[quote=helella16;399461;401810][quote=shahinf;424382;401640][quote=helella16;399461;401556]
سوالات سری "تفسیر شعر" (1) هللا:
*** عجب!!!
این ابیات رو لطفا تفسیر بفرمایید و احساستون یا نظرتون یا درکتون رو راجع به هر کدوم در حد دلخواه مرقوم بفرمایید:)
*** چشم، می فرماییم
. هر که را جامه ز عشقی چاک شد/او ز حرص و عیب کلی پاک شد
*** بله دیگه، حرف دلمه، آدم باید عاشق شه تا آدم شه، عشق که تو دل آدم خونه می کنه، کلا صفا می ده روح آدمو، هرچی رذیلۀ اخلاقیه پاک می کنه از روح.
.هاتف آن روز به من مژده ی آن دولت داد/که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
*** دقیقا، شیرۀ سخنو در آورده این مرد، "ان مع العسر یسرا"، بعد از سختی آسونیه، یعنی چی؟! یعنی اول باید سختی باشه تا آسونی بیاد پی اش.آدم تا با مشکلات چزیده نشه، به جایی نمی رسه.
.ای که مهجوری عشاق روا می داری/ بندگان را ز برِ خویش جدا می داری
*** اول باید یه بهونه ای (عشق زمینی) باشه تا آدم عشقو تجربه کنه، بعد که آلودّ عشق شد و خوب سوخت، وقتشه که عشق اصلی (عشق خدا) رو تجربه کنه، اینجاشو دیگه خدا درستش می کنه، از اون زمینیه جدات می کنه (از نظر ما ظلمه ولی در حقیقت لطفه) تا خودشو بشناسی و عاشق خودش بشی.
.مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب/در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
*** به به، چه بیتی، می گه همونجوری که آب فقط عکس ماهو با خودش داره و از داشتن خود ماه محرومه، منم فقط عکس تو (عشق تو، تصویر جذاب تو) رو تو دلم دارم، با خودم دارم، همونجوری که آب از ماه دوره و بهش نمی رسه، بین من و تو هم یه عالمه فاصله هست.(خوب اینو که خودمون فهمیدیم، گفتیم تفسیرش کن)
.رازی از من مپرس/تو که بی طاقتی/تا که دریا منم/پر ماه و پری/ ماهی تشنه را/به کجا می بری
*** آخ آخ، فنا کردینمون امشب، میگه ای آدم، تو هنوز آدم نشدی، ظرفیت نداری، تاب معرفت منو نمی یاری، پس الکی از من راز نپرس، یعنی سعی نکن با ظرفیت کمت، علم و معرفت به این بزرگی رو درک کنی، من مثل یه دریا می مونم که ماهی (همون معرفت، همون راز) در درون من راحته، اینجا هم ماه (همون عکس ماه که اونجا گفتیم) هست، هم پری، ماهی با اینا زنده است، تو که هنوز این چیزا رو مهیا نکردی، یعنی لوازم درک علم و معرفت منو دست و پا نکردی، واسه چی بی خودی ماهی رو آواره می کنی؟! سرگردون می کنی؟! کجا می خوای ببری این ماهی (معرفت) رو؟! تو دل تو که اسباب درکش وجود نداره.
.نتوانست فراموش کند مستی را/هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
*** خوب اینم که دیگه معنیش روشه، هرکی فقط یه بار، اونم فقط یه ذره عاشق تو شد، مست عشق تو شد، عمرا دیگه بتونه ترک کنه، معتاد عشق میشه، همیشه اسیر عشقه، چرا؟! چون نمی تونه لذت عشقو فراموش کنه.
.دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت/آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
*** به به، بَبَبَه به، اینم که دنبالۀ همونه، می گه همین که من عاشق تو شدم، کم کم همه چیم رنگ تو رو گرفت، شدم عین خودت (عاشق سعی می کنه خودشو عین معشوق کنه، چون هرچی که تو معشوق ببینه خوشش می آد، آدمم هرچی که خوشش بیاد دوست داره خودشم داشته باشه)، دیگه آروم و قرار نداشتم تا بیشتر شبیه تو شم، جوری شدم که تو آینه جای خودم تو رو می دیدم، آینه جای تصویر من، تو رو نشونم می داد، یعنی دیگه منی نبود، هر چی بود تو بودی، فنا شده بودم در تو.
. من که در تنگ برای تو تماشا دارم/با چه رویی بنویسم غم دریا دارم
*** وای وای، اینا رو از کجا آوردین؟! عجب بیتایی ان انصافا، می گه منِ ماهی اینجا تو تُنگ، همش تو دید توام، تو از دیدن من لذت می بری، من تو تُنگ واسه تو تماشایی ام، دیدنی ام، مایۀ رضایت توام، اونوقت من چه جوری روم بشه، بگم منو از تُنگ در بیار بنداز تو دریا، با چه رویی بگم دلم واسه دریا تنگ شده، من با این همه محدودیت و بی چیزی می سازم، چون تو اینجوری منو دوست داری ببینی، اینجوری واست جذابم، دم از آرزوهام، از چیزای بزرگ، از راحتی و فراخی نمی زنم، یعنی رسمش نیست که بزنم.
(شاهین خان، خوب هرچی به ذهنت می رسید، به عنوان تفسیر به خوردمون دادیا)
(فعلا همینا):))
*** واقعا حظ کردم، دستتون درد نکنه.