• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 5748)
يکشنبه 29/8/1390 - 13:24 -0 تشکر 390299
پیشباز محرم میرویم!!! "

به نام خدا

سلام

چه کسی میتونه شخصیتهای "کربلا"رو با ذکر بیوگرافی نام ببره؟؟

البته این مقدمه یک مسابقه هستاااا که قراره برای محرم اجرا کنیم جایزه هم داره .....

پس تا شما هااا تک تک شخصیتها رو با ذکر بیوگرافی نام ببرید ماهم مقدمات مسابقه رو مهیا میکنیم

پس بشتابید

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:11 - 0 تشکر 391762

کنانة بن عتیق: او از پهلوانان کوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در کربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذکر کرده‏اند.مسلم بن کثیر: از تابعین کوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در یکى از جنگ‌ها یک پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مى‏گفتند. هنگامى که امام حسین علیه‏السلام به کربلا وارد شد، از کوفه به سوى آن حضرت حرکت کرد و در کنار او به شهادت رسید.مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به کربلا آمده خدمت امام علیه‏السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه‏السلام به کربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.نصر بن ابى نیزر: پدر او از فرزندان ملوک عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیه‏السلام در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مکه آمد و از آنجا به کربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى کردند، و در حمله اول به شهادت رسید.نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل کوفه و از اصحاب على علیه‏السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در کنار او به شهادت رسید.نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏رفتند، و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى‏رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در کوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیه‏السلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.

زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذکر کرده است ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.

سیف بن الحارث، مالک بن عبدالله: این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى که امام حسین علیه‏السلام را در آن حال مشاهده کردند، گریه کنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند. پس در حالى که هماهنگ مبارزه مى‏کردند و یکى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند. عمرو بن خالد الصیدواى سعد مولاى عمرو جابر بن حارث مجمع بن عبدالله: این چهار بزرگوار با هم بر اهل کوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه کوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا کردند، امام حسین علیه‏السلام برادرش عباس علیه‏السلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى که آنها کاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این که مجروح بودند، مبارزه کردند تا در کنار هم به شهادت رسیدند.

در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله کردند، و چون به امام نزدیک شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزه‏ها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را کشته و گروهى را مجروح ساختند.

عمرو بن قرظة بن کعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در جنگ‌هاى امام على علیه‏السلام شرکت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است که مشهورترین آنها عمرو و على است که عمرو در ایام مهادنه در کربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مى‏فرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به کربلا آمد، این ارتباط قطع شد. او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد. سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث: این دو برادر با عمر بن سعد به کربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیه‏السلام ندا مى‏کرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و کودکان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مى‏کردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه کوفه و دشمنان امام حسین علیه‏السلام کشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند. برخى نوشته‏اند که: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند. نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیه‏السلام شمشیر مى‏زد، و چون امام حسین علیه‏السلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.

ابو الشعثأ کندى: نام او یزید بن زیاد است و با عمر بن سعد به کربلا آمده بود، و چون کار به مقاتله انجامید، و سخنان امام را رد کردند، به جانب حسین علیه‏السلام آمد. او که تیرانداز ماهرى بود در برابر امام حسین علیه‏السلام زانو زد و صد تیر به سوى دشمن پرتاب کرد و امام مى‏فرمود: خدایا! تیرهاى او را به هدف بنشان و بهشت خود را پاداش او قرار ده! و هنگامى که تیرهاى او تمام شد، در حالى که بپا مى‏خواست گفت: پنج تن از سپاه عمر بن سعد را کشتم، سپس بر سپاه دشمن حمله کرد و نوزده نفر را به قتل رساند و بعد به شهادت رسید.

سلمان بن مضارب:او پسر عموى زهیر بن قین بود و همراه او به حج آمده بود، و چون زهیر در بین راه به امام حسین علیه‏السلام پیوست، سلمان بن مضارب نیز به امام ملحق گردید و به کربلا آمد و در روز عاشورا بعد از اداى نماز ظهر با امام، قبل از زهیر بن قین به شهادت رسید. حجاج بن مسروق الجعفى: او از شیعیان و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در کوفه سکونت داشت، چون امام حسین علیه‏السلام به مکه عزیمت کرد، از کوفه به مکه آمد و پس از ملاقات با امام علیه‏السلام در خدمت او بود و در اوقامت نماز براى حضرت اذان مى‏گفت، و در روز عاشورا که آتش جنگ شعله‌ور گردید حجاج بن مسروق پیش آمد و از امام اجازه جنگ گرفته به میدان رفت.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:11 - 0 تشکر 391763

سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سکونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مى‏رفت، و هنگامى که یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مکه به خدمت امام علیه‏السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به کربلا آمدند.سالم بن عمرو: او اهل کوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه که هنوز کار امام علیه‏السلام با سپاه کوفه به جنگ نیانجامیده بود، به کربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه کوفه اسیر کرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او که در سپاه کوفه بودند از ابن سعد خواستند که او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود که با سیف و مالک فرزندان سریع به اردوى امام علیه‏السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله کسانى بودکه در حمله اول شهید شدند.عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه‏السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار بازدارى.آنها به امام علیه‏السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذکر کرده و دیگران گفته‏اند با پدرش در یک جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمده و به امام علیه‏السلام ملحق گردید.عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى‏رفت، نام او و پدرش در جنگ‌ها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشکر عمر بن سعد به کربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه‏السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مکه آمد و به خدمت امام علیه‏السلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به کربلا آمده است.عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مکه به امام علیه‏السلام ملحق شدند.عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، هنگامى که على علیه‏السلام در رحبه کوفه از مردم خواست کسى که در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم که مى‏فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار کسى که او را دشمن مى‏دارد»؛ على علیه‏السلام او را تربیت کرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مکه همراه امام حسین علیه‏السلام بوده و به کربلا آمده است.عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به کربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسیدند و بر او سلام کردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.عمر بن ضبیعه: او سوارى پیشتاز بود که با عمربن سعد به کربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه‏السلام پیوست. این حجر در «اصابه» گفته است که عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگ‌ها و مردى شجاع بوده است و افتخار درک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه کرد و شهید گردید. عمار از مکه در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه‏السلام در جنگ‌ها بود، و هنگامى که براى جنگ جمل همراه حضرت مى‏رفتند از آن حضرت سؤال کرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى کرد؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى‏کنم و اگر خوددارى کردند با آنها جنگ خواهم‏کرد، عمار گفت: آن کس که مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در کربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و در حمله او شیهد شد.قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان کوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه‏السلام پیوست.

قاسط بن زهیر: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از جمله یاران امام حسن علیه‏السلام بود و در کوفه ماند و در جنگ‌ها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه‏السلام به کربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست

کردوس بن زهیر: از اصحاب على علیه‏السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و کربلا پیوست.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:11 - 0 تشکر 391764

ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود که در خانه ماریه اجتماع مى‏کردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمد و به امام علیه‏السلام پیوست. امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از تابعین و ساکن کوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه‏السلام به کربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه به خدمت امام حسین آمد. «مهادنه» ایامى را گویند که بین دو سپاه مذاکره بوده است و کار به جنگ نیانجامیده است.بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگ‌ها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه‏السلام آمد. جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیه‏السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید. حباب بن عامر: او در کوفه سکونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت کرده و در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق گردید. جبلة بن على: از شجاعان کوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه‏السلام آمد. جنادة بن کعب: از مکه مصاحب امام بود و او و خانواده‏اش به همراه امام به کربلا آمدند. جندب بن حجیر کندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به کربلا آمد. اهل سیر گفته‏اند که او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته‏اند که در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است که با پدرش شهید شده باشد. جوین بن مالک: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط‌ هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان کوفه کشیده و شب هنگام به سوى اردوى امام کوچ کرد. حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگ‌ها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده بود! و چون آنها کلام امام حسین علیه‏السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست. حارث بن نبهان: پدر او نبهان - بنده حمزة بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه‏السلام بود و یا امام حسین علیه‏السلام به کربلا آمد و شهید شد. حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان کسى است که پاسخ نامه امام علیه‏السلام را از بصره به خدمت امام در کربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذکر کرده‏اند. حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام هستند و حلاس در کوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به کربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه‏السلام پیوست. زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل‌بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مى‏رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه که معاویه عمرو را تعقیب مى‏کرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى‏کرد، و در سال شصت هجرى چون مناسک حج را بجاى آورد، با امام علیه‏السلام ملاقات کرد و همراه امام به کربلا آمد. زهیر بن سلیم: انگاه که سپاه کوفه تصمیم به جنگ با امام علیه‏السلام گرفتند، او از جمله کسانى بود که شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست و همانند مشتاقان جنگید تا این که در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این که در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است. عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرک هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت که با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، کمتر از جهاد با مشرکین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد کرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى کند، همین کار را بکن و مرا نیز با خود ببر.

چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى کشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاک از رخسار او پاک کرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى که بهشت را روزى تو کرد مى‏خواهم که مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این lموقع شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:12 - 0 تشکر 391765

یزید بن مغفل جعفى: او از شعراى خوب و از شجاعان شیعه و از اصحاب على علیه‏السلام در جنگ صفین بشمار مى‏رفت، او در مکه به همراه حجاج بن مسروق به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد و روز عاشورا نزد امام حسین علیه‏السلام آمد و براى مبارزه اذن گرفت و به میدان رفت حنظلة بن اسعد شبامى: از بزرگان شیعه و مردى فصیح و شجاع و قارى قرآن بود، و فرزندى داشت به نام على که در تاریخ از او یاد شده است. حنطله بعد ار ورود امام حسین علیه‏السلام به کربلا به اردوى آن حضرت ملحق شد و امام او را به عنوان رسول نزد عمر بن سعد مى‏فرستاد، و چون روز عاشورا فرا رسید نزد امام آمد و از آن حضرت براى جهاد اذن گرفت و در جلوى امام ایستاد و شروع به سخن گفتن با لشکر کوفه کرد و گفت: اى مردم! من بر عاقبت کار شما بیمناکم همانند روز احزاب و سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، اى مردم! من از رسوائى شما در روز قیامت مى‏ترسم، آن روزى که هیچ نگهدارنده‏اى جز خدا نیست و کسى که گمراه شد راهى به سوى هدایت ندارد. اى مردم! حسین را نکشید که خداوند شما را به عذاب خود مبتلا سازد و کسى که افترا مى‏بندد، زیان خواهد بود. امام حسین علیه‏السلام به او فرمود: هنگامى که تو این گروه را به حق دعوت کردى و آنان نپذیرفتند و تصمیم به ریختن خون تو و یارانت گرفتند و دست خود را به خون برادران صالح تو آلوده کردند، اینها مستوجب عذاب شدند. حنظله بن اسعد به امام علیه‏السلام عرض کرد: راست گفتى، فدایت شوم، آیا اجازه مى‏دهى که به ملاقات پروردگارم شتافته و به برادرانم ملحق شوم؟ آن حضرت اجازه داد و فرمود: برو به سوى چیزى که بهتر از دنیا و آنچه در آن است، جهانى که حدى نپذیرد و سلطنتى که زوال نیابد. حنظله گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله صلى الله علیک و على اهل بیتک، ملاقات ما و شما در بهشت! امام فرمود: آمین! آمین! سپس به سپاه کوفه حلمه کرد و سرانجام بر او حمله کردند و او را به شهادت رساندند، رضوان الله تعالى علیه. عابس بن ابى شبیب: او از قبیله بنى شاکر مى‏باشد که طائفه‏اى است از همدان؛ عابس از رجال شیعه و از رؤساى آنها و مردى شجاع و خطیبى توانا و عابدى پر تلاش و متهجد بود. عابس در روز عاشورا مى‏گفت: امروز روزى است که باید تلاش کنیم براى سعادت خویش با هر چه در توان داریم زیرا بعد از امروز حساب است و عمل به کار نیاید. آنگاه نزد امام حسین علیه‏السلام آمد و گفت: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند روى زمین چه در نزدیک و یا دور کسى عزیزتر و محبوب‌تر از تو نزد من نیست، اگر من چیزى عزیزتر از جانم و خونم داشتم که فدایت کنم و کشته شدن را از تو دفع کنم، هر آینه تقدیم مى‏کردم؛ سپس گفت: «السّلام علیک یا ابا عبدالله اشهد انى على هداک و هدى ابیک»؛ «سلام بر تو اى اباعبدالله، من گواهى مى‏دهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت مى‏یابم.» سپس با شمشیر به سوى دشمن آمد. شوذب بن عبدالله: او از رجال شیعه و از معدود دلیران بنام و حافظ حدیث از امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و مجلس حدیث داشت که شیعیان نزد او آمده و اخذ حدیث مى‏کردند. با عابس بن ابى شبیب از کوفه به مکه آمد و نزد امام علیه‏السلام ماند تا روز عاشورا، و چون جنگ آغاز شد به مبارزه پرداخت. عابس او را طلب کرد و از تصمیم او مبنى بر یارى امام و شهادت در راه او سؤال کرد و او عزم خود را بر شهادت ابراز نمود و همانند دلیران به مبارزه پرداخت تا به شهادت رسید. عبدالرحمن الارحبى: او از تابعین و مردى شجاع و دلاور بود و به همراه قیس بن مسهر با نامه‏هاى مردم کوفه در مکه در شب دوازدهم ماه رمضان به خدمت امام رسید، و امام علیه‏السلام عبدالرحمن را همراه مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد و او مجدداً بازگشت و از جمله یاران امام بود. در روز عاشورا چون آن حال را مشاهده نمود اذن گرفت، امام علیه‏السلام او را اجازه داد، پس به میدان آمد و مبارزه کرد و رجز خواند: صبراً على الاسیاف و الاسنّْصبراً علیها لدخول الجنّْ تا آن که به شهادت رسید. غلام ترکى: او غلام امام علیه‏السلام و از قاریان قرآن بود، اذن گرفت و به میدان آمد مبارزه مى‏کرد گروهى از سپاهیان دشمن را کشت سپس به علت زخم‌هاى وارده بر روى زمین افتاد. امام حسین علیه‏السلام آمد و گریست! و صورت بر صورتش نهاد! غلام همین که چشمش را باز کرد و امام علیه‏السلام را بر بالین خود مشاهده کرد لبخندى زد و سپس جان داد. انس بن حارث: او از اصحاب رسول خداست که در غزوه‏هاى بدر و حنین در خدمت آن حضرت بود و احادیثى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که از جمله آنها این حدیث است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «این فرزندم حسین در زمین کربلا کشته خواهد شد. هر کس در آنجا باشد باید او را یارى کند.» او روز عاشورا از امام علیه‏السلام اذن گرفت و عمامه خود را به کمر بست و با پارچه‏اى ابروهاى خود را به بالا برده، بست! امام علیه‏السلام چون او را با این هیئت مشاهده کرد گریست و فرمود: «شکر الله لک یا شیخ»، او با همان کهنسالى هجده نفر از لشکریان کوفه را به قتل رسانده و آنگاه شهید شد، رضوان الله تعالى علیه. عبدالله بن عروه، عبدالرحمن بن عروه: این دو برادر، جدشان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده و در کربلا به امام حسین علیه‏السلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد آن حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم. امام علیه‏السلام فرمود: مرحباً بکما! آفرین باد بر شما! و این دو برادر در نزدیکى امام با دشمن مبارزه کردند تا این که شهید شدند.

و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروة بن حراق الغفاریَّین.»

عمرو بن جناده: عمرو بن جناده انصارى بعد از شهادت پدرش جنادة بن حارث انصارى، به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد در حالى که یازده سال بیشتر نداشت. امام علیه‏السلام به او اجازه نداد و فرمود: پدر این کودک در حمله اول شهید شده و شاید مادرش از این کار ناخشنود باشد. آن کودک گفت: مادرم به من فرمان داده است که به میدان روم! وقتى امام علیه‏السلام سخن او را شنید او را اذن داد پس به میدان رفت و شهید شد .

واضح الترکى:او مردى شجاع و قارى قرآن و ترک زبان بود و با جنادة بن حارث به حضور امام حسین علیه‏السلام آمده بودند، و گمان دارم همان کسى است که اهل مقاتل ذکر کرده‏اند که روز عاشورا را در مقابل سپاه کوفه ایستاد و پیاده با شمشیر مبارزه مى‏کرد و رجز مى‏خواند و چون روى زمین افتاد به امام علیه‏السلام استغاثه کرد، امام بر بالین او آمد و دست بر گردن او نهاد در حالى که او جان مى‏داد و او به خود مى‏بالید که: چه کسى همانند من است در حالى که پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذارده است، سپس به ملکوت اعلى پیوست.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:12 - 0 تشکر 391766

عقبة بن صلت:این مرد نیز در میان راه مکه به کربلا در یکى از منازل جُهینه به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و از او جدا نشد تا در کربلا به شهادت رسید. قعنب بن عمر:او از شیعیان بصره و با حجاج بن بدر از بصره به مکه آمده و به یاران امام علیه‏السلام ملحق شد و در روز عاشورا برابر آن حضرت به شهادت رسید. و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على قعنب بن عمر النمیرى.» انیس به معقل:او نیز مردى شجاع بود و پس از مبارزه‏اى سخت به فیض شهادت نائل آمد. قرة بن ابى قرة:او به دفاع از فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پرداخت و با دشمن جنگید و بعد از به هلاکت رساندن شصت و شش نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید. عبدالرحمن بن عبدالله الیزنى:او نیز براى رسیدن به فوز عظیم شهادت راهى میدان گردید و همانند دیگر یاران امام حسین علیه‏السلام مقاتله کرد و شهید شد، و این رجز را مى‏خواند: انا ابن عبدالله من آل یزندینى على دین الحسین و الحسن اضربکم ضرب فتى من الیمنارجو بذلک الفوز عند المؤتمن. یحیى المازنى:این دلاور نیز با خواندن رجز - که حاکى از شجاعت او و نداشتن خوف و ترس از مرگ بود - همانند لشکرى بر دشمن یورش برد و سرانجام برابر امام علیه‏السلام به شهادت رسید. منجح:شیخ طوسى او را از اصحاب امام حسین علیه‏السلام ذکر کرده است که در کربلا با آن حضرت شهید شد. از ربیع الابرار زمخشرى نقل شده است که حسنیه جاریه امام حسین علیه‏السلام بود که او را از نوفل بن حارث خریدارى کرده بود سپس او را به مردى به نام سهم تزویج کرد و از او منحج متولد شد، و مادرش حسنیه در خانه امام سجاد علیه‏السلام خدمت مى‏کرد، چون امام حسین علیه‏السلام به سوى عراق آمد منحج نیز به همراه مادرش به کربلا آمد و در کربلا در آغاز جنگ به شهادت رسید.

سوید بن عمرو:مردى شریف و کثیر الصلاة بود و در میدان جنگ همانند شیر خشمگین مبارزه مى‏کرد و در رویاروئى با بلاها و سختی‌ها بسیار مقاوم بود و او آخرین نفر از اصحاب امام علیه‏السلام است که شهید شده است.

رافع بن عبدالله: او با مولایش مسلم بن کثیر هنگامى که امام علیه‏السلام وارد کربلا شده بود، خدمت آن حضرت رسید و در جنگ با سپاه کوفه شرکت کرده و بعد از مسلم بن کثیر و پس از نماز ظهر مبارزه کرد و شهید شد. یزید بن ثبیط : او از اصحاب ابوالاسود و از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بوده است، با دو فرزندش از بصره به مکه آمد و با امام علیه‏السلام رهسپار کربلا شد و پس از مبارزه با دشمن به شهادت رسید. بکر بن حى: او با عمر بن سعد و سپاه کوفه به جنگ حسین علیه‏السلام آمده بود، روز عاشورا که آتش جنگ مشتعل گردید، متوجه امام شد و توبه کرد و از سپاه کوفه جدا گردید و با آنها مبارزه کرد و در مقابل امام حسین علیه‏السلام شهید شد. ضر غامة بن مالک: او از شیعیان کوفه و از کسانى بود که با مسلم بیعت کرده بود. چون مردم، مسلم را تنها گذاشتند او با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد و به امام علیه‏السلام ملحق گردید و با سپاه کوفه مقاتله کرد و در برابر امام حسین علیه‏السلام بعد از نماز ظهر در مبارزه با دشمنان به شهادت رسید مجمع بن زیاد: او در منازل جهینه اطراف مدینه به اصحاب امام علیه‏السلام پیوست و بعد از خبر شهادت مسلم همچنان با امام بود تا در کربلا برابر آن حضرت به شهادت رسید. عباد بن مهاجر: او نیز در میان راه در منزلى که از منازل جهینه بود به امام علیه‏السلام ملحق و در کربلا با آن حضرت به شهادت رسید. وهب بن حباب کلبى: وهب بن حباب اذن جهاد گرفت و رهسپار میدان گردید، قتالى نیکو با دشمن نمود. حبشى بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نَهْم است، و پدر او نیز گویا محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود. او در ایامى که هنوز در کربلا صحبت از جنگ نبود به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و به همراه آن حضرت شهید شد. زیاد بن عریب: از قبیله همدان و مکنى به ابى عمره است، مردى متهجد و اهل عبادت بود، پدر او از اصحاب پیامبر بود و خود او نیز محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود، مردى شجاع و معروف به عبادت و پرهیزگارى بوده است. سعیدبن عبدالله حنفى: سعیدبن عبدالله در جلوى امام ایستاد و امام نمازگزارد و او در اثر تیرباران دشمن به روى زمین افتاد در حالى که مى‏گفت: خدایا این گروه را لعنت کن همانند لعن قوم عاد و ثمود، و سلام مرا به پیامبرت برسان؛ همچنین گفت: پروردگارا! این زخم‌ها را براى درک ثواب تو در راه نصرت فرزند پیامبر تو بر جان خود خریدم.  آنگاه به طرف امام التفاتى کرده گفت: آیا به عهد خود وفا کردم اى پسر رسول خدا؟!  امام علیه‏السلام فرمود: آرى، تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهى داشت.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 2/9/1390 - 20:19 - 0 تشکر 391767

بنام خدا
سلام
از مدیر محترم می خوام لطف کنند مطلبمو ویرایش کنند .....از دوستان معذرت می خوام که خوب ثبت نشد....

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

جمعه 4/9/1390 - 20:24 - 0 تشکر 392658

عبدالله بن مسلم بن عقیل اول كسی كه از اهل بیت امام حسین علیه السلام به مبارزت بیرون شد عبدالله بن مسلم بود مادرش رقیه دختر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بوده، و شیخ مفید و طبری روایت كرده‌اند كه عمرو بن صبیح تیری به جانب عبدالله انداخت و عبدالله دست خود را سپر پیشانی خود كرد آن تیر آمد و كف او را بر پیشانی او اندوخت، عبدالله نتوانست دست خود را حركت دهد پس ملعونی دیگر نیزه بر قلب مباركش زد و او را شهید كرد.
و بعضی از مورخین گفته‌اند كه بعد از شهادت عبدالله بن مسلم آل ابوطالب جملگی به لشكر حمله آوردند، جناب سیدالشهداء علیه السلام كه چنین دید ایشان را صیحه زد و فرمود: صَبْراً عَلَی الْمَوتِ یابَنی عمومتی.
هنوز از میدان برنگشته بودند كه از بین ایشان محمد بن مسلم به زمین افتاد و كشته شد. رضوان الله علیه، و قاتل او ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی بود.

عبدالله بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می‏باشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بی‏یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی‏شوم‏» . در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دست‏خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان‏» ! حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می‏کند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .

زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این  ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

يکشنبه 6/9/1390 - 7:59 - 0 تشکر 393119

جعفر بن على بن ابى‏طالب علیه السلام‏جعفر بن على بن ابى‏طالب مادرش فاطمه امُ‏البنین دختر حزام بن خالد است. امام علیه السلام به خاطر علاقه فراوانى كه به برادرش جعفر داشت نام فرزندش را جعفر نهاد. بسیارى بر این باورند كه وى در موقع شهادت نوزده ساله بود. ولى برخى مى‏گویند: او دو سال با پدرش، دوازده سال با برادرش امام حسن علیه السلام، 21 سال با امام حسین علیه السلام زندگى كرد. روز عاشورا حضرت عبّاس خطاب به برادران مادرى خود- جعفر و عبداللَّه و عثمان- گفت: گام پیش نهید تا ببینم كه براى خدا خیرخواهى مى‏كنید. جعفر گام به میدان نهاد و چنین رجز خواند:
من، جعفر، داراى مقامى والا هستم پسر على نیكوكار و بخشنده مى‏باشم‏ آن على كه وصى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بلندمرتبه و داراى ولایت است؛ عمویم جعفر و دایى‏ام از جهت شرافت بس است مرا. از حسین علیه السلام كه صاحب فضیلت است پشتیبانى خواهم كرد.
در زیارت ناحیه چنین آمده است:
«السَّلامُ عَلى‏ جَعْفَرِ بْنِ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، الصَّابِرِ بِنَفْسِهِ مُحْتَسِباً، وَالنَّائى‏ عَنِ الْاوْطانِ مُغْتَرِباً، الْمُسْتَسْلِمِ لِلْقِتالِ، الْمُسْتَقْدِمِ لِلنِّزالِ، الْمَكْثُورِ بِالرِّجالِ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَهُ هانِىَ ابْنَ ثُبیْتِ الْحَضْرَمىَّ.»  
درود و سلام بر جعفر بن امیرالمؤمنین علیه السلام كه صبر بر بلا كرد، و براى جهاد و دفاع قیام كرد، و از وطن آواره شد و با دشمن به جنگ پرداخت تا بدنش سپر تیر بلا گردید، لعنت خدا بر قاتلش هانى بن ثبیت حضرمى.

جعفر بن عقیل بن ابى‏طالب‏جعفر بن عقیل بن ابى‏طالب، مادرش امُ‏البنین دختر نضره یا شقره است. وى پس از شهادت عبداللَّه بن مسلم عازم میدان شد و این رجز را خواند:
انَا الْغُلامُ الأبْطَحِىُّ الطَّالِبى‏             مِنْ مَعْشَرٍ فى‏ هاشِمٍ وَغالِبٍ‏
وَنَحْنُ حَقّاً سادَةُ الذَّوائِب             هذا حُسَیْنُ أَطْیَبُ الأَطائبِ‏
من جوان ابطحى طالبى هستم، از گروهى كه میان بنى‏هاشم از نسل غالبند ما از سادات سرشناسیم، این حسین است پاك‏ترین پاكان‏
جعفر پس از جنگى دلیرانه به روایتى دو و به روایت دیگر پانزده تن از سپاه دشمن را كشت و سرانجام، خود به وسیله بشر بن سوط یا حوط به شهادت رسید. در زیارت ناحیه چنین آمده: «السَّلامُ عَلى جَعْفَرِ بْنِ عَقیلٍ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَهُ وَرامِیَهُ بِشْرَبْنَ خُوط»
عبداللَّه اصغر بن على علیه السلام‏عبداللَّه اصغر فرزند امام على علیه السلام، مادرش لیلى دختر مسعود بن خالد بن ربعى بن مسلم بن جندل بن نهشل بن دارم التمیمیه و كنیه‏اش ابوبكر است.
پس از شهادت فرزندان امام حسن علیه السلام، عبداللَّه نخستین فرزند امام على علیه السلام بود كه به محضر امام حسین علیه السلام رسید و از برادر بزرگوارش اجازه نبرد گرفت و عازم میدان شد.  عبداللَّه 21 تن از سپاه یزید را به هلاكت رساند و سرانجام به دست زحر بن قیس نخعى و به قولى عبداللَّه بن عقبه غنوى به فیض شهادت رسید.
عبدالرحمن بن مسلم بن عقیل‏عبدالرحمن فرزند مسلم بن عقیل و مادرش فَتاة بود. وى در روز دهم محرم سال 61 هجرى همراه امام حسین علیه السلام در كربلا به شهادت رسید. وى یكى از بنى‏ عقیل بود كه پس از برادرش، جعفر بن مسلم بن عقیل، به میدان مبارزه رفت و پس از كشتن پنجاه تن از سواره‏نظام سپاه عمر سعد به شهادت رسید.
عبداللَّه اكبر بن حسن علیه السلام‏عبداللَّه اكبر مكنّى به ابوبكر، فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام است. مادرش ام‏ولد و نامش، رمله بود.  وى از یاران والامقام امام حسین علیه السلام است، كه پس از حضرت قاسم علیه السلام به میدان رفت عبداللَّه، شجاعانه جنگید و 14 سوار را با شمشیر و نیزه به هلاكت رساند، و سرانجام خود نیز به فیض شهادت نایل گشت.»

عبداللَّه بن على علیه السلام‏

عبداللَّه، فرزند امیرالمؤمنین، على علیه السلام، از جمله چهار پسر ام‏البنین، دختر حزام است كه در كربلا به شهادت رسید. برخى نام وى را عبداللَّه اكبر و كنیه‏اش را ابومحمد نوشته‏اند. او هشت سال از حضرت عباس كوچك‏تر بود و شش سال در زمان پدرش، على علیه السلام، و 25 سال [یعنى همه عمرش‏] را در روزگار امام حسین علیه السلام زندگى كرد و از خود فرزندى به یادگار نگذاشت .عبداللَّه همراه امام حسین علیه السلام از مدینه تا مكه و سپس به كربلا آمد؛ و از جمله فرزندان ام‏البنین است كه شمر بن ذى‏الجوشن از ابن‏زیاد برایشان امان‏نامه گرفت و به كربلا آورد. در روز عاشورا پس از آن‏كه حضرت ابوالفضل علیه السلام شهادت بسیارى از خاندانش را مشاهده كرد خطاب به برادران خود فرمود: برادرانم جانم به فداى شما باد! پیش بروید و جان خویش را سپر سید و آقاى خود نموده از وى حمایت كنید و ثابت‏قدم باشید تا در كنار او به شهادت برسید. آنان به فرمان برادر به میدان رفتند و تمام تیرها و نیزه‏ها و شمشیرها را به جان خریده به فیض شهادت نایل گشتند. عبداللَّه جنگ شدیدى كرد تا آن‏كه با هانى بن ثُبیت حضرمى درگیر شد و پس از رد و بدل شدن دو ضربت با ضربه‏اى كه بر فرق وى فرود آمد به شهادت رسید. در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه بر وى چنین درود فرستاده شده است:
«السَّلامُ عَلى عَبْدِاللَّه بْنِ امیرِ المؤمنین، مُبْلىَ البَلاءِ والمُنادِى بِالوَلاءِ فی عَرْصَةِ كَرْبَلاءِ والمَضْرُوبِ مُقْبِلًا وَمُدْبِراً، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَهُ هانِىَ بْنَ ثُبیتِ الحَضْرَمىِّ.»      
درود بر عبداللَّه فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام؛ آزمایش شده در مصیبت و منادى دوستى (خاندان رسول‏اللَّه) در میدان كربلا، آن كسى كه از هر سوى ضربه خورد و زخمدار شد. خدا قاتل وى «هانى بن ثُبیتِ حضرمى» را لعنت كند!
عبداللّه بن مسلم بن عقیل‏عبدالله، فرزند مسلم بن عقیل و مادرش رقیّه دختر حضرت على علیه السلام است. وى از اصحاب امام حسین علیه السلام بود كه در كربلا در سن چهارده سالگى به شهادت رسید.

عثمان بن على علیه السلام‏

ابوعمر، عثمان فرزند حضرت على علیه السلام و مادرش ام البنین دختر حزام است. وى‏ دو سال پس از برادرش عبداللّه دیده به جهان گشود درباره شهادت وى آورده‏اند: خَولى بن یزید اصْبُحى، تیرى به پهلوى عثمان بن على علیه السلام زد از اسب به زمین افتاد، آنگاه فردى از ابان بن حازم (دارم) وى را به شهادت رساند. در زیارت ناحیه بر وى چنین درود فرستاده شده است:
«السَّلامُ عَلى‏ عُثْمانَ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤمِنینَ سُمِّىَ عُثْمانَ بْنَ مَظْعُونٍ، لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ بِالسَّهْمِ خوْلىَ بن یَزِیْدِ الأَصْبَحِّى الأَیْادِىَّ [الأَبانِىَ‏] الدّارِمِىَّ»   
درود بر عثمان بن على علیه السلام كه هم نام عثمان بن مظعون بود، خدا تیر زننده به وى خولى بن یزید اصبحى ابانى دارمى را لعنت كند.

عون بن جعفر

عون، مكنّى به ابوالقاسم، فرزند جعفر بن ابى‏طالب علیه السلام و اسماء بنت عمیس خثعمیه است. او در حبشه دیده به جهان گشود. سال تولدش به خوبى دانسته نیست ولى چون در واقعه جانسوز عاشورا 56 یا 57 ساله بوده است، سالزاد وى به احتمال 4 یا 5 ه. ق مى‏باشد. عاشورا، پس از على اكبر علیه السلام و به قولى عبداللَّه بن مسلم در سنّ 56 یا 57 سالگى به میدان رفت و نبردى دلاورانه كرد. سى سوار و هیجده پیاده را به هلاكت رساند ولى زید بن رقاد جهنى و عروة بن عبداللَّه خثعمى اسبش را پى كردهعون بن عقیل‏
عون، فرزند عقیل بن ابى‏طالب علیه السلام، براى یارى امام حسین علیه السلام به كربلا آمد و در روز عاشورا به فیض شهادت نایل گشت. و او را به شهادت رساندند
.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

يکشنبه 6/9/1390 - 10:50 - 0 تشکر 393144

حُر بن یزید ریاحی تَمیمی

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی» پسر «ریاح بن یربوع» است.

خروج حر از کوفه

«شیخ ابن نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‎گوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‎ای.

امام در یکی از خطابه‎های کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟ شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.

رو در رویی حر با امام حسین علیه السلام

ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی می‎کردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که هر چه می‎توانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟ گفت: نخلی را دیدم. آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیده‎ایم. امام فرمود: من اینگونه نظر ندارم. گفتیم: ما گرد و غبار اسبان را می‎بینیم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نیز آن را می‎بینم. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت رو به روشویم؟ گفتیم: چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این  گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد. پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمه‎گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسیدند؛ او حر بود. با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار می‎گرفت. امام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند. امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سیراب کنید و اسب‎ها را آب دهید. مردان سیراب و اسب‎ها خنک شدند.

وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی می‎کرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند: ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامده‎ام تا این که نامه‎هایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: آیا می‎خواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه‎ای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ایها الناس! انکم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نمی‎دانیم این نامه‎هایی که از آن یاد کردید کدام است. امام فرمودند: ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامه‎هایی را که به من نوشته‎اند بیرون آور. عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشته‎اند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیک‎تر است.


سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‎ها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیه‎السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را می‎گفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می‎گفتم. اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که می‎توانم.

توبه حر


هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری می‎کرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‎ها جدا گردد.

حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‎کشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز می‎زند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.


حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب داده‎ای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا می‎خواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کناره‎گیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو می‎خواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود می‎لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاع‎ترین مرد کوفه سوال می‎شد، تو را معرفی می‎کردم، این چه حالتی است که در تو می‎بینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر می‎بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.

لحظات دیدار با امام

او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش می‎رفت. «پروردگارا! من به سوی تو باز می‎گردم، پس توبه‎ام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداخته‎ام. ای اباعبدالله! من بازگشته‎ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد.  این گفتار امام حسین علیه السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی پایان و نعمت‎های همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج می‎شد به امام حسین علیه السلام اینگونه بازگو می‎کرد: من با گوش جان شنیدم، کسی  اینگونه هشدارم می‎داد که ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر ، آیا تو او را به بهشت مژده می‎دهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافته‎ای. 

شهادت حر

پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایتمی‎کرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین علیه السلام  سخت می‎گرفت، دیگری برای نجات دوست خود می‎شتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامیدتا این که اسب حر مضروب شد و از گوش‎هایش خون می‎چکید. «حصین» به «یزید بن سفیان» گفت: این حرّی است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حرّ پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید. او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید. در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حمله‎ور شد و جسم بی‎هوش او به زمین افتاد. یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه السلام شهید می‎شدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزاده‎ای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده‎ای  پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین علیه السلام بود و برخی گفته‎اند که خود اباعبدالله الحسین علیه‎السلام برای او اشعاری را سروده که اینگونه است: چه آزاده‎ای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.

درسی که می‎توان گرفت: امام صادق علیه السلام فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبت‎ها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی می‎کند. آری او شکسته نمی‎شود، هر چند اسیر و مقهور شود.از امام علی علیه السلام نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است..

در کربلا هم حضرت امام حسین علیه السلام لشکر ابن سعد را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ای پیروان خاندان ابی‎سفیان، اگر دین ندارید و از روزرستاخیز نمی‎ترسید، پس لااقل در دنیای خود  آزادمرد باشید.

به نقل از سایت تبیان

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

يکشنبه 6/9/1390 - 11:27 - 0 تشکر 393147

زندگینامه حضرت رقیه (س)

بادرخشیدن حضرت رقیه (س) در سال 57 هجری قمری ، خانه امام حسین (ع) وام اسحق گرمای تازه ای یافت ، حضرت رقیه (س) در اوان کودکی مادر را از دست داد و دردامان عمه اش حضرت زینب (س) تربیت شد . در سال 60 هجری قمری ، حضرت رقیه (س) به همراه کاروان راهی کربلا گردید . گویند در روز عاشورا ، هنگام وداع حضرت امام حسین (ع) با اهل بیت ، حضرت رقیه (س) خواب بود وپدر را ندید ، از این روبارها از عمه اش زینب (س) سراغ پدر را می گرفت . پس از واقعه جانسوز عاشورا ، کاروان اسرا به همراه سرهای مطهر شهدا ابتدا به کوفه و سپس به شام حرکت کرد . پس از ورود اهل بیت امام حسین (ع) به شام ، آنها را درخرابه ای نزدیک کاخ یزید ملعون جای دادند . سختی های بسیار خرابه شام حضرت رقیه (س) را به شدت آزرده بود و یکسره بهانه پدر را می گرفت . یزید ملعون دستور داد سر پدر را برای او ببرند . حضرت رقیه (س) سر پدر را به دامان گرفت و درد دلها با سر بریده پدر کرد و سرانجام جان به جان آفرین تسلیم نمود و در همانجا غریبانه به خاک سپرده شد . به راستی تصور این مصیبت که کودکی تنها با 3 سال سن با غم بی مادری و فراق بابا وتحمل آن همه مصیبت جانگداز ، باز هم مورد آزار و اذیت قرار می گیرد قلب هر موجود با احساسی را به درد می آورد . امروزه مرقد مطهر این نازدانه ابا عبدالله الحسین (ع) در شهر شام در سوریه به صورت بارگاهی عظیم وآبرومندی برای زیارت مشتاقان اهل بیت پیامبر (ص) درآمده است و همه روزه هزاران نفر عاشق به کوری چشم دشمنان ، آن عزیز را زیارت می کنند .

اللهم الرزقنا زیارتها فی الدنیا و شفاعتها فی الآخره

رباب همسر امام حسین (ع)

«رباب» همسر امام حسین (ع) دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود. رباب شاعره، فاضله و محدّثه بوده است. ا. در کربلا حاضر بوده و شهادت امام حسین (ع) همسر و فرزند شیرخواره اش علی اصغر را شاهد بوده، رنج و مشقتات پس از کربلا و ستم اسارت را متحمل گردیده است. در بازگشت به همراه کربلاییان به مدینه آمده و ساکن می شود.  در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد سقف خانه (اتاق) اش را بردارند، و خود و دخترش سکینه در خانۀ بی سقف به سر می بردند. چون به او گفته می شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز، با گریه و شیون فریاد می زد که من با همین چشمان خود حسین(ع) را دیدم که گرمی آفتاب بدن او را می گداخت.  او تا آخر عمر با داشتن خواستگاران زیاد از ثروتمندان، همسری برنگزید و در پاسخ به خواستگاران می گفت: «بعد از خویشاوندی و وصلت با پیامبر (ص)، وصلت دیگری نمی خواهم.»  مؤلف کتاب «جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام»، حرکت «رباب» همسر امام حسین (ع) را در مدینه، نوعی مبارزه تلقی نموده، و در کنار مبارزات حضرت زینب کبری (س) که منجر به اندیشۀ خونخواهی زنان عرب گردید، عملکرد رباب را نیز مؤثر دانسته است. با دقت در بیان آنچه مربوط به رفتار رباب در مدینه می باشد، تحلیل و برداشتی جز آنچه نویسنده مذکور ذکر کرده، نمی توان استنباط نمود. رباب زنی که از قدرت رزمی بی بهره بوده، و نی زبه دلیل حکم شرع ـ همان مکتب انقلاب ـ از اجرای آن محروم بوده است، اینک در مدینه النبی تداوم انقلاب حسین (ع) و زنده و تازه نگه داشتن خون شهیدان را مسئولیت خود می داند. همان گونه که دیده شد، هر یک از زنان خاندان امام وسیله یا روشی را برای تداوم مبارزه انتخاب نموده و با تناسب زمان و مکان و موقعیت خود به ادامۀ حرکت انقلاب، جهت و شور و تازگی می دادند. منبع: کتاب زن در حماسه کربلا – ص107سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است. امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!/خیرالنساء» در می یابیم که وی در کربلابانویی رشیده بوده است (1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت ودرقبرستان بقیع مدفون گشت .(2)

 سکینه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسین علیه السلام جرعه ها نوشید و به درجه ای از ایمان و باور دینی رسید که امام در توصیفش می فرماید:«غالب (اوقات) بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلی است. ایّامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپری می گردد.(7)»این تعریف، بیانگر مقام برجسته دختر امام حسین علیه السلام در راستای یقین به پروردگار متعال و گسستن از مشغولیات و دلبستگی های دنیای فانی است. بانو بنت الشّاطی نویسنده معاصرمصری می گوید: «به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بی پایان و آشکاری است.»(8)شجاعتدختر امام حسین علیه السلام از شجاعتی قابل تحسین برخوردار بود. وی در برابر ظالمان سکوت نمی کرد و به انجام تکالیف الهی همّت می گمارد. او از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد و با صلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا می نمود، با دلیل و منطق سخن می گفت و حقّانیّت خویش را به اثبات می رساند. روزهای جمعه، خالد بن عبدالملک، بر بالای منبر می رفت و به بدگویی از علی علیه السلام می پرداخت؛ این خبر به حضرت سکینه علیها السلام رسید، وی همراه خدمتگزارانش نزد خالد می آمد و در مقابلش ایستاده و او را سبّ و لعن می کرد. نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سکینه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذیّت کرده و آسیب می رساندند. در مجلسی که مروان، امیرمؤمنان علیه السلام را سب نمود، سکینه با شهامت، مروان  و اجدادش را لعنت کرد. دختر عثمان که در جلسه حاضر بود، رو به سکینه کرد و گفت: من دختر شهیدم! سکینه علیها السلام سکوت کرد و آنگاه که مؤذّن صدا به اذان بلند کرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» رسید، خطاب به دختر عثمان فرمود: این، پدر من است یا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: «لافخر علیکم ابداً؛ من دیگر هرگز به شما فخر نخواهم کرد.»(9) عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکینه، به کسی اجازه گستاخی و توهین نمی داد و همگان را سرجای خود می نشاند. همان طوری که سخن گفتن عمّه اش زینب علیها السلام بر دهان کوفیان بی وفا مهر سکوت زد و آنان را به حیرت واداشت

. راوی حدیث در منابع تاریخی آمده است که سکینه علیها السلام از پدرش امام حسین علیه السلام و عمّه اش امّ کلثوم روایت نقل کرده و فائد مدنی مولی عبیدالله بن ابی رافع و فاطمه بنت الحسین از او حدیث نقل کرده اند. ابن عساکر به سند خود از فائد مدنی می گوید: سکینه دختر حسین بن علی از پدرش برای من این حدیث را گفت که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:حملةالقرآن عرفاء اهل الجنّة؛ (روز قیامت) حاملان قرآن، شناخته شدگان اهل بهشتند.»(10)

محبوب دل پدردلبستگی و مهر امام نسبت به سکینه، در آخرین خداحافظی از خیمه ها، قابل توجّه و تأمّل است. وقتی آن حضرت نزدیک خیمه ها رسید، فرمود:«ای زینب! ای امّ کلثوم! ای سکینه! علیکنّ منّی السّلام.» چون اهل بیت صدایش را شنیدند، برای وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کفش ربود، دست هایش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آیا تن به مرگ داده ای که این گونه خدا حافظی می کنی؟ ما، بعد از تو به چه کسی پناهنده شویم؟ سخنان عاطفه برانگیز دختر، بر قلب پدر، سنگین آمد و از بی تابی فرزندش گریست و فرمود: «ای نور دیده ام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟» صحبت های امام برای سکینه که بوی فراق و تنهایی می داد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالی که آرام آرام می گریست، به گوشه خیمه رفت! شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصّه دار نکند. امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشک هایش را پاک نمود و فرمود:«ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامی که جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی!»

کاروان کربلا،درایت ومدیریت سکینه سکینه بلایای سنگین روز عاشورا را با دلی استوار و اراده ای پولادین تحمّل نمود. این توان، برخاسته از باطن پاک و توجّه کامل او به ذات احدیّت بود، همان گونه که امام حسین علیه السلام درباره اش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهی است.» وی نظاره گر وقایع عاشورا بود. او ندای کمک خواهی پدرش را که مظلومانه یار و یاور می طلبید، شنید و با تمام وجود، درد بی کسی مادر، خواهر، عمّه ها و زنان را چشید و با اینکه در اوان جوانی بود، سرپرستی دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلداری آنها پرداخت. با آنکه عطش تا عمق وجودش پنجه افکنده بود، دلیرانه مقاومت کرد و از بی آبی، شکوه ننمود. او پس از شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام بالینش حاضر شد و با سوز دل، نوحه سرایی کرد و زمانی که پدرش عمود خیمه عباس علیه السلام را کشید، داغ سنگین این مصیبت را در خود مخفی نگه داشت تا دشمن خیال نکند فرزندان حسین علیه السلام مرعوب شده و شکیبایی را از دست داده اند. او به خدا دل بسته بود، با صبر قرین بود و از راه مستقیم الهی خارج نشد. سکینه از اوّلین افرادی است که از شهادت امام مطّلع گردید. وقتی اسب بی صاحب امام، با زین واژگون و شیهه زنان به سوی خیمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جویا شد. او به این فکر می کرد که: آیا لحظه آخر به امام آب دادند یا خیر؟ بغضِ فروخورده اش یکباره به خروش تبدیل شد و فریاد برآورد که: واقتیلاه! واابتاه! واحسیناه! واحسناه! و واغربتاه! زمانی که دشمن، او و دیگر زنان را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوری گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین علیه السلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقیه مصیبت دیدگان به اسارت برند. سکینه می گوید: وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریده اش این ندا را شنیدم که می گفت:شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی - او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی (12)شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

تبلیغ در اسارت دختر امام حسین علیه السلام می دانست پدر بزرگوارش به خاطر امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با بدعت ها و انحرافات دینی و اجتماعی قیام نموده است. سهل بن ساعد انصاری- از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - در چگونگی ورود اهل بیت علیهم السلام به شام می گوید: من قصد رفتن به بیت المقدّس را داشتم. چون نزدیک شام رسیدم، دیدم مردم، شهر را آذین بسته و به جشن و سرور پرداخته اند. سؤال کردم: آیا برای شامیان عیدی هست که من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنیدم: ای پیرمرد! از بیابان آمدی؟ گفتم: من سهل بن ساعدی هستم و رسول خدا را دیده ام. گفتند: عجب است که آسمان، خون نمی بارد و زمین، اهلش را فرو نمی برد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این، سر حسین است که از عراق هدیه آورده اند! جلوتر رفتم، پرچم هایی دیدم که در بین آنها سری بر نیزه است. او شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و پشت سر آن، بانوانی بر شترانی بی پوشش سوار بودند. نزدیک تر رفتم. از نخستین زن پرسیدم: کیستی؟گفت: من سکینه، دختر حسینم. گفتم: من سهل ساعدی از اصحاب جدّت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستم...(13)تبلیغ روشنگرانه، با بیان موجز و مختصر جهت بیداری خفتگان در غفلت، از رسالت های مهمّ بازماندگان واقعه عاشورا بود. دختر امام حسین علیه السلام با سخن کوتاه «ما اسیران آل محمّدیم»، مردمِ مسخ شده از تبلیغات پوچ و پرهیاهوی یزید را به تفکّر واداشت که: اگر اینها آل محمّدند، چرا اسیر شده اند؟ بنابراین، یزید در مواقف مختلف با اقدامات سنجیده و درستِ وابستگان امام علیه السلام رسوا می شد و جوانه های هوشیاری در دلها و افکار مردم شام روییدن آغاز می کرد. حضرت سکینه علاوه بر بیدارگری های غیر مستقیم، در برابر دید همگان مقابل ظالمان می ایستاد. وی وقتی سر بریده فرزند زهرا علیها السلام را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکی می کند و شعر پیروزی می سراید، فریاد برآورد و گفت:به خدا، سخت دل تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او نیست.(15) آنگاه که یزید در مورد پدرش گفت: حسین، حق را منکر شد و قطع رحم نمود و در ریاست و رهبری با من ستیز کرد. در پاسخش فرمود:«ای یزید! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست می کنند، خود را برای پاسخگویی آماده کن! ولی تو چگونه می توانی پاسخ دهی؟(16)» دختر امام حسین علیه السلام دریافته بود که ستمگران یزیدی و ناسپاسان کوفی برای اسیران حُرمتی قائل نیستند و یزید ظالم به جز انتقام گیری از امام و ذرّیه اش هدفی ندارد. مصیبت دشت نینوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وی را تحت تأثیر قرار داد؛ به ویژه زمانی که یزید ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربه ها، روح و روان ریحانه بتول را جریحه دار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمّه شان زینب پناهنده شده و گفتند: «یا عمّتاه انّ یزیداً اینکت ثنایا ابینا بقضیبه؛ عمّه جان! یزید با چوبدستی دندان های پدرمان را می زند» و این استمدادطلبی، حکایت از این دارد تا عمّه نگذارد او چنین کند! نفس فاطمی و علوی، دختر علی آنها را به آرامش دعوت نمود و غیورانه در مقابل یزید ایستاد و فرمود: آیا چوب می زنی؟ دستت بشکند! این سر و صورت از چهره هایی است که سال های طولانی برای خدا سجده کرده است!(17) اوضاع اجتماعی تغییرکرد ماندن خاندان پیغمبربه ضرریزیدبودآنهارابه مدینه برگرداند وقتی سکینه علیه السلام به مدینه رسید، همراه زنان بنی هاشم مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونین کربلا از نهضت جاودانی امام حسین علیه السلام دفاع کرد. مجالس وعظ و سخنرانی او موجب بیداری وجدان های به خواب رفته و شناخت راه سعادت برای انسان های مشتاقِ هدایت شد. دختر امام حسین علیه السلام همراه مادرش رباب، عمّه ها و دیگر بانوان، مورد توجّه مردم مدینه بود. مشکلات مردم به دست آنها حل می گردید خانم سکینه علیها السلام در خانه امام سجّاد علیه السلام زندگی می کرد؛ خانه ای که صاحب آن برای گریه بر «سیّدالشّهدا» روز و شب نمی شناخت. زمانی که از امام می خواستند کمتر بگرید تا چشمانش آسیب نبیند، می فرمود: چگونه نگریم در حالی که دیدم خواهران و عمّه هایم در عصر عاشورا از این خیمه به آن خیمه می دوند؟! به این ترتیب، حضرت سکینه علیها السلام در مدّت عمرش در شهر پیامبر و در منزل برادرش، امام سجّاد علیه السلام زندگی کرد و به ترویج و نشر راه امام حسین علیه السلام پرداخت. سرانجام حضرت سکینه علیه السلام در پنجم ربیع الاوّل 117 ق. دنیا را وداع گفت ؛آرامگاه آن بانوی گرامی در قبرستان بقیع (مدینه) است؛و گروهی نیز بر این باورند که: آرامگاه او در مقبره باب الصّغیر (دمشق) می باشد، که هم اکنون زیارتگاه شیعیان می باشد...(18)

-پی نوشت ها: 1-حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص 262. 2- همان، ص 263. 3. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315 و 316. 4. اصول کافی، ج 1، ص 462؛ بحارالانوار، ج 45، ص 17. 5. محدّثات شیعه، ص 176. 6. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315. 7. اسعاف الراغبین، در حاشیه نورالابصار، ص 202. 8 تراجم سیّدات بنت النّبوّه، ص 956. 9 همان، ص 157. 10. همان، ص 155. 11. نفس المهموم، ص 160. 12. مصباح، کفعمی، ص 376. 13. نفس المهموم، ص 205. 14. همان، ص 206. 15. همان، ص 207. 16. منتخب، طریحی، ص 457. 17. معالی السّب طین، ج 2، ص 156. 18. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 280 و 281.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.