به مناسبت آزادی مردم لیبی و به بهانه تبریک این مهم، این شعرو از طرف انجمن ادبیات به شما عزیزان تقدیم می کنیم:
چنان چسبیده بود او بر حکومت با دو دست خود
که گویا خاک لیبی ارث اجدادی او بوده
چو می گفتی که مردم شورش آوردند بر ضدت
جوابش یا "دروغه" یا "ندیدم" یا که "کو؟" بوده!
خودش را شاه شاهان عرب نامیده بود اما
به اسلام عرب در ظاهر و باطن عدو بوده
به خود بسیار می بالید:"کز من برتری هم هست؟"
خیالش زندگی خوابست و او زیر پتو بوده
بگفتند:"ای هلو، ملت نمی خواهد حضورت را"
چو خشم آورد و قرمز شد، مشخص شد "لبو" بوده
پس از بیداری مردم، جنونش چون فزون می شد
باراک دوزاری اش افتاد، کارش لنگ او بوده
به خود می گفت آمریکا:"چه مزدوری ز دستم رفت؟"
نگو لب تشنه می گشتیم و آب اندر سبو بوده؟
پس از شورش، عجب رو شد، مهارتهای پنهانش
خودش می گفت من اعجوبه دهرم، نگو بوده
توهم داشت کاین مردم ز عشقش در خیابانند
اواخر تازه پی برد او که جنگ رو به رو بوده
و چه زیبا ادامه دادند دوست بزرگوار، جناب برزخ :
به دور او زنان رنگ
ووارنگی به جنب وجوش
زن او بی مروت صاحب دهها
هوو بوده
زبسکه در سفر هایش بسی
شبر شتر خورده
خودش هم چون شتر گشته،به
آدمها عدو بوده
به وقت مردنش هی داد می
زد ارحما ارحم
تو پنداری که خود در
رحم،صاحب آبرو بوده
شنیدم بیعتی گردیده با پورش،
سیف کفر
همو که در جنایت پیشگی
همچون ابو بوده
یا علی