؛ نوه شهید. البته به قول خودش، آقا محمدطه. چرا كه پدربزرگ شهیدش همیشه او را با لفظ آقا خطاب می كرد.