با حجتالاسلام والمسلمین نجمالدین طبسی
زینب س عهدهدار اموری از امامت
جام جم آنلاین: حجتالاسلام و المسلمین نجمالدین طبسی، استاد، محقق و مدرس خارج فقه، رشتههای تخصصی مهدویت، علوم حدیث، كلام و... حوزه علمیه قم است. به مناسبت روز ولادت حضرت زینب كبریس گفتگویی با ایشان صورت دادیم، در این گفتگو ایشان با بررسی نظرات برخی معاصران همچون مرحوم تستری، مرحوم مامقانی و مرحوم خویی و بهرهگیری از نظرات ایشان چنین برداشت كرده است كه اگر قائل به عصمت حضرت زینب كبریس بشویم، حرف گزافی نگفتهایم چنان كه مرحوم مامقانی هم به آن تصریح داشته است.
ایشان معتقد است اگر كسی به نقش حضرت زینب كبریس در واقعه كربلا و تفویض برخی از امور امامت در فاصله زمانی شهادت امام حسینع تا بهبود امام سجادع بنگرد، هیچ شكی در این كلام وارد نمیكند. گفتگویی با ایشان انجام دادیم كه میخوانید:
برای فتح باب و مقدمه،جملاتی در ارتباط با سیره و فضایل حضرت زینب بگویید.
در ارتباط با حضرت زینبس زبان خیلی قاصر است و هر چه هم بگوییم ذرهای از فضائل ایشان نگفتهایم. این را از چند جهت میتوان مورد ارزیابی قرار داد. اول این كه طبق روایتی كه از رسول اكرم نقل كردهاند خداوند نسل هر پیامبری را در صلب همان پیامبر قرار داده اما نسل پیامبر اسلام را در صلب علی بن ابی طالب قرار داده است. پس زینب كبری دختر رسول خدا ص ست.
دوم آن كه وقتی كه حضرت زینبس صحبت میكرد در فصاحت و بلاغت همگان را به یاد علی بن ابی طالب ع میانداخت و در واقع نسخه بدلی بود از علی بن ابی طالب در فصاحت و بلاغت. كلام علی بن ابی طالبی كه دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق است. زینب كبریسدختر چنین شخصیتی است و فضائل را از او به ارث برده است. مگر میتوانیم درباره شخصیت و بزرگی او سخن بگوییم؟
نكته سوم، توجه خاص رسول خدا(ص)، امیرالمومنینع و حسنینع به ایشان است. در زمان ولادت ایشان پیامبرص در مسافرت به سر میبردند. حضرت علی منتظر ماندند تا ایشان از سفر بازگشته و نام نوزاد را انتخاب كنند. زمانی كه رسول خدا از سفر بازگشت منتظرماند تا جبرئیلس از آسمان نام نوزاد را بیاورد و پس از چندی جبرئیل آمد و نام زینب را برای او به ارمغان آورد. پس از آن رسول خداص سر بر سر زینب نهاده و بسیار گریست و فرمود این دختر مصیبتهای بسیار میبیند و ثواب گریستن بر وی مانند ثواب گریستن بر حسنین است.
توجه پیامبر به حضرت زینب یكی دیگر از نكاتی است كه نشان دهنده فضیلت ایشان است. همچنین این كه در فاصله زمانی شهادت امام حسینعتا بهبود امام سجادع مسوولیتهای بنیهاشم بر عهده ایشان قرار میگیرد دلالت برمقام و جایگاه والای ایشان دارد.
در روایات است كه پارهای از مسوولیتهای مربوط به امام معصومع در این فاصله زمانی به عهده حضرت زینب بود واین موضوعی است كه بار معنایی بزرگی دارد. با توجه به این نكات اگر تا به حال نتوانستیم حقی از بزرگی و كرامت این بانوی پاك را به جای آوریم معذوریم؛ زیرا نمیتوانیم در این زمینه سخن بگوییم، چرا كه چیزی در این ارتباط نمیدانیم تا بخواهیم در مورد آن سخن بگوییم. برای خالی نماندن عریضه چند نكتهای را از علمای معاصر یعنی مرحوم خویی، مرحوم مامقانی و مرحوم تستری بیان میكنم.
مرحوم خویی در ارتباط با شخصیت حضرت زینب كبریس چه میگوید؟
مرحوم خویی در كتاب «معجم الرجال» خود اشخاصی را نام میبرد كه در كتب اربعه از آنها نقل روایت شده است و همچنین در بین این اشخاص زنانی را نام میبرد كه جزو راویان حدیث بوده و در سلسله سند كتب اربعه نامشان آمده است. از جمله این اشخاص حضرت زینب است. برای نمونه، روایتی را در من لایحضره الفقیه، جابر بن عبدالله انصاری از حضرت زینب كبریسكه ایشان از حضرت زهراس نقل كردهاند آورده، عباد عامری هم از ایشان نقل كرده، به این لحاظ آقای خویی نام ایشان را در این كتاب آورده است.
مرحوم آقای خویی (در ج 23 ص190) مینویسد: زینب كبریس در دفاع از اسلام با برادرش حسینعشریك است؛ یعنی هر چه امام حسین برای دین، اسلام و قرآن تلاش كرد و هر كاری كه انجام داد حضرت زینبس در آن شركت دارد و در دفاع از شریعت جدش هر نقشی را كه امام حسین داشت ایشان نیز سهیم است.
وی در ادامه مینویسد: زمانی كه ایشان صحبت میكند گویا او زینب نیست، بلكه فصاحت و بیان علی بن ابی طالبع است. در ثبات و ایستادگی و مقاومت، نمونهای از پدر است. همان گونه كه میدانیم علی در شهامت و شجاعت زبانزد عام و خاص است و زمانی كه به جهاد رفته و دست بر شمشیر میبرد دشمن را یارای مقابله با ایشان نیست و عبارت «كالجبل الراسخ» كه میگویند سزاوار حضرت امیرع است و میبینیم كه حضرت زینبس در استواری به ایشان تشبیه شده است.
حضرت زینب كبری هرگز در مقابل جباران كرنش نمیكند و در مقابل ظالمان سر فرود نمیآورد و از كسی هم غیر از خدا نمیترسد و او صدق و حق است. این جمله مرحوم خویی به آن روایاتی اشاره میكند كه در ارتباط با خطبههایی است كه ایشان در كوفه خواندهاند و صحبتهایی كه با ابن زیاد داشتهاند، هیچ چیز ایشان را زمینگیر نمیكرد و هیچ مشكلی نمیتوانست سر راه ایشان قرار بگیرد و ایشان را از راه حق و راست به بیراهه بكشاند، مگرآن كه با سربلندی آن مشكل را رفع میكرد. وقتی ما میبینیم مرحوم خویی این گونه ایشان را وصف میكند پس چگونه میتوانیم در مقام ایشان سخن بگوییم.
مرحوم مامقانی در این باره چه بیانی دارند؟
بیانات مرحوم مامقانی در جلد 3 تنقیح المقال (چاپ سنگی) صفحه 80 چنین است: تو چه میدانی زینب كیست و چه جایگاهی دارد. او عقیله بنی هاشم است؛ یعنی سرپرست و نگهدارنده بنیهاشم. فضائلی ایشان داشت كه بعد از مادر بزرگوارش احدی دارای این فضائل نبود.
او مینویسد: به مادرش صدیقه الكبری میگفتند و او نیز صدیقه است، اما صدیقهالصغری، به هر حال صدیقه است. عفت و حجاب او به گونهای بود كه هیچ كس او را ندید. همسایه ایشان ابومازنی میگوید: طی 20 سالی كه من در همسایگی آنها بودم نه صدایش را شنیدم و نه این كه ایشان بیرون آمده كه من وضع ظاهری ایشان را ببینم. گاهی هم كه برای زیارت مزار رسول خداص بیرون میآمدند شبانگاه همراه پدر و 2 برادر خویش كه پدر پیشرو و 2 برادر دو سویش را میگرفتند از خانه بیرون میآمد و هنگامیهم كه به محل زیارت میرسیدند حضرت علیع شمعها را كم سو میكرد تا مبادا نامحرمی ایشان را ببیند. بعد از امیرالمومنینع، حسنینع این كار را انجام میدادند.
مرحوم مامقانی مینویسد: احدی نگاهش به زینب كبری نیفتاد، چه در زمان پدر و چه در زمان دو برادرش مگر در روز عاشورا كه آن هم از باب جهاد و تكلیف بود. آن زمانی كه در صحنه عاشورا حضور یافت، آنجایی كه به ابن سعد فرمود: تو میبینی فرزند رسول خدا را به شهادت میرسانند، اما هیچ نمیگویی، حسین را سر میبرند و تو نگاه میكنی. این سخن چنان پیكر ابن سعد را لرزاند كه با آن كه ازایشان روی گرداند، اما چشمانش از اشك لبریز شد.
زمان دیگر كه ایشان سخن گفت، آنجایی بود كه میخواستند اهل بیت را به اسارت ببرند و ابن سعد مردها را فرستاد تا زنها را سوار بر شترها كنند. در این زمان حضرت زینبس خود را به ابن سعد رساند و با لحنی تند فرمود: ای ابن سعد! خدا رویت را سیاه كند. ما امانت رسول خدا و حرم او هستیم. تو به این نامحرمها بگو از ما فاصله گرفته تا من خود زنان را سوار بر شتر نمایم. این كه مرحوم مامقانی مینویسد: حضرت را نامحرمی ندید مگر تا روز عاشورا منظور این است.
در ادامه، ایشان مینویسد: زینب كبریس در صبر و ایستادگی در قوت ایمان و تقوی وحیده است؛ یعنی نسخهای تك و بی بدیل و در فصاحت و بلاغت هم چون پدر است. مرحوم مامقانی كلامیرا میگوید كه در جای دیگر ندیدهام و آن، اگر بگوییم ایشان معصوم است جای انكار برای كسی نیست؛ زیرا اگر كسی نگاه به رفتار ایشان در واقعه كربلا كند و بعد این ادعای مرا بنگرد، هیچ جای ابهامی برای او نیست. همچنین اگر ماجرای بعد از كربلا را نیز بنگرد، هیچ شكی در این كلام وارد نمینماید.
اگر ایشان معصوم نبود پس چگونه امام حسین بخشی از بار سنگین مسوولیت را به ایشان سپرد.
مرحوم آقای تستری نیز چنین نظری دارند؟
مرحوم آقای تستری (ج 12 قاموس الرجال) بحثی مشروح و مفصل راجع به حضرت زینبس بیان میكند. ابتدا مطلبی را در مورد راویه بودن ایشان بیان كرده و مینویسد: ابن عباس از ایشان روایت فدك را نقل كرده است. حضرت در این زمان 4 سال دارد و این نشان دهنده دقت بالای ایشان به امور و ضبط آن مسائل است. در ادامه مرحوم تستری مقامات ایشان را برشمرده و اشاره به همان مسائلی كه دو شخصیت قبل داشتند دارد.
همانگونه كه میدانید مرحوم تستری فردی نقاد بوده و یك مطلب را براحتی نمیپذیرد مگر آن كه از تمامیجوانب آن مطلع شود و در این موضوع كه مسوولیت امامت در فاصله زمانی یاد شده به عهده ایشان بوده است، نقدی نمیآورد و بر این مطلب صحه گذاشته و میپذیرد. در ادامه به شجاعت حضرت اشاره كرده كه چگونه سخن خود را بیان میكرد و هیچ ترسی به دل راه نمیداد.
برای نمونه در ماجرای اسارت ایشان در شام، یكی از حاضران ملعون رو به یزید میكند و فاطمه دختر حضرت امیرع را به عنوان كنیز از او میطلبد. دختر حضرت به خاطر شقاوتی كه آنها داشتند هراسناك شده و به حضرت زینب پناه میبرد. حضرت زینب كبریس رو به آن فرد كرده و میفرماید: دروغگو و لعین هستی. نه تو توانایی این كار را داری و نه یزید میتواند چنین كاری را انجام دهد. یزید برآشفته و با بی احترامیبه حضرت میگوید: تو دروغگو هستی؛ زیرا من میتوانم این كار را انجام دهم و اگر بخواهم انجام میدهم.
حضرت فرمودند: به خدا قسم چنین عملی را انجام نمیدهی و خدا چنین عملی را قرار نداده است و تو توانایی آن را نداری. مگر این كه از دین خارج شوی.
در این هنگام یزید عصبانی شد و عقل خویش را از دست داد و گفت: میدانی با چه كسی سخن میگویی، بلكه پدرت و برادرانت از دین خارج شدهاند. حضرت فرمودند: پدر و برادران من از دین خارج نشدهاند، بلكه تو به دین پدر من اظهار دینداری میكنی و اگر اظهار میكنی كه دین داری همان دینی است كه از ما گرفتهای و اگر اظهار به تدین داری، ما این تدین را به تو دادهایم. یزید مجددا به حضرت بیاحترامی كرد. در این هنگام حضرت با لحنی تحقیر آمیز فرمود: تو میگویی من امیر مسلمین هستم و در این موقعیت و جایگاه این گونه سخن میگویی.
حضرت با این كلام وی را شكسته و خرد نمود. در جای دیگر نیز حضرت زینب كبری با استواری در مقابل یزید ایستاده و میفرماید: من مطمئنم كه بزودی به جایی خواهی رسید كه آرزو میكردی فلج، كور، كر و گنگ بودی و توان چنین كاری را نداشتی.
ایشان فرمود: تو كه هستی ای یزید، یزید تو انسانی بی مقدار هستی و اصلا توبیخ كردن برای تو زیاد است؛ زیرا تو اصلا انسان نیستی، اما چه كنم كه چشمم گریان و سینه ام از اندوه سنگین، به خاطر این كه حزب شیطان حزب خدا را به شهادت رساند. هر چه در توانت است ای یزید انجام بده ولی بدان تو نمیتوانی نام ما را محو كنی و تو نمیتوانی به جنگ وحی بروی و تو نمیتوانی با دین بجنگی و پادشاهی تو چهار روزی بیشتر نیست.
به هر حال مطالب درباره حضرت زینب كبریس بسیار است كه توانایی ما به آن حد نمیرسد تا بخواهیم همه آن را بیان كنیم. اما از مسائل عجیب در مورد ایشان آن است كه دو فرزند خود را در اختیار برادر قرار داد تا در ركاب وی به شهادت برسند. اما بعد از به شهادت رسیدن آنها میبینیم كه حضرت زینب كبری اصلا سراغی از آنها نمیگیرد و در همه حال صدای واحسینا سر میدهد و سراغ علی اكبر و علی اصغر و حضرت عباس را میگیرد.
حضرت زینب در این واقعه 54 سال داشت به طوری كه زنان 50 ساله در این زمان نیاز به رسیدگی دارند، اما ایشان به عنوان عقیله بنی هاشم نامیده میشود. حضرت سجادع روزی در این ایام بر حضرت زینب وارد میشوند و میبینند كه ایشان نشسته نماز میخوانند. علت را جویا میشوند و زینب كبری میفرماید: سهمیه غذایی كه به هر فرد میدهند كم است و من سه روز است كه غذای خود را نمیخورم. ایشان غذای خود را به كودكان میدهد تا آنها از گرسنگی تلف نشوند.
میبینید كه چگونه ایشان گذشت میكرد و تحملشان این گونه بالا بود و تاثیر و نقش ایشان به قدری موثر و مهم بود كه در سفرهایی كه در ایام اسارت انجام دادند به هر شهری كه میرسیدند پیام عاشورا را ارائه كرده بهگونهای كه تمامیمردمان آن دیار از سخنانش میگریستند و متاثر میشدند.
آیا در رابطه با جایگاه مرقد ایشان نظر خاصی دارید؟
در باره مرقد ایشان اگر جستجو نكنیم بهتر است و بگذاریم مردم هر كدام به نیتی در شام و یا مصر ایشان را زیارت كنند و مرقد ایشان هم، همانند مادر بزرگوارشان مخفی باقی بماند. ایشان در روزهای آخر زندگی خویش شبی مادر را در خواب میبیند كه از مضمون آن خواب كسی اطلاعی ندارد، اما زمانی كه از خواب سراسیمه بر میخیزد بر سر و روی خود میزند و بیهوش میشود و چند روز كه در این حالت بود، از دنیا رخت عزیمت را بر میبندد و به قرب الهی مشرف میشود.
حمیدرضا یونسی