تبیان، دستیار زندگی

وضع دوش گرفتن کیف:

*** کوله یه وری

سلامی دوباره به جانباز در شرف شهادت...
سری هفتم سوالات بنده .......................................................

این سوال تست هوشه می خوام هوشتو بسنجم...در ضمن تقلب ممنوع:)) 16_?_1000_45_20_10

اگه بهت بگن که بهت یه ماشین گرون قیمت با یه خونه ی مجلل بهت میدیم به شرطی که یه سوسک زنده رو بخوری این کارو می کنی؟؟؟

اگه دو نفر باهم دعوا کنن همین طور نیگاه می کنی و می خندی یا اینکه خودتو قاطی دعوا می کنی؟؟؟؟

اگه یه شب امام زمان و تو خواب ببینی چی کار می کنی؟؟چی بهش می گی؟؟؟

اگه یکی از دوسای خیلی صمیمی که خیی دوسش داری اشتباهی گوشیت از دستش بیفته و بشکنه چه واکنشی نشون میدی؟؟؟

فرض کن که الان دوران جنگه؟؟؟ آیا حاضری که بری جبهه؟؟؟

از اون پسرای مامانی که نیستی؟؟؟؟

آخرین باری که از دست یه نفر کتک خوردی کِی بود و کی بود ؟؟؟؟

دیگه الان سوال تو ذهنم نمی یاد اگه بازم سوال داشتم میام میذارم ...

ممنون که جواب میدی...:))

سلامی دوباره به جانباز در شرف شهادت...
سری هفتم سوالات بنده .......................................................

این سوال تست هوشه می خوام هوشتو بسنجم...در ضمن تقلب ممنوع:)) 16_?_1000_45_20_10

اگه بهت بگن که بهت یه ماشین گرون قیمت با یه خونه ی مجلل بهت میدیم به شرطی که یه سوسک زنده رو بخوری این کارو می کنی؟؟؟

اگه دو نفر باهم دعوا کنن همین طور نیگاه می کنی و می خندی یا اینکه خودتو قاطی دعوا می کنی؟؟؟؟

اگه یه شب امام زمان و تو خواب ببینی چی کار می کنی؟؟چی بهش می گی؟؟؟

اگه یکی از دوسای خیلی صمیمی که خیی دوسش داری اشتباهی گوشیت از دستش بیفته و بشکنه چه واکنشی نشون میدی؟؟؟

فرض کن که الان دوران جنگه؟؟؟ آیا حاضری که بری جبهه؟؟؟

از اون پسرای مامانی که نیستی؟؟؟؟

آخرین باری که از دست یه نفر کتک خوردی کِی بود و کی بود ؟؟؟؟

دیگه الان سوال تو ذهنم نمی یاد اگه بازم سوال داشتم میام میذارم ...

ممنون که جواب میدی...:))

به نام خدائی که این انجمن

به لطفش بنا گشته و پا گرفت

مقدر نمود و به تقدیر او

تنم روی این صندلی جا گرفت

***

کنون آنچه در زیر آورده ام

جواب سوال هللا بُود

هللا که هر پرسشَش آتشی

به خرمنگه راحتِ ما بود

***

ولی من نمی بینم از چَشم او

چنین روزگارِ پر از درد را

که سلطانِ اضداد آغاز کرد

رهی که نویسنده طی کرد را

***

نه سلطانِ تنها، که تنها نبود

یکی همرهش بود هر ثانیه

همانی که همپای هر صندلی است

همانی که نامش بُود هانیه

***

در این گرم بازارِ بی یاوری

یکی گشت پیدا و شد یاورم

رها از پس شعله ها قد کشید

که «پیروزمندی» شود باورم

***

میان سوالاتِ داغ همه

یکی بی غرض بود هر پرسشَش

سوالات آذر خانم نغز بود

خدایا دوچندان کن آسایشَش

***

کسی بود در بین پرسشگران

که در دست بودش «سری» یکسره

تو گوئی تمامی ندارد سوال

در آن ذهن پرسشگر ثمّره

***

ز یاری بگویم که امید بود

شود روی این صندلی همدمم

همان حامدی را که سلطان گرفت

ز دستم که بسیار گردد غمم

***

امید است بهروز یاری کند

مرا در رهایی از این صندلی

دو دستم بگیرد که برخیز مرد

بکوب انجمن را به یک «یا علی»

***

به من سر زد آن یار دیرینه ای

که تا بوده حامیّ من بوده است

همان برزخی کاندر اوصاف او

زبان کمتر از دم زدن بوده است

***

کنون جادۀ دوستی را بگو

که قیصر شو تا داآشِ تو زنده است

ندامت کجا سود بخشد تو را

زمانی که شاهین دو چشمش ببَست؟!

***

حریفان چو بسیار باشند و سخت

غمی نیست، سبحان کنار من است

چو آن سوی میدان یَلان در صفند

در این سوی، یک صخره یار من است

***

خدا رحم بنموده بر جان من

که مهیار سرگرم درس است و نیست

کجا می توان رَست از دست او؟!

که تنها خدا می شناسد که کیست

***

بیامد سر و گوش را آب داد

ولی رفت از پیش من سیّدم

بیا همرهم باش در بی کسی

بیا یار هم کیش من، سیدم

باز علیک سلام

ساده ننگارین، آهِ مظلومه، هیچی نباشه فروش داستان صفر می کنه، اسکیزوفرنی تشدید می کنه، سلول خراب می کنه، هرلحظه ممکنه بزنه تو لحظات شیرینتون، هیچش کنه.

ولی خوب، من از اون مظلوما نیستم، سه سوت نفرین کنم، مظلوم صبورم، بهتون فرصت می دم، از بقیه این شعر صرف نظر کنین، منم آهمو پس می گیرم. 

جون من جدی می گین؟! واقعا بسرایم؟! تا حالا این قدر دستام در مقابل ظلم بسته نبوده، می گم اما آهم می گیرتتون.