دقت در بیت المال
بهش گفتم:توی راه که برمی گردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.گفت:"من سرم خیلی شلوغه،
می ترسم یادم بره.روی این تیکه کاغذ هرچی می خوای بنویس بهم بده."همان موقع داشت
جیبش را خالی می کرد.یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین.
برداشتمشان تا چیزهایی را که می خواستم،برایش بنویسم.
یک دفعه بهم گفت:"ننویسی ها!"جاخوردم. نگاهش که کردم،به نظرم کمی عصبانی شده بود!
گفتم:"مگه چی شده؟"گفت:"اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله."
گفتم:من که نمی خوام باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.گفت:"نه."
سردار شهید مهندس مهدی باکری/فرمانده لشکر31 عاشورا/نیمه پنهان ماه،ص35
مفقودالاثر