سلام تو را هرروز و هرشب، از صبح تا شام و از شب تا سحر، می چرخانیم؛ می چرخانیم و می چرخانیم آن قدر كه گاهی فكر می كنیم خودمان هم چرخانده می شویم!!
با تو هزار مكافات داریم؛ گاهی با ما دوستی و در گردش ایام، تو نیز برای ما می گَردی اما گاهی اذیت می كنی و ساز مخالف می زنی؛ شاید تو هم، مانند آدم های این دوره داغ كرده باشی؟! آن وقت است كه همه ی ما كلافه می شویم و بر سرت می زنیم و شاید هم دل و روده ات را بیرون بریزیم و عملت كنیم برای استعمال هرچه بیشتر!! اما تو برای ما دوست و همراه خوبی هم هستی در روزهای گرم تابستان و بعضاً اواخر بهار و شاید هم اوایل پاییز! تو را در روزهای گرم سال از بام خانه به پایین می آوریم و خاك هایت را با دستمالِ بی حوصلگی، می روبیم تا بتوانی تا آخر گرما ایستادگی كنی! همه ی آن ها را كه در بالا گفتم، تو برای مان با جان و دل انجام می دهی اما این ها تنها وظایف و البته الطاف تو نیست!
هر از گاهی كه برادرانم مرا را اذیت می كنند، با سیم تو آن ها را تهدید به نوازش می كنم! ا گر هوس شادی به سرمان بزند و سرگرمی، برگی از كاغذ باطله ها را می كَنیم و در لابه لای پره های تو می گذاریم و از صدای قِش قِشش لذت می بریم. گاهی هم روبان به حفاظت می بندیم و آن وقت با پا دكمه های تو را فشار می دهیم تا شاهد رقص نوارها در هوا باشیم. آه یك كار دیگر هم با تو می كنیم، اینكه دهانمان را به تو نزدیك می كنیم و حرف می زنیم و از ارتعاش صدایمان كِیف می كنیم! همه ی این ها را گفتم تا بدانی كه در این عصر كولرزدگی، من هنوز هم تو را دوست دارم.
پی نوشت: دوستان عزیز سلام. این رو كه نوشتم از تراوشات ذهن حقیر بود بعد از یك روز پر از خستگی!... موقعی كه داشتم تست فیزیك حل می كردم و این رفیق شفیق، پنكه ی عزیز می گردید! به سرم زد كه شما رو باهاش آشنا كنم! استادای عزیز، جناب سامی و جاده دوستی و سایر دوستان، من سعی كردم از همه ی جوانب ببینم این پنكه رو، دیگه كاستی ها رو ببخشید انشاءالله ازتون یاد می گیرم و یه روزی قشنگترش رو می نویسم. اون ایستادگی كه گفتم هم ایهام داره (قابل توجه دوستای گلی كه باید بعدا بخونن این ایهام رو، ایهام كلمه ای هست تو جمله كه دو معنا رو همراه خودش داره و هر دو معنیش رو هم میشه در جمله استفاده كرد، برعكس كنایه كه فقط معنای دورش مد نظره) ایستادگی هم به معنای تاب و توان و هم به معنای سرپا موندن! خلاصه اینكه من بعد نوشتن این هم نتونستم سر از اون مسئله ی شكست نور فیزیك در بیارم و الان هم كه دارم اینا رو می نویسم دارم باهاش كلنجار می رم كه چرا 60 درجه؟... دهه!.. نفس خبیث هم بهم می گه بهترین راه اینه كه برگه ی سوال رو بذارم لای پره ها در مورد عكس هم بگم كه دیدم آرم كارخونه اش معلوم نیست گذاشتم... راستی از انتقادات شما خوشحال میشم. ( ) درپناه حق