تبیان، دستیار زندگی

 سلام

این مطلب رو به سفارش شاهین پسر فعال انجمن ثبت می کنم:

پسرا به پسر بودنتون افتخار کنید چون:

مدت زمان مکالمهی تلفنی شما حداکثر۳۰ ثانیه است

برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید

در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز میکنید

پسرای انجمن ...بیاین به این دلایل موارد دیگه ای رو اضافه کنید

به نام خدا-سلام
آفرین به این جرات

به نام خدا-سلام
ممنونم که به من آزادی تام دادید،خانم مطلبی(ببخشید مطالبی):)

سلام
اقای roomerاخه واسه چی بترسیم
سر كلاس استادمون سوسك اورده بود باید تو دستمون میگرفتیم دیدم مردا میترسن واین برام خیلی جالب بود كه اخه چرا باید مرد از سوسك بترسه؟؟

سلام
اقا سید كلا شما راحت باش

به نام خدا-سلام
من که راحتم،شما چی؟راحتی؟

سلام
من كلا همیشه ریلكسم
ولی شمارو اینطور نمیبینم

به نام خدا-سلام
خوبه

سلام

پسر باشد گل بستان خلقت

عزیز درگه خلاق سرمد

دری باشد که حق وقتی ورا سفت

به خود از بهر این خلق آفرین گفت

امانت دار احکام الهی است

به ظلمت الحق او تابنده ماهیست

نشاید دستیابی دختران را

مقام سرگل باغ جهان را

با اجازه جناب برزخ :

پسر همیشه فخر خانه بوده
در این مورد نه جای چانه بوده
چه امروز و چه دیروز و چه فردا
پسر هم هست و هم دردانه بوده
کنار افتخاراتی که داریم

عزیزان، قول هم مردانه بوده

پسر را هدیه زر بوده است و یاقوت
نصیب دختران یک شانه بوده
میان داستانهامان همیشه
پسر نقش اول افسانه بوده
اگر چندین پسر می داشت فردی
مسلم خانه اش گلخانه بوده

یا علی

پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر



حیف از آن عمر که ای بی سروپا

در پی تربیتت کردم سر



دل فرزند از این حرف شکست

بی خبر از پدرش کرد سفر



رنج بسیار کشید و پس از آن

زنده گشت به کامش چو شکر



عاقبت شوکت والایی یافت

حاکم شهر شد و صاحب زر



چند روزی بگذشت و پس از آن

امر فرمود به احضار پدر



پدرش آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر




پسر از غایت خودخواهی و کبر

نظر افگند به سراپای پدر



گفت گفتی که تو آدم نشوی

تو کنون حشمت و جاهم بنگر



پیر خندید و سرش داد تکان

گفت این نکته برون شد از در



«من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی جان پدر