تبیان، دستیار زندگی

  ضمن تشکر از دوستانی که در برنامه روز جمعه حضور پیدا کردند خواهشمندم گزارشات خود از این روز و از همراهی با دیگر اعضا را در همین تاپیک ثبت نمایند.

به نام خدا
منم به نظرم اگه روز جمعه نبود وسط هفته یه روزی می رفتیم  خیلی بهتر بود
چون جمعه ها وسیله خوب گیر نمی یاد سخته اومدن یه جورایی :(

حالا اگه شما از حال کوهنوردی ندارید با تله کابین میرسونیمتون بالا!

منم امروز دیدم وگرنه با دوستان میومدیم :(

ای اصفهانیای خسیس :دی

اوخ ببخشید.....عرض سلام و ادب و احترام خدمت همشهریان عزیز
آخه این چه وضعشه؟ یکی نباید یه گزارش 2 خطی داشته باشه بد از 3 رووووووووز ؟!

این از دعوای حیات طیبه.......آما بعد.....یک تشکر واقعا مخلصانه از مدیر و جانشین انجمن خوبمون خانم کوثر و آقای نیری عزیز
اگه مدیران تبیان زحمتای شما دو نفر رو کامل اطلاع داشتند ، اکثر ماهها جزء مدیران برتر بودید :)

فعلا اومدم جهت تشکر از مدیریت انجمن و خسته نباشید به خاطر زحمتهاشون

تا بعد یا ع ل ی مدد

یك عالمه نوشتم پرید.

میخواستم عكس هم بذارم كه نمیذارم.

یعنی چی .... یه ربع نشده از كاربری میاد بیرون.

خیلی ناراحت و عصبانیم.

دوست عزیز با توجه به این موضوع ، مطلبتون رو تایپ کرده و آماده داشته باشید و فقط کپی کنید .

دوست گرامی : بنده انشالا یک گزارش متنی و تصویری  تا فردا آماده می کنم، ولی خوب دیگر دوستان حاضر در برنامه هم خوبه که خاطراتشون ومطالبشون رو برای ما بنویسند.

راستی یک نکته جهت اطلاع دوستان:

اگر قصد قرار دادن عکس در انجمن را دارید دیگر نیاز نیست مثل گذشته عکسها را به ایمیل انجمنها ارسال کنید یک راه دیگر اینست که در شبکه اجتماعی خودتان، در گالری تصاویر آنها را بارگذاری کنید و از مشخصات عکس کدآدرس آن را بردارید.

سلام دوستان عزیز و گرانقدر
ما که خیلی بهمون خوش گذشت بقیه رو نیمیدونم
تازشم خواهرم با یاس کبود و کوثر فامیل در اومدند:))
یه خاطره هم بگم :

اقا مثل بار قبلی که عکس دسته جمعی گروه رو من گرفتم اینبارم اخر کار کنار شهدا من دوربین رو گرفتم که از بچه ها عکس دسته جمعی بگیرم
اول که یه گروه پسر اومدند توی عکس عکس رو زدن خراب کردن دوباره قرار شد بگیریم
این وروجک اقای نیری و خانومشون اومد پیش من هرچی میگم خاله برو ازت عکس بگیرم خوشش اومده بود بگه نه هرکار کردم بره ازشون عکس بگیرم میگفت نه منم از اونجایی که بچه ها رو دوست دارم وقتی حرف میزنن مثه اونا بچگونه حرف میزنم وقتی محمد هادی بود نمیدونم محمد حسین بود نمیدونم گفت نه سرمو اوردم بالا گفتم نه اونم به حالت بچگونه بعد دیدم ای وای جلو این همه ادم چه کاری کردم بنده خدا مامان این اقا کوشولو اومد بغلش زد و بردش اومدیم عکس بگیریم دیدم خانوم آهکی دارنفامیل منو صدا میزنن .. اِ خو من که اینجام دارم عکس میگیرم کجا بیام واستم کنارتون برا عکس بهد سر برگردوندنم دیدم خواهر گرام بنده طبق عادت همیشگیش
گل دیده موبایل بنده رو کش رفتن دارن از گلا عکس میگیرن اون اقایون دسته جمعی هم که باز تو کادر بودند ازشون خواهش شده که یه من از کادر ما بزنن بیرون تا عکس بگیریم اما اخر بازم تو کادر بودند
البته ناگفته نماند که عکاس هم از یوخده اونور تر ناشی بود چون میشد از کادر درشون اورد
چیکار کنیم دیگه ناشی بیدیم

سلام دوست عزیز
من و خانم کوثر با خواهرتون آشنا در اومدیم نه فامیل اگه با خواهرتون فامیل بودیم که با شما هم فامیل می شدیم:D