تبیان، دستیار زندگی

سلامی به گرمی دل های شما...

همونطور که میدونید طبق اراده شما مهمون این هفته ما هم مشخص شد و امروز ما در خدمت این دوست خوبمون هستیم

همون شاعر خوش ذوق که             پی افکند از نظم کاخی بلند ولی رسد صندلی داغ شود در یوغ و بند 

همون دوستمون که shahinf نوشته میشه و شهین یا شاهین خونده میشه:))

حالا میخواییم بیشتر باهاش آشنا بشیم

امیدواریم با حضورتون گرمای این صندلی و جمع دوستانه رو دو چندان کنید

امیدواریم یه روز شما مهمون صندلی داغ ما باشید :)) 

از همراهیتون بی نهایت ممنونیم 

سلام

سوالاتون که واقعا جالب و خلاقانه بود، حظ می کردم از خوندنشون.

یا علی 

به به عجب شعرایی گفتین...معلومه خوب استادین...!!!:))

بالاخره تموم شد؟؟؟؟حیف ...

واقعا بهتون خوش گذشت؟؟!! با این سوختگی ها چیکار کردین حالا؟؟؟

سلام شاهین جان
بهت خسته نباشید میگم واقعا پر انرژی جواب دادی رفیق:))
ولی تو این پست قبلی تو جواب برزخ خان گفتی که ما اجازه نفس کشیدن نداشتیم؟اونوقت کیا چیکار کردن این موضوع هویدا شد؟
میخوای ادامه بدیم؟:)) یه پاور پونت 20 صفحه ای سوال با عکس دارم...شروع کنم آخر این ماه تموم میشه :))

خوش به حالتون، من جای شما بودم هر روز چند نفرو سرکار می ذاشتم، کلا هرچیزی بلیطی بود یه بلیط می گرفتیم (یه چیزی می گم دیگه، مگه فیلمه؟!) خلاصه شاد باشید

ممنونم

به من واقعا خوش گذشت دست همه تون درد نکنه، یعنی دست هیچکدومتون درد نکنه 

سلام سلطانِ جان

تو که پرونده های پزشکی منو دیدی، من سلامت روانی درستی ندارم که، تو چرا به خودت می گیری؟! حساس نشو، حساس نشو

باور کن این قسط آخرو که دادم همچین خیالم راحت شد عمرا بعد از امتحانای ترم اینجوری نفس راحت بکشم.

خلاصه رحم کن دیگه، بالاخره تو یه سال بزرگتر شدی، باید نوع دوستی و ترحم و اینا رو بیشتر تمرین کنی. 

5 دقیقه؟! اونم به ازای هر خط؟! خدا یه دل شاد هم به ما عطا کنه، این همه که اینجا می خندین، بقیه روزم که با دوقلوتون خوشین، پس کی به فکر محلولای شیمیایی هستین؟! (حالا یکی بیاد به این شاهین بگه رشتۀ من مهندسیه و ربطی به این حرفا نداره) 

سلطان خان، هانیه خانوم، من به شدت نگرانم، لطفا دست بجنبونین، می ترسم کسایی که نباید از راه برسن، برسنا، اون قفل قشنگه رو رو کنین دیگه.
جدا کارم تمومه؟! می خواین قفل کنین اینجا رو؟! اگه قرار نیست کسی بیاد تو میدون شانسشو انتحان (دقیقا منظورم همین بود) کنه، امون بدین تشکر کنم از دوستان گل.
(می بینین به هیچ وجه موضعم مشخص نیست، حالا می ترسم منم حرف از پارادوکس و اضداد و این حرفا بزنم، کار به جاهای باریک بکشه)

سلام:))
عه نه الان قفل نکنین من سوالام تموم نشده!!!
بذارین سری دهم سوالاتم رو بگم اون وقت قلفش کنین...
شاهین خان اینقدر دلت خوش نباشه تازه امشب سر درگیری با محلولای شیمیایی یه سری سوالات به ذهنم خورد که جواب دادنش خالی از لطف نیست!!:))

1.اگه یه روز عاشق سینه چاک یه دختره شی بعد متوجه شی که یکی از دوسای صمیمت هم اونو می خواد با رقیبت چی کار می کنی؟؟؟

2.اگه یه دختره رو بخوای بعد دختره به شرطی قبول کنه که باهاش بری اونور آب قبول می کنی؟؟؟؟

3.اگه یه روز رفتی خواستگاری یه دختره بعد متوجه شی این اون دختره نیست که در نظر داشتی و خونه رو اشتباه رفتی چی کار می کنی؟؟؟

4.اگه دختره سر سفره ی عقد بگه نه چه عکس العملی نشون می دی اونجا!؟؟؟

5.اگه همسر آیندت بگه بهت که بین من و مامانت یکی رو انتخاب کن کدوم رو انتخاب می کنی؟؟؟

6.تا حالا به ازدواج فکر کردی؟؟؟؟راستشو بگو کلک:))

خب شاهین خان منتظر پاسخ هستم...دست بجونبون:))