• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 5032)
پنج شنبه 23/4/1390 - 18:36 -0 تشکر 339231



همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 18/1/1391 - 20:29 - 0 تشکر 444746

فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) پیرامون رابطه با آمریکا



برنامه اسلام؛ «لاتظلمون و لاتظلمون»

ملت اسلام پیرو مکتبى است که برنامه آن مکتب، خلاصه مى‏شود در دو کلمه؛ «لاتظلمون و لاتظلمون». ما تحت رهبرى پیغمبر اسلام(ص) این دو کلمه را مى‏خواهیم اجرا کنیم؛ «نه ظالم باشیم و نه مظلوم». (۱)ما در طول تاریخ، مظلوم بودیم؛ از همه جهات مظلوم بودیم. ما امروز مى‏خواهیم که مظلوم نباشیم و ظالم هم نباشیم.(۲) ما بشردوست هستیم و پیغمبر عظیم‏الشأن ما(ص) بشردوست بود و براى بشر زحمت‏ها و تحمل مشاق کرد و ما هم پیروى از آن دستور مى‏کنیم و با همه اقشار بشر روابط حسنه داریم؛ به شرط این‏که روابط متقابل و احترام متقابل باشد.(۳)

روابط حسنه فرع بر احترام متقابل‏

احکام اسلام، احکامى است مسالمت‏آمیز و مى‏خواهیم همه قشرها، مسالمت‏آمیز باشند. ما مى‏خواهیم با کسانى که مى‏خواهند با ما روابط دوستانه داشته باشند، روابط دوستانه داشته باشیم. روابط حسنه و روابط اقتصادى و سیاسى موکول است به (این‏که) احترام متقابل رعایت شود.(۴)

ما با هیچ ملتى بد نیستیم، اسلام براى تمام ملل آمده، براى ناس (آمده)؛ «یا ایها الناس»، اسلام براى همه است، دلسوز براى بشر است، ما هم تابع اسلامیم، ما هم دلسوزیم براى بشر، ما با هر کس که با ما به طور انسانى رفتار کند، با او دوستیم، اما ما را حساب کنند، ما را از موش بدتر نکنند که دواهاى خودشان را روى ما امتحان کنند. ما چه صحبتى با این‏ها داریم، بنشینیم با این‏ها چه بگوییم.(۵)


سازش با ابرقدرت‏ها، ظلم بر بشر است‏

آن‏هایى که به ما اشکال مى‏کنند که شما چرا با این قدرت‏هاى فاسد سازش نمى‏کنید، آن‏ها از باب این که همه چیز را با چشم مادى ملاحظه مى‏کنند، (همه چیز) را با چشم طبیعى، حل و فصل مى‏کنند. آن‏ها نمى‏دانند که انبیاى خدا چه رویه‏اى داشتند، با ظالم چطور برخورد مى‏کردند، یا مى‏دانند و خودشان را به کورى و کرى زدند. سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرت‏ها، ظلم بر بشر است. آن‏هایى که به ما مى‏گویند سازش کنید، آن‏ها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنى این که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأى تمام انبیا است.(۶)


اصول روابط سیاسى و خارجى ما

ما هرگز داخل درهاى بسته زندگى نمى‏کنیم، ولى این درها را نیز براى استعمارگران باز نمى‏نماییم. روابط خارجى ما بر اساس حفظ آزادى، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمین است و بر این اساس، هر کشورى که مایل باشد، با احترام متقابل عمل مى‏کنیم.(۷) (ما مى‏خواهیم) با همه دولت‏ها رابطه داشته باشیم، یعنى رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت.(۸) ما مى‏خواهیم با همه ملت‏هاى عالم دوست باشیم، مى‏خواهیم با همه دولت‏هاى عالم - به حسب طبع اولى - دوست باشیم، مى‏خواهیم که روابط حسنه، با احترام متقابل نسبت به همه داشته باشیم، مگر این‏که دولت‏هایى باشند که با ما خلاف رفتار کرده باشند و بخواهند به ما ظلم بکنند، تحمیل بکنند، سلطه‏جویى کنند بر ما که ما با آن‏ها مخالف هستیم و هرگز اجازه نخواهیم داد که آن‏ها دخالتى در مملکت ما بکنند و آن سلطه‏جویى‏هایى که آن وقت کردند، بکنند و البته (ما) با آن‏ها نمى‏توانیم روابط داشته باشیم.(۹)



خوى استکبارى‏

مستکبرین، جهان را از آن دید خاص خود استکبارى و آن بیمارى روحى که در آن‏ها هست، نگاه مى‏کنند و این بیمارى موجب این شده است که این‏ها توده‏هاى بزرگ ملّت‏ها را از جهان حساب نمى‏کنند.(۱۰) آن‏ها فکر مى‏کنند که هر کس مصالح (آن‏ها) را در نظر گرفت و گاو شیرده شد، وحشى نیست! اما آن که از فرمان(شان) سرکشى کرد، وحشى است!(۱۱)

اخیرا شنیدید که رئیس جمهور آمریکا گفته است که کشور ایران یا رژیم ایران، وحشى هستند. اگر مقصود از وحشى این است که رام نیستند در مقابل آن چیزهایى که شما مى‏خواهید (و) گاو شیرده نیستند، اسمش را وحشى مى‏گذارید، بگذارید. در منطق آن‏ها وحشى این است که رام آن‏ها نباشد.(۱۲)



آمریکا؛ دشمن شماره یک مردم مستضعف‏

مهمترین و دردآورترین مسأله‏اى که ملت‏هاى اسلامى و غیر اسلامى کشورهاى تحت سلطه با آن مواجه است، موضوع آمریکا است. دولت آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشورهاى جهان، براى بیشتر بلعیدن ذخایر مادى کشورهاى تحت سلطه، از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کند. آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است. آمریکا براى سیطره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى خویش بر جهان زیر سلطه، از هیج جنایتى خوددارى نمى‏نماید. او مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیله صهیونیسم بین‏الملل سازماندهى مى‏گردد، استثمار مى‏نماید. او با ایادى مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بى‏پناه را مى‏مکد که گویى در جهان، هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.(۱۳)



تنها کار آمریکا به صلاح ملت مظلوم‏

ملت شریف ایران! اگر کارتر در عمر خود، یک کار کرده باشد (که) بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است. رابطه بین یک ملت به پاخاسته براى رهایى از چنگال چپاولگران بین‏المللى با یک چپاولگر عالمخوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه را به فال نیک مى‏گیریم، چون که این قطع رابطه دلیلى بر قطع امید آمریکا از ایران است. ملت رزمنده ایران، این طلیعه پیروزى نهایى را که ابرقدرت سفاکى را وادار به قطع رابطه یعنى خاتمه‏دادن به چپاولگرى‏ها کرده است، اگر جشن بگیرد، حق دارد.(۱۴)

(آرى،) ملت شریف مجاهد ما، این قطع روابط را به فال نیک گرفته و از مشکلاتى که در این قطع روابط به وجود آید، استقبال مى‏کند و هراس ندارد. آن روز براى ملت ما خطرناک است که روابطى نظیر روابط رژیم خائن سابق تجدید شود.(۱۵)



جنگ و تحریم؛ به خاطر قطع رابطه!

ایران که خواسته است از هر جهت با این شیطان بزرگ قطع رابطه کند، امروز گرفتار جنگهاى تحمیلى است. آمریکا عراق را وادار نموده است خون جوانان ما را بریزد و سایر کشورهاى تحت نفوذش را وادار نموده است تا ما را با حصر اقتصادى از پاى درآورد.

اگر ما با آمریکا و یا سایر ابرقدرتها و قدرتها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصایب نبودیم، ولى مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به خوارى و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگى ننگین ترجیح مى‏دهند.(۱۶)



رابطه با آمریکا را مى‏خواهیم چه بکنیم؟!

ما روابط با آمریکا را مى‏خواهیم چه بکنیم؟ روابط ما با آمریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است، روابط یک غارت‏شده با یک غارتگر است. ما مى‏خواهیم چه کنیم؟ آنها میل دارند که با ما روابط (داشته باشند)، آنها احتیاج دارند که با ما روابط داشته باشند، ما چه احتیاجى به آمریکا داریم؟ آمریکا آن طرف دنیا است. آنها مى‏خواهند که اینجا بازار داشته باشند. آنها باز طمع دارند که نفت ما را بخورند.

ما هیچ توقع نداریم که دولت آمریکا یا سایر دوَل ابرقدرت، آنهایى که مى‏خواهند منافع ما را ببرند، حالا که ما دست آنها را کوتاه کرده‏ایم، بیایند تشکر هم بکنند! البته نباید هم بکنند؛ خیلى هم اظهار تأسف باید بکنند.(۱۷)

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 18/1/1391 - 20:31 - 0 تشکر 444747

هم نوکر باشیم و هم چیزى بدهیم!!!

ما چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم، دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم، رابطه‏اش را با ما قطع مى‏کند. ما از خدا مى‏خواهیم که رابطه قطع بشود. ما ذلت را براى خاطر این‏که رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم، نخواهیم پذیرفت. شرافتى نیست رابطه‏داشتن با امثال آمریکا.

دولت آمریکا مع‏الأسف الآن یک شرافت انسانى ندارد که ما بخواهیم به واسطه آن شرافت انسانى‏اش با آن رابطه داشته باشیم. دولت آمریکا این است که دارید مى‏بینید؛ مظلوم را در هر جا پیدا مى‏کند، پوست مى‏کند. هر جا بتواند، مى‏رود و بمب سرشان مى‏ریزد. هر چه بتواند، ذخایر ملتها را مى‏برد. ما بخواهیم روابط با اینها داشته باشیم؟ بهتر این است که ما با اینها روابط نداشته باشیم، بهتر این است با آنهایى که مى‏خواهند ما را بچاپند، رابطه نداشته باشیم تا یک وقتى که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم.

اگر وضع این‏طور باشد، ما مى‏خواهیم چه کنیم که پیشقدم بشویم براى این‏که نوکرى کنیم؟! پیشقدم بشویم براى این‏که هم نوکرى کنیم، هم همه چیزمان را تقدیم کنیم؟! آن وقت نوکر که مى‏گرفتند یک اجرتى به او مى‏دادند. اینها نوکر مى‏گیرند و همه چیزش را هم مى‏گیرند. ما مى‏خواهیم چه کنیم؟ با اینها رابطه داشته باشیم؟ هیچ لازم نیست رابطه داشته باشیم.(۱۸)



رابطه گرگ و بره را مى‏خواهیم چه کنیم؟!

آقاى کارتر و امثال او الآن تمام همّشان این است که دوباره آن مسائل را برگردانند که در زمان شاه مخلوع بود، لکن این یک آرزویى است که این ابرقدرتها باید به گور ببرند. ایران دیگر اجازه نمى‏دهد که اینها در آن دخالت بکنند. ما مى‏خواهیم چه کنیم؟ روابط داشته باشیم با آنهایى که مى‏خواهند ما را بچاپند؟ رابطه ما با آنها غیر از این است که رابطه چپاولگر و چپاول‏شو است؟ براى چه ما مى‏خواهیم این را؟(۱۹) من کرارا گوشزد نموده‏ام که رابطه ما با امثال آمریکا، رابطه ملّت مظلوم با جهانخواران است.(۲۰) روابط ما با آمریکا مثل رابطه بره با گرگ است، رابطه صلاحمندى براى بره نیست.(۲۱)



«آقایى و نوکرى» را نمى‏توانیم بپذیریم‏

این نحو روابطى که آمریکا با ما تاکنون داشته است، قابل قبول نیست.(۲۲) آمریکا مى‏خواهد که همه کشورها را زیر نفوذ خود داشته باشد، ولى ما چنین تصورى را نمى‏توانیم بپذیریم و ملّت از آن خسته شده است.(۲۳) در زمان سابق، روابط یک‏طرفه بود؛ آقایى و نوکرى. وقتى سفیرى از انگلستان یا آمریکا مى‏آمد، کسى جرأت نمى‏کرد حتى کلمه‏اى برخلاف مصالح آن‏ها بگوید، ولى ایرانِ امروز این‏طور نیست.(۲۴)



آمریکا دوست نمى‏خواهد، خادمِ ذلیل مى‏خواهد

آمریکا چه منافعى مى‏تواند در اینجا داشته باشد جز منابع زرخیز شما؟ و چه دوستانى مى‏تواند اینجا داشته باشد جز آنهایى که به عنوان دوستى، خدمتگزار هستند؟ آمریکا دوست نمى‏خواهد، آمریکا خدمتگزار مى‏خواهد. آمریکا خدمتگزارانى مى‏خواهد که منافع ملتشان را تقدیم بکنند و در عین حال، ذلت را (بر) خودشان بار بیاورند (و) تحمل کنند. ما، ملت ما و دولت ما ایستاده‏ایم و در مقابل هر سلطه‏جویى ایستاده‏ایم و تا آن وقت که توان داریم، مخالفت مى‏کنیم.(۲۵)



ما براى حیات زیر سلطه غیر، ارزش قائل نیستیم‏

ما براى حیات زیر سلطه غیر، ارزش قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادى و استقلال مى‏دانیم. دستورات مذهبى ما که مترقى‏ترین دستورات است، راه ما را معین فرموده است. ما با آن دستورات و تحت رهبرى بزرگمرد دنیا، محمد(ص) با تمام قدرتهایى که بخواهند تجاوز کنند به مملکت ما، مبارزه خواهیم کرد. امروز مثل روزهاى سابق نیست که یک نفر بر یک امت سلطه داشته باشد و این یک نفر هم دست‏نشانده اجانب باشد و بخواهند به مملکت ما با دست او خیانت و تجاوز کنند. امروز اراده ملت است و ملت با اراده قوى خود و ایمان به دستورات اسلامى موظف است که هر قدرتى باشد، در دفاع از ملت، دفاع از کشور خود، با هر قدرتى مبارزه کند.(۲۶)



تا وضع بدین منوال است؛ رابطه هرگز

باید ببینیم آمریکا خودش در آینده چه نقشى دارد. اگر آمریکا بخواهد همان‏طور که حالا با ملت ایران معامله مى‏کند، با ما رفتار کند، نقش ما با او خصمانه است. اگر چنانچه آمریکا به دولت ایران احترام بگذارد، ما هم با همان احترام متقابل عمل مى‏کنیم و با او به طور عادلانه - که نه به او ظلم کنیم و نه به ما ظلم کند - رفتار خواهیم کرد.(۲۷)

روابط ما با آمریکا و همچنان با سایر کشورهاى جهان بر اساس احترام متقابل خواهد بود. ما براى آمریکا حق تعیین سرنوشت خود را قائل نخواهیم بود. آنچه تا به حال، دولتهاى گذشته در آمریکا و اکنون انجام داد و مى‏دهد، نشان مى‏دهد که هنوز به تمام وسایل متوسل مى‏شوند که (نظام اسلامى) را براى تأمین منافع خودشان (از بین ببرند و رژیم غیر اسلامى را برگردانند) و لذا هنوز حالت خصمانه نسبت به نهضت اسلامى کنونى (را) دارند. تا وضع به این منوال است، نظر ما نیز نسبت به سیاست آمریکا نظرى منفى است. البته ما حساب ملت آمریکا را با دولت آمریکا جدا کرده و مى‏کنیم و از ملت آمریکا مى‏خواهیم که از نهضت اسلامى ایران پشتیبانى کنند.(۲۸)

ما تا آخر ایستاده‏ایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این‏که آدم بشود و از ظلم‏کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان (و فلسطین) و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامى که آمریکا این طور است و اسرائیل هست، ما با آنها نمى‏توانیم زندگى بکنیم.(۲۹)



ملت از کید آمریکا غافل نباشد

ملت باید بیدار باشد. از کید آمریکا غافل نباید شد! آمریکایى که سیلى خورده است از شما، آمریکایى که دل بسته بود به ایران و نفت ایران و ذخایر ایران، این آمریکا را شما بیرونش کردید. غافل نباشید که یک قدرتى است و داراى یک بست و بندهایى هست. لکن تا شما بیدارید و زنده‏اید و ایستاده‏اید، کارى نمى‏توانند بکنند. باید ملت ما توجه داشته باشد با همان قدرت ایمانى که داشت، با همان قدرت اسلامى که داشت که خودش را براى خدا مى‏داند و خودش را فداى اسلام مى‏کند، بایستد و متوجه باشد که اگر در صحنه باشید و بایستید و هر کدام وظیفه خودتان (را) بدانید که حفظ بکنید کشور خودتان را و برادران خودتان را حفظ بکنید، هیچ قدرتى نمى‏تواند این کار را بکند. مهم این است که شما ایستاده باشید و قائم به امر باشید و حکومت را از خودتان جدا ندانید و ننشینید به این‏که همه کارها را باید حکومت بکند، خیر! شما هم وظیفه دارید، من هم (وظیفه) دارم، حکومت هم وظیفه دارد.(۳۰)



کاخ سیاه آمریکا هم بداند

اداره‏کنندگان کاخ سفید باید بدانند که دنیا عوض شده است و قدرتهاى شیطانى از حربه‏هاى استعمارى کهنه و نو خلع سلاح شده‏اند. کارگزاران سیاست آمریکا باید طرز تفکر و سیاستهاى خود را تغییر دهند و گمان نکنند اداره کل جهان در دست آنها است و همه کشورها چشم و گوش بسته در اختیار آنان هستند. باید توجه کنند که قطع رابطه و تحریم اقتصادى و لیستهاى دروغین آنها، دنیا را بر کشورى تنگ نخواهد کرد.(۳۱)



(۱و۲)صحیفه امام، ج ۱۴، صص ۸۱ - ۸۲

۳) صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۲۰

۴) صحیفه امام، ج ۸، ص ۱۱۳

۵) صحیفه امام، ج ۱۱، صص ۱۴ - ۱۵

۶) صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۱۵

۷) صحیفه امام، ج ۵، ص ۸۰

۸) صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۹۴

۹) صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۱۵۳

۱۰) صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۸۸

۱۱) صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۷۱

۱۲) صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۷۰

۱۳) صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۲۱۲

۱۴) صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۲۳۳

۱۵) صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۲۳۷

۱۶) صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۲۱۳

۱۷) صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۵۹

۱۸) صحیفه امام، ج ۱۱، صص ۳۰۲ - ۳۰۴

۱۹) صحیفه امام، ج ۱۲، صص ۳۷۷ - ۳۷۹

۲۰) صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۲۳۳

۲۱) صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۳۶۰

۲۲) صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۸۶

۲۳) صحیفه امام، ج ۵، ص ۴۱۴

۲۴) صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۹۴

۲۵) صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۷۵

۲۶) صحیفه امام، ج ۶، صص ۲۱۹ - ۲۲۰

۲۷) صحیفه امام، ج ۴، ص ۳۳۲

۲۸) صحیفه امام، ج ۵، ص ۱۵۷

۲۹) صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۹۵

۳۰) صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۱۱۵

۳۱) صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۳۳۰


http://www.yalasarat.com/vdcf0cd0.w6dmyagiiw.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 18/1/1391 - 20:34 - 0 تشکر 444748


پاسخ شریعتمداری به ادعای هاشمی رفسنجانی

پاسخ حضرت امام را چرا سانسور کرده‌اید؟


اكنون باید از آقای هاشمی رفسنجانی پرسید در پروژه پیشنهادی مذاكره و رابطه با آمریكا -و به قول حضرت آقا معامله با آمریكا!- چه «بهایی» را برای پرداخت در نظر گرفته اید و در مقابل آن چه متاعی را از آمریكا انتظار دارید؟!

حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان به اظهارات آقای اكبر هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌اش با یك فصلنامه مطالعات خارجی واكنش نشان داد و از میان سخنان پر ابهام هاشمی در این مصاحبه، به بخشی از اظهارات او كه به موضوع "لزوم مذاكره با امریكا" اختصاص داشت، پاسخ داد.

به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله، هاشمی در مصاحبه‌اش مذاكره با امریكا را مانند مذاكره با سایر كشورها نظیر روسیه و چین عنوان كرده بود، از امریكا به‌عنوان قدرت برتر دنیا كه باید با او مذاكره كرد، یاد كرده بود و از نامه‌اش به امام در آخرین روزهای حیات مبارك ایشان خبر داده بود كه در این نامه از ایشان درخواست شده بود كه در زمان حیات‌شان تكلیف موضوع‌هایی از جمله مذاكره با امریكا را روشن كنند، چرا كه پس از ایشان كسی نیست كه انقلاب را از این گردنه‌ها عبور دهد.

اما در حالی‌كه روز گذشته اتحادیه انجمن‌های اسلامی مستقل دانشجویان سراسر كشور در نامه‌ای به آقای هاشمی، با یادآوری این بخش از اظهارات او و سایر سخنانش اعتراض خود را مطرح كرد، امروز نیز شریعتمداری در مقاله‌ای به موضوع مذاكره با امریكا پرداخت. مدیر مسئول روزنامه كیهان، ابتدا این مسئله را بررسی كرده كه هاشمی چرا فقط از نامه‌اش به امام خبر داده و صادقانه پاسخ امام را مطرح نكرده است. وی سپس به اصل موضوع مذاكره با امریكا پرداخته و در مورد هدف امریكایی‌ها از مذاكره، بیانات و نظر رهبر معظم انقلاب در مورد مذاكره با امریكا، مواردی را مطرح كرده است. متن كامل این مقاله در ادامه آمده است:

اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی كه در روزهای پایانی سال ۱۳۹۰ و در دیدار مسئولان فصلنامه مطالعات بین المللی با ایشان مطرح شده و دیروز خبر آن منتشر شده بود، بازتاب گسترده ای در رسانه های داخلی و بسیاری از رسانه های خارجی داشت. درباره اظهارات اخیر رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام اگرچه گفتنی های فراوانی هست ولی در این مختصر به واكاوی یكی از اصلی ترین آنها كه وارونه نمایی آشكار است و عجیب تر نیز به نظر می رسد بسنده می كنیم و باقی به بعد می گذاریم.

آقای هاشمی رفسنجانی می گوید «من در سال های آخر حیات امام(ره) نامه ای را خدمت‌شان نوشتم، تایپ هم نكردم برای این كه نمی خواستم كسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح كردم و نوشتم شما بهتر است در زمان حیاتتان اینها را حل كنید. در غیر این صورت، ممكن است اینها به صورت معضلی، سد راه آینده كشور شود. گردنه هایی است كه اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور كردن مشكل خواهد بود. یكی از این مسایل، رابطه با آمریكا بود. نوشتم بالاخره سبكی كه الان داریم كه با آمریكا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم قابل دوام نیست. آمریكا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با آمریكا، چین با آمریكا و روسیه با آمریكا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاكره داریم چرا با آمریكا مذاكره نكنیم؟ معنای مذاكره هم این نیست كه تسلیم آنها شویم. مذاكره می كنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است»! درباره این بخش از اظهارات ایشان باید گفت؛

۱- انصاف آن بود كه آقای رفسنجانی در نقل ماجرای نامه خویش به پاسخ امام راحل (ره) نیز اشاره می كرد. چرا كه اولاً؛ مذاكره و رابطه با آمریكا یكی از خطوط قرمز حضرت امام(ره) بود كه بارها بر آن تأكید ورزیده و علت اجتناب از مذاكره و رابطه با آمریكا را نیز به وضوح بیان كرده بودند و ثانیاً؛ حضرت امام(ره) به گواهی بینش و منش و آنچه از مواضع و بیانات ایشان در دسترس همگان است، هیچ ابهامی را بی پاسخ نمی گذاشتند مخصوصاً آن كه این ابهام درباره یكی از اصلی ترین خطوط قرمز تأكید شده از جانب حضرت ایشان بوده و از سوی كسی مطرح شده باشد كه مسئولیت مهم و حساسی- رئیس مجلس، قائم مقام فرماندهی كل قوا و...- در نظام داشته است.

بنابراین كمترین تردیدی نیست كه امام راحل ما(ره) ابهام مطرح شده از جانب آقای هاشمی رفسنجانی را بی پاسخ نگذاشته اند و سؤال این است كه چرا آقای رفسنجانی از پاسخ آن بزرگوار كه به یقین و مانند همیشه، مستدل و منطقی بوده است طفره رفته و به آن اشاره ای نكرده است؟!

آقای رفسنجانی با خاطره نویسی و تاریخ نگاری ناآشنا نیستند و سابقه شناخته شده ای در هر دو عرصه یاد شده دارند و تعجب آور است كه هنوز نمی دانند «نیمه نویسی» بی اعتبارترین نوع تاریخ نگاری و خاطره نویسی است و نشانه نگرانی نویسنده و مؤلف از بیان برخی واقعیت هاست! حالا باید پرسید كه جناب رفسنجانی از آشكار شدن كدام واقعیت نگران بوده اند كه پاسخ حضرت امام(ره) را سانسور كرده اند؟!

۲- آقای هاشمی رفسنجانی به این بخش از تاریخ آن روزها نیز اشاره نكرده اند كه در اوایل سال ۱۳۶۹ در حالی كه هنوز یك سال از رحلت حضرت امام(ره) نگذشته بود، آقای «جیمز بیكر» وزیر خارجه وقت آمریكا طی سخنانی - ۳۰ فروردین/۱۹ آوریل ۱۹۹۰- اعلام كرد كه آمریكا آماده مذاكره مستقیم با ایران است و ۷ روز بعد - ۶ اردیبهشت ماه/۲۵ آوریل - آقای عطاءالله مهاجرانی معاون پارلمانی آقای رفسنجانی- رئیس جمهور وقت- در مقاله ای با عنوان «مذاكره مستقیم» كه در صفحه ۲ روزنامه اطلاعات همان روز به چاپ رسید، ایستادگی در برابر كاخ سفید را «شعارگونه» نامیده و دقیقاً با همان استدلالی كه جناب هاشمی در اظهارات اخیر خود مطرح كرده است، خواستار مذاكره و رابطه با آمریكا می شود و نكته در خور توجه آن كه در مقاله خود به گونه ای غیرمنتظره- شاید برای رد گم كردن- به اظهارات چند روز قبل «جیمز بیكر» اشاره كرده و اصرار می ورزد كه مبادا كسانی پیشنهاد ایشان را با پیشنهاد وزیر خارجه آمریكا مرتبط دانسته و آن را «یك توطئه و یا فتنه» تلقی كنند.

مقاله مهاجرانی با توجه به مغایرت آن با دیدگاه بارها اعلام شده حضرت امام(ره) انتقادهای فراوانی را در پی داشت. اما، آقای مهاجرانی كه امروزه پرده ها را كنار زده و آشكارا به انگلیس پناهنده شده و با آیپك (لابی صهیونیست ها) و MI۶ (بخش اطلاعات خارجی اینتلجنت سرویس انگلیس) همكاری نزدیك دارد، برنظر خود اصرار می ورزد و نهایتاً؛ رهبر معظم انقلاب در یكی از سلسله بیانات خویش به این ماجرا پایان می دهند كه شرح آن خواهد آمد.

اكنون این پرسش مطرح است كه چرا جناب رفسنجانی به این رخداد مهم و معروف تاریخی كمترین اشاره ای نكرده اند؟! شاید -فقط شاید- به این علت كه اگر به رخداد یاد شده اشاره می كردند، چاره ای جز آن نداشتند كه نظرات مستدل مطرح شده از سوی رهبر معظم انقلاب را نیز مانند پاسخ حضرت امام(ره) نادیده بگیرند! كه در این حالت، دو پرده پوشی پی درپی سؤال برانگیز بود! و اما پاسخ حضرت آقا به اندازه ای روشن و مستدل بود كه اگر به آن اشاره می كردند، در هیچ یك از اذهان واقع نگر و مردم دوست، جایی برای پیشنهاد مذاكره و رابطه با آمریكا باقی نمی ماند. نظر آن روز آقا كه نظر امروز ایشان و همان نظر دیروز حضرت امام(ره) است و از بلندای دل‌سوزی حكیمانه برای مردم و صیانت از اسلام و منافع ملی مطرح شده است را در بند بعدی بخوانید و خود درباره آن قضاوت كنید.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 18/1/1391 - 20:40 - 0 تشکر 444752

۳- حضرت آقا در سخنان آن روز خود فرمودند؛

«و اما مسئله ای كه این روزها در سطح جمعی از اهل فكر و اهل نظر در جریان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است... من معتقدم، آن كسانی كه فكر می كنند ما باید با رأس استكبار -یعنی آمریكا- مذاكره كنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بیش از این كه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است. مذاكره، یعنی چه؟ صرف این كه شما بروید با آمریكا بنشینید حرف بزنید و مذاكره كنید، مشكلات حل می شود؟ این طوری كه نیست.

مذاكره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاكره با آمریكا، یعنی معامله با آمریكا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده تو از انقلاب اسلامی، به آمریكا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی كه شما می خواهید به آمریكا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریكا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید كه او چه می خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید». والله كه آمریكا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پای‌بند بودن به اسلام ناب محمدی(ص) ناراحت نیست. او می خواهد شما از این پای‌بندیتان دست بردارید. او می خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»

اكنون باید از آقای هاشمی رفسنجانی پرسید در پروژه پیشنهادی مذاكره و رابطه با آمریكا -و به قول حضرت آقا معامله با آمریكا!- چه «بهایی» را برای پرداخت در نظر گرفته اید و در مقابل آن چه متاعی را از آمریكا انتظار دارید؟! آیا جز این است كه آمریكا به اعتراف بارها اعلام كرده‌ی خود، بیشترین ضربه را از اسلام ناب محمدی(ص) كه ظلم ستیز و استقلال طلب است، دریافت كرده است؟! و به هیچ چیز غیر از بازگشت به دوران غارت‌گری گذشته در ایران نمی اندیشد؟! و در مقابل به شما همان را خواهد داد كه به شاه و حسنی مبارك و بن علی و علی عبدالله صالح داد!

۴- آقای هاشمی می گوید «معنای مذاكره با آمریكا این نیست كه تسلیم آنها شویم. مذاكره می كنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند، یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است»!

ظاهراً جناب رفسنجانی فراموش كرده اند كه آمریكا، مذاكره را فقط برای مذاكره می خواهد و نه حل و فصل مسائل طرفین. چرا كه درگیری ما با آمریكا از ماهیت دو طرف ریشه می گیرد و مادام كه ما در حاكمیت بر اسلام ناب و ظلم ستیز تكیه داریم و آمریكا بر خوی استكباری خود تأكید می ورزد، این درگیری ادامه خواهد داشت و تنها در دو حالت خاتمه می یابد. یا ما- نستجیربالله- از اسلام در حاكمیت دست بكشیم - یعنی همان كه آقا اشاره فرمودند- و یا آمریكا خوی استكباری خود را رها كرده و به قول حضرت امام(ره) «از خر شیطان پایین بیاید».

بنابراین، وقتی مسئله فیمابین با مذاكره قابل حل نیست، باید دید آمریكا مذاكره را برای چه می خواهد و چرا این‌همه برآن اصرار می ورزد؟! پاسخ بسیار روشن و خالی از ابهام است، آمریكا مذاكره را برای ارائه به نهضت های اسلامی و مخصوصاً این روزها برای ارائه به انقلاب های اسلامی منطقه می خواهد و به محض آن كه با آمریكا پای میز مذاكره بنشینیم، این نشست را فاكتور كرده و به همه ملت های مسلمان و انقلابی می فروشد كه «اگر الگوی نهضت و حركت ضد استكباری و ضد استبدادی شما انقلاب اسلامی ایران است، ایران نیز در نهایت چاره ای جز كنار آمدن با آمریكا نداشته است»! و به قول قیصر «همه راه‌ها به رم ختم می شود».

جناب هاشمی! این نكته بدیهی تر از آن است كه از نگاه حضرتعالی پنهان مانده باشد. شما كه اهل مطالعه و رصد اخبار هستید، به یقین گزارش های منتشر شده از سوی مراكز استراتژیك آمریكا طی چند سال اخیر را ملاحظه كرده اید و مثلاً از گزارش اخیر «مركز تحقیقات كنگره آمریكا» باخبرید كه تأكید می كند «حضور ایران در پای میز مذاكره بی آن كه چیزی رد و بدل شده و امتیازی داده یا گرفته شود می تواند تحولات اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را، تحت تأثیر قرار داده و نهایتاً متوقف كند».

۵- آقای هاشمی از آمریكا با عنوان «قدرت برتر دنیا»! یاد می كند كه مخصوصاً با توجه به رخدادهای چند سال اخیر، چه در برخورد آمریكا با ایران و چه در برخورد با انقلاب های اسلامی منطقه، شكست در عراق و افغانستان و ده‌ها نمونه دیگر از این دست، تعجب آور است و فقط به عنوان یادآوری باید گفت، همین چند ماه قبل - ۱۳ دسامبر ۲۰۱۱/ آذرماه ۹۰- نشست شورای راهبردی آتلانتیك در واشنگتن با صراحت اعلام كرد كه جمهوری اسلامی ایران، آمریكا را از بلندای اقتدار ۲۰۰۱ به دره ضعف ۲۰۱۱ كشانده است و اینكه؛ تاریخ به نفع ایران در حال پیچیدن است و...

گفتنی است مقایسه آمریكا با چین و روسیه و انگلیس هم قیاس مع الفارق است زیرا درگیری اصلی ایران اسلامی با آمریكا بوده و هست و دیگر كشورهای مورد اشاره در اظهارات آقای رفسنجانی نه سابقه ای قابل قیاس با آمریكا در برخورد با ایران داشته و دارند و نه از رابطه و مذاكره در پی رسیدن به اهدافی هستند كه آمریكا دنبال می كند. بنابراین رابطه و مذاكره با آنها می تواند در چارچوب عزت و حكمت و مصلحت صورت پذیرد و چنانچه وارد فازی نظیر آمریكا شوند -كه نمی توانند- به یقین با برخورد مشابهی از سوی ایران اسلامی روبرو خواهند شد.

۶- و بالاخره، اگرچه در این باره گفتنی های فراوان دیگری نیز هست ولی وجیزه پیش روی را با اشاره به بخشی از اظهارات رابرت گیتس -وزیر دفاع پیشین آمریكا- در كنگره خاتمه می دهیم. گیتس در پاسخ به علت ناتوانی دولت بوش در مقابله با ایران اسلامی می گوید «مشكل بزرگ ما با ایران آن است كه به ما احتیاجی ندارد تا امتیازی از ما بخواهد و كسی كه امتیازی از شما نخواهد، امتیازی هم به شما نخواهد داد.»


http://www.yalasarat.com/vdcjxae8.uqetxzsffu.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
يکشنبه 27/1/1391 - 23:50 - 0 تشکر 446559


پناهیان نامه آوینی به خاتمی را تحلیل‌کرد






اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.


به گزارش جهان، در اردیبهشت سال ۱۳۷۰ سید محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران صورت گرفت، دربارۀ مسائل فرهنگی و هنریِ کشور به ابراز نظر پرداخت. پس از آن سخنرانی، «شهید سید مرتضی آوینی» با انتشار نامه‌ای، سخنان او را نقد کرد. حجت الاسلام والمسلمین پناهیان، در گفتگو با رادیو معارف دربارۀ این نامه مطالبی را بیان کرده‌اند که در ادامه فرازهایی از آن را می‌خوانید:

استقلال رأی و صراحت لهجۀ شهید آوینی در نقد سخنان آقای خاتمی، جای تأمل دارد

. استقلال رأی، صراحت لهجه و اقدام انقلابیِ شهید آوینی در نوشتن این نقدنامه جای تأمل دارد. شهید آوینی در این نامه با زیرکیِ خاصی به نقد سخنان دو پهلوی آقای خاتمی، اقدام کردند. خیلی‌ها هستند که منظور و هدف خود را صریحاً بیان نمی‌کنند یا اگر یک مقدار صراحت داشته باشند، این‌قدر مواظبت می‌کنند که کلام‌شان به‌صورت بسیار واضحی نیش‌دار نباشد. لذا این قبیل افراد معمولاً مورد نقد قرار نمی‌گیرند و شما در صحبت‌های آقای خاتمی که وزیر فرهنگ و ارشاد آن زمان بودند، این مسأله را می‌بینید. با این وجود، شهید آوینی نکته‌سنجانه و هوشمندانه بر آن نقاط انحرافی‌ که حدس می‌زدند در این سخنان وجود داشته، تأکید کردند و با صراحت به نقد این نظریات پرداختند.

. شهید آوینی در بخشی از نامۀ، تصریح می‌کنند اکثر کسانی که در عرصۀ فرهنگ جامعۀ ما حضور دارند و به مطبوعات و برخی رسانه‌ها مثل صداوسیما دسترسی دارند، همین‌طور می‌اندیشند که آقای خاتمی آن زمان تصوّر می‌کردند. خلاصۀ آن اندیشه هم چیزی نیست جز نگاه مثبت به تمدّن غرب و یک مقدار غرب‌زدگی در فکر و فرهنگ، همراه با اعتراف به برخی از ارزش‌های انقلاب. البته این عدّه قائل به جمعِ ارزش‌های تمدن غرب و ارزش‌های انقلاب بودند، ولی در جمع کردن معمولاً کفّۀ ارزش‌های غرب غلبه پیدا می‌کرد.

تحمل اینکه وزیر ارشاد کشور این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غرب باشد، برای آوینی سخت بود

· شهید آوینی به عنوان یک عنصر انقلابیِ فکور و فهیم، نمی‌توانستند تحمل کنند شخصیتی مثل وزیر ارشاد کشور، این‌قدر برای فکر غربی حساب باز کند و این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غلط غرب شود. ایشان دردمندانه از تعداد زیادی از روشنفکرانی که در عرصۀ فرهنگ مشغول فعالیت هستند، گِله می‌کنند که چرا خیلی بیش از آن چیزی که باید و شاید، به غرب احترام می‌گذارند و مرعوب غرب هستند.

· کسانی که دچار غرب‌زدگی می‌شوند، معمولاً تصور می‌کنند تفکّر دینی از جذابیت کمتری برخوردار است، ولی تفکّر غربی جذابیتش بیشتر است. شهید آوینی می‌فرمایند: «حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توهم دچار شویم که تفکّر ما در برابر تفکّر متعارف غربی، از جاذبیت کمتری برخوردار است.» توجّه شهید آوینی به موضوع فطرت و گرایش‌های فطری، یکی از توجّهاتی است که در اکثر آثار ایشان و در همان مستندهای دفاع مقدس نیز کاملاً دیده می‌شود و بسیار نجات‌دهنده است. فطرت، موضوعی است که بسیار خوب در مقابل غریزه می‌تواند قد علم کند و انسان را از عرصه‌های هلاکت نجات دهد.

از نظر آوینی، آزادیِ مورد نظر غرب، مطلوب «انسان‌های بدوی» است نه «انسان مؤمن متعالی»

· آقای خاتمی در کلام خود، آزادی مورد توجه در غرب را به عنوان یکی از مبانیِ نظام تمدّنی غرب ذکر می‌کنند و به آن بها می‌دهند و از اینکه ما در جامعۀ خودمان باید بیش از این به آزادی بها دهیم بحث می‌کنند و می‌گویند: «نظام ارزشی، فکری و سیاسی غرب با تمایلات و طبع اولیۀ بشر سازگار است»!

· شهید آوینی در پاسخ این کلام می‌گویند: به اعتقاد ما لفظ «بدوّیت» به جای لفظ «طبع اولیه بشر» بیشتر مناسب این مقام است. انسان هر چه بیشتر از بدوّیت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود از تمایلات و طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت، بنابر این آزادی به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست، بلکه مطلوب انسان‌های بدوی است.

· اینکه ما چه نیازی را در میان نیازهای انسان، نیازِ ابتدایی و سطحی تلقی کنیم و کدام نیاز را نیازِ عمیق و متعالی تلقی کنیم و به کدام نیاز بیشتر توجّه کنیم، این یکی از نکات برجستۀ علمی است که در نقد شهید آوینی وجود دارد. ایشان ضمن بیان این نکته می‌گوید: «تمدّن غرب از آن لحاظ که بشر را از دین و دین‌داری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویَت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است...»
نباید عُرف «گروهی خاص و پرهیایو» را عُرف تمام جامعه بدانیم

· شهید آوینی در جمع‌بندی نامۀ خود می‌نویسد: «دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدند و آن این است که عُرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردند. و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بَدل از مردم گرفته‌اند، این همان اشتباهی است که به نحو دیگری دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده‌اند.»

· البته به لطف خدا امروز می‌بینیم که نیروهای انقلابی نیز در عرصه‌های رسانه و در عرصه‌های مختلف روشنفکریِ انقلابی حاضر شده‌اند و وضع ما با زمان شهید آوینی متفاوت شده است. اما این دردمندیِ شهید آوینی قابل تقدیر است و نکته‌سنجانه به این مطلب می‌پردازند که ما نباید عرف گروهی خاص و پرهیایو را عُرف تمام جامعه بدانیم و بر اساس این نتیجه‌گیری، برای یک گروه معدودی که سر و صدایشان بیشتر از همه است برنامه‌سازی کنیم و عمومِ جامعه که با ایمان‌شان دارند زندگی می‌کنند و دوست دارند زندگی‌شان با اتّکاء به دین اداره شود، را به فراموشی بسپاریم.

اینکه نسل‌ سوم، ارزش‌های انقلاب را نمی‌فهمند، یک شعار قلابی است

· شهید آوینی در این نامه «شعار قلابی نسل سوم در برابر نسل مضمحل دوم» را نقد می‌کنند. چون در آن زمان خیلی بحث بود که نسل سوم انقلاب در راه است و این نسل سوم ارزش‌های نسل‌های قبلی را درک نمی‌کند و بسیاری از این حرف‌ها، که واقعاً تجربه و گذر زمان نشان داد که این شعار چقدر قلابی و توخالی بوده است.

· امروز شما شاهد اردوهای راهیان نور هستید و ارتباط عمیقی که جوان‌ها ما با ارزش‌های انقلاب برقرار می‌کنند را به وضوح می‌بینید که شاید به این جوان‌ها باید گفت نسل چهارم و پنجم انقلاب. امروز به این حرف ارزشمند شهید آوینی پی می‌برید که این شعار یک شعار قلابی است که نسل سوم انقلاب در مقابل نسل اول و دوم انقلاب ایستاده‌اند. نکته مهم این است که این حرف‌ها آن زمان فضا را پُر کرده بود و امثال شهید آوینی تک صدایی می‌کردند و از تک صداهایی بودند که در مقابل آن پُر گویی‌ها مقاومت می‌کردند و بصیرانه به راه خودشان شک نمی‌کردند.

اشارۀ تیزبینانۀ شهید آوینی به اضمحلال تمدن پوسیدۀ غرب

· نکته پایانی ایشان این است که می‌فرمایند: «اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.»

· این اوج نامه شهید آوینی است که آینده را پیش‌بینی کردند و نگاهشان مثل نگاه امام و نگاه مقام معظم رهبری است که در طول این سی سال همیشه از اضمحلال تمدن پوسیدۀ غرب و خبر از احیای معنویت در سراسر جهان خبر داده‌اند.

· شهید آوینی به خوبی به این نکته توجه می‌کنند که اُفق حرکت انقلاب و شرایط جهانی آماده است برای اینکه معنویت را احیا کند، اما کسانی که مرعوب غرب بودند نمی‌توانستند چنین مسئله‌ای را ببینند، شما حتی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ دیدید که برخی از کاندیداها صریحاً می‌گفتند چهار سال است دارد به ما خرافات گفته می‌شود... بعد یک نمونه از آن خرافات را بیان می‌کنند و می‌گویند: «چهار سال است دارند به ما می‌گویند که تمدن غرب در حال فروپاشی است»! به این ترتیب معلوم می‌شود که آنها این حرف را که تمدن پوسیدۀ غرب رو به اضمحلال است را خرافات می‌دانند.
http://www.yalasarat.com/vdchwini.23nkzdftt2.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
شنبه 23/2/1391 - 21:40 - 0 تشکر 452785

ازنخست وزیری موسوی تا سرکشیدن جام زهر

جهان نیوز - دکتر احمد توکلی:
سال 1364 بود. روزهایی كه رئیس جمهور وقت آیت الله خامنه‌ای بعد از پیروزی در انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری خویش باید فردی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می‌كرد تا با كسب رای اعتماد مجلس ریاست هیات وزیران را بر عهده بگیرد. در آن زمان علاوه بر رئیس جمهور كه منتخب مستقیم مردم بود،نخست وزیر هم داشتیم كه رئیس كابینه بود. بعدها در سال 1368 با اصلاح قانون اساسی،پست نخست وزیری حذف و اختیار مستقیم دولت نیز به رئیس جمهور داده شد. در چنین روزهایی من و آقای پرورش خدمت رئیس جمهور رسیدیم. بنده و آقای پرورش در مجلس اول عضو هیات رئیسه مجلس بودیم. من عضو هیات رئیسه و آقای پرورش نایب رئیس مجلس بود. بعدا در كابینه آقای موسوی من وزیر كار و امور اجتماعی بودم و آقای پرورش وزیر آموزش و پرورش بود. البته آقای پرورش عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی هم بود. یعنی آنجا هم با آیت الله خامنه ای همكار بود.

در این ملاقات كه موضوع آن، انتخاب نخست وزیر بود، حضرت آقا برایمان نقل فرمودند كه من قبل از عید رفتم خدمت حضرت امام(ره) و عرض كردم بنده نمی‌خواهم برای ریاست جمهوری بعدی نامزد شوم. امام پرسیدند چرا؟ گفتم من تجدید معرفی آقای موسوی را برای نخست وزیری خلاف شرع می‌دانم و حضرتعالی تعویض نخست وزیر را صلاح نمی‌دانید. برای اینكه دچار دشواری انتخاب نشوم، بهتر می‌بینم كه اساساً رئیس جمهور نباشم. امام فرمود، نه، شما نامزد شوید، اگر رای آوردید، هر كس را به مجلس معرفی كنید و مجلس رای دهد ، من پشتیبانی می‌كنم. بر اساس این قول امام من در سخنرانی عیدم در مشهد اعلام كردم كه نامزد می‌شوم و اگر مجددا انتخاب گردم، نخست وزیر جدیدی معرفی می‌كنم.

آیت الله خامنه ای ادامه دادند : بعد دیدید كه جمعی از نمایندگان طرفدار موسوی در مجلس   نامه ای خطاب به امام نوشتند در ضرورت ادامه نخست وزیری آقای موسوی و برخی فرماندهان جبهه نیز خدمت امام گزارش كرده بودند كه تغییر آقای موسوی در جبهه ها اثر منفی دارد. این دو دفاع از ادامه كار نخست وزیر باعث شد كه امام نظرش عوض شود. آقایان مهدوی كنی، جنتی، یزدی و ناطق نوری خدمت امام مشرف شدند و عرض كردند شما به آقای خامنه‌ای فرموده بودید تاکیدی بر ادامه نخست وزیری آقای موسوی ندارید. امام در پاسخ فرمودند چون نگران شدم که ممكن است به جبهه ها آسیب بزند نظرم تغییر كرد. آن آقایان پیشنهاد كردند پس لااقل حكم بفرمایید تا رئیس جمهور تكلیف پیدا كند و انجام دهد. امام پاسخ دادند آقا سید علی می‌گوید من خلاف شرع می‌دانم كه موسوی را معرفی كنم، من حكم كنم خلاف شرع مرتكب بشوید؟! نمی‌كنم، هر طور خودش صلاح می‌داند عمل كند. بههح امام رحمه الله علیه در پاسخ نمایندگان ، تغییر دولت را خلاف مصلحت اعلام كردند و در عین حال اختیار كار را به رئیس جمهور و مجلس سپردند.

بنده در جلسه با آیت الله خامنه ای پس از شنیدن چرایی معرفی آقای موسوی تحلیلی از وضعیت بودجه دولت و اقتصاد كشور دادم و نتیجه گرفتم كه با ادامه سیاستهای دولت سالارانه و مداخله جویانه آقای موسوی در اقتصاد، هزینه های دولت رو به ازدیاد است و نرخ رشد نیز در اثر همین عامل تحت فشار است، به زودی به مرحله‌ای می‌رسیم كه كسری بودجه‌های دولت آنقدر زیاد می‌شود كه قادر نخواهد بود از جبهه ها پشتیبانی مالی كند. شما خدمت امام برسید و عرض كنید تقویت جبهه با ادامه نخست وزیری موسوی و سیاستهای دولتی كردن ممکن نیست، اگر بر نخست وزیری آقای موسوی اصرار دارید، از همین حالا باید برای پایان آبرومندانه جنگ فكری بكنیم. حضرت آقا فرمودند، من تحلیل تو را قبول دارم ولی نمی خواهم چنین تصور شود من می‌خواهم جنگ را ابزار تعقیب مسئله شخصی و خطی كنم.

آقای پرورش از رئیس جمهور پرسید حالا چه می‌كنید ؟ ایشان پاسخ دادند نمی دانم،حیرانم. از یك طرف معرفی آقای موسوی را خلاف می‌دانم ، از طرف دیگر، گرچه امام حكم نكرده است، ولی نادیده گرفتن نظر امام را نیز برای جایگاه امام خوب نمی‌دانم.
بعدا حضرت آقا در نطق معرفی نخست وزیر در جلسه علنی یكصد و هفتادو هشتم مجلس مورخ 18 مهرماه 1364 چنین فرمودند:
«... این سوگند یك سوگند شرعی است و یك سوگند جدی است و صرف تشریفات نیست. خود قانون اساسی ابزارهای لازم را برای عمل به این سوگند مشخص كرده كه اگر آن ابزارها باشند عمل به این سوگند امكان پذیر است والا فلا، و مهم ترین آن ابزارها آن چیزی است كه در اصل یكصدو بیست و چهارم  و یكصدو سی و سوم ذكر شده است. در صورتی كه رئیس جمهور این ابزارها را در اختیار داشته باشد خواهد توانست به این سوگند عمل كند و اگر نه این سوگند حكم فقهی اش هم برای فقها روشن است كه چگونه است در حالی كه سوگند با قصد انشاء و با جدیت اجراء می‌شود و صادر می‌شود...»

همچنین در نامه حضرت آقا به مجلس در خصوص معرفی آقای میرحسین موسوی كه در همان جلسه در مجلس قرائت شده است فقط آمده است:

«بسمه تعالی
جناب آقای هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی
آقای میرحسین موسوی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می‌كنم.
سید علی خامنه‌ای –رئیس جمهور»

موقع خداحافظی آقای پرورش رو كرد به آقای خامنه ای و گفت یادتان هست كه قبل از انقلاب خوابی دیده بودیددرباره تشییع جنازه امام. حضرت آقا فرمودند آهان یادم آمد. بعد شروع به تعریف خوابشان كردند. خوابشان را اینگونه تعریف کردند: قبل از انقلاب شبی خواب دیدم كه داریم امام را در مشهد تشییع می‌كنیم. برخی از روحانیون مشهد هم كه به نهضت امام نظر خوشی نداشتند جلوی صف هستند ولی در حال گفتگو و خنده‌اند . من پیش خود به آنان اعتراض می‌كنم كه تا وقتی زنده بود با او همراهی نداشتید، حالا هم در تشییع جنازه‌اش بگو بخند راه انداخته‌اید. بعد روی تپه‌ای می‌رویم كه قرار است محل دفن امام باشد. تابوت را كنار قبر می‌گذارند، درش را باز می‌كنند ، من كه می‌خواستم جنازه را در قبر بگذارم، ناگهان بندهای كفن باز می‌شود و امام نیم خیز می‌شود و انگشت اشاره خود را روی پیشانی‌ام می‌گذارد و می‌گوید تو یوسفی، تو یوسفی، تو یوسفی! بعد دوباره در تابوت می‌خوابد و بندهای كفن بسته می‌شود و من از خواب بیدار می‌شوم. صبح كه خواب را برای مادرم تعریف كردم گفت پسر جان تو از یوسفی تنها چاهش را نصیب می‌بری! چون زیاد بازداشت می‌شدم. در این جا آقای پرورش گفت نه، انشاءا... موقع عزیزی مصر نیز فرا می‌رسد. خداحافظی كردیم و جدا شدیم. بعد از رحلت امام كه حضرت آیت الله خامنه‌ای به رهبری برگزیده شدند، آقای پرورش در تحریریه روزنامه رسالت به من یادآوری كرد و گفت من آن روز كه به آقا گفتم موقع عزیز مصر شدن شما هم می‌رسد، در ذهنم این بود كه رئیس جمهور باسط الید می‌شوید كه هر چه صلاح می‌دانید می توانید عمل كنید، فكر نمی‌كردم خدا اینجوری آن خواب را حق در می‌آورد كه آقا به رهبری برسند.

حالا برگردم به مساله تاكید مقام معظم رهبری به اقتصاد ملی در این چند ساله.

از سال الگوی مصرف، تا سال جهاد اقتصادی و امسال هم سال تولید ملی و تكیه بر كار و سرمایه ایرانی. به نظر بنده این تاكیدها كه طی سالهای اخیر نتیجه مورد انتظار را نیز نداشته است با آن سابقه تاریخی بی‌ارتباط نیست. توضیح مطلب این است كه در آن جلسه تحلیل از اقتصاد دولتی زمان آقای موسوی و نتایج تلخ آن در بودجه عمومی دولت و ناتوان شدن دولت از پشتیبانی جنگ مورد توافق حضرت آقا و بنده و آقای پرورش بود و متاسفانه همین سیاستها كار را به قطع پشتیبانی دولت از دفاع مقدس كشاند. در سال 1367 كه امام می‌خواست قطعنامه را بپذیرد، طی نامه‌ای برای بزرگان كشور علت نوشیدن جام زهر را دو چیز ذكر فرمودند كه اولی این بود كه آقای موسوی نخست وزیر آمده‌اند و می‌گویند بودجه دولت زیر صفر است و خزانه خالی است و نمی‌توانیم جبهه را حمایت كنیم. حالا در سال 1391، 24 سال پس از آن ماجرا، پس از بیش از ده سال مقاومت برای حفظ حقوق علمی و تكنولوژیكی مردم ایران، در هسته‌ای ، نانو، لیزر، سلولهای بنیادی و نظایر آنها، باز هم در یك جنگ نرم، غرب سلطه طلب بدترین فشارها را بر مردم ایران روا می دارد، در این جنگ نیز ملت باید پشتیبانی دولت و ملت باشد تا نتیجه نهایی حاصل شود و رهبری مجبور نباشد جام زهر بنوشد. لازمه این مقاومت تا پیروزی كامل ،داشتن اقتصادی شكوفا و مردمی سرزنده از كار و تلاش و با رفاه رو به رشد است ،نه وضعیتی گرفتار ركود تورمی. نجات مردم از بلای دردآور بیكاری و فشار كمر شكن تورم، شرط ادامه مقاومت در این جنگ نرم برای حفظ حقوق ملت به ویژه، نسل‌های بعدی است، حل جهاد گونه مشكلات اقتصادی نیز شرط این كار است، و گرنه ممكن است ادامه سیاست‌ها و تدابیر غلط و سوء مدیریت‌ها خدای ناخواسته، ماجرای آن سالها تكرار شود. یعنی در آن زمان قطع پشتیبانی مالی در تدارك جبهه ها دفاع مقدس را تغییر داد، حالا فقدان تدابیر و عملكرد اقتصادی درست كه تولید ملی را نجات دهد، باعث تشدید بیكاری و گرانی می‌شود و مردم از مقاومت باز می‌مانند.

مجلس آینده باید از نمایندگانی تشكیل شود كه اهمیت موضوع  تولید ملی و اتكا به كار و سرمایه  ایرانی را درك می‌كنند و برای آن تلاش بی‌وقفه خواهند داشت.به بیان دیگر راه ایستادگی هسته ای تقویت تولید ملی است ولاغیر.

http://www.jahannews.com/vdcf0xd0tw6d0ea.igiw.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
شنبه 23/2/1391 - 21:41 - 0 تشکر 452788

عرق شرم بر پیشانی مدعیان اخلاق و دین

متاسفانه نام جهود و یهودی از دیر باز در تاریخ و فرهنگ ما نامی خوش آوازه نبوده. با شنیدن این كلمه اكثر ما ایرانیان فردی طماع ، خیانت پیشه و فریبكار و خلاصه بی اخلاق را در ذهن متبادر كرده ایم اما اتفاق اخیر در دنیای سیاست خوشبختانه می تواند ما را از این ادراك غلط كلیشه ای برهاند و نشان دهد كه اتفاقا ما ایرانی ها و ما مدعیان مذهب بر حق اگر به خود توجه نكنیم می توانیم بی اخلاق ترین افراد بوده و لكه سیاهی بر مذهبمان باشیم و پیروان تمامی ادیان می توانند از ما برتر باشند.هفته ای بیش از شكست انتخاباتی نیكلای ساركوزی رئیس جمهور یهودی زاده فرانسه نمی گذرد. یهودی زاده صهیونیست مسلكی كه درس اخلاق را به تمام بزرگان سیاسی ما آموخت.

بله ساركوزی با ۱۶٬۸۶۹٬۳۷۱ رای در برابر اولاند با ۱۸٬۰۰۰٬۴۳۸ رای شكست خورد . اختلاف رایی زیر ۲ درصد یا كمتر از ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در بیش از ۳۷ میلیون رای. این واكنش ساركوزی است :

"به اولاند باید احترام گذاشت. به وی زنگ زدم و تبریک گفتم؛ رئیس زمانی رئیس است که شکست را به عهده بگیرد. مسئولیت شکست را بر عهده می‌گیرم و از این به بعد من یکی از شما خواهم بود می خواهم به فرانسوی‌ها بگویم از هر زمان دیگری به فرانسه علاقمند هستم. زندگی از شکست‌ها و پیروزی‌ها تشکیل شده است و موفق نشدم ارزش‌های مورد اعتقادم را پیروز کنم"

ساركوزی در اظهار نظر های بعدی گفت كه خود را از سیاست كنار كشیده و از رهبری حزبش كنار می رود. این یعنی:

۱- اخلاق قبول شكست
۲- اخلاق مسئولیت پذیری در برابر طرفداران و حزب خود
۳- اخلاق ترجیح منافع ملی بر منافع فردی و حتی حزبی


بله این واكنش همان یهودی زاده ای است كه مخصوصا اصولگرایان در ایران او را به خاطر واكنش هایش در حمایت از جنایات اسرائیل و جدا شدن از همسر و ازدواج با یك مانكن جنسی فردی بی اخلاق و منفور خطاب می كردند. این واكنش اگر عرق شرم بر پیشانی سیاستمداران ما بنشاند عجیب نیست. این واكنش نشان می دهد كه اخلاق تنها اخلاق جنسی و حجاب و ظواهر و پوسته دین نیست هر چند این مسائل نیز در اخلاق مورد نیاز هستند.این رفتار نشان داد كه دموكراسی خواهی و روشنفكری تنها به كت و شلوار شیك و بی اعتقاد صحبت كردن و تقلید كردن بی چون و چرا از غرب نیست. سوال اینجاست كه چرا سیاستمداران ایرانی لااقل گزینشی تقلید كرده و گزینشی اخلاق گرا هستند؟

حال این واكنش را مقایسه كنید با كشور عزیزمان ایران كه در آن همه یا ادعای اخلاق اسلامی دارند و یا همزمان ادعای روشنفكری ، دموكراسی خواهی و پیشرفت خواهی برای مردم و كشور.

۱- جناب آقای هاشمی رفسنجانی. فردی كه برای بسیاری از ما فردی قابل احترام می باشد. ایشان پس از شكست سال ۸۴ كه اتفاقا شمارش آرا بر عهده طرفدارانش در وزارت كشور آقای خاتمی بود و با اختلاف بیش از ۷ میلیون شكست خورد ولی دریغ از تبریك به رقیب پیروز و پذیرش شكست و معذرت خواهی از طرفدارانی كه برایش وقت و انرژی گذاشتند. در این انتخابات برای اولین بار پای نگفتن تبریك در انتخابات ایران بازشد. ایشان فراموش كردند كه به جای طلبكاری از فرد پیروز و طرفدارانش می بایست از كسانی طلبكار می شدند كه ایشان را با آن سابقه درخشان بر باسكول كشش وزن سیاسی با فردی قرار دادند كه زمانی استاندارش بود. حتی پیروزی بر آقای احمدی نژاد نیز برای ایشان پیروزی تلقی نمی شد و فقط به نفع اطرافیانی بود كه دوره خوشی هایشان رو به پایان بود. این افراد این ریسك را به جناب ایشان تحمیل كردند تا شاید به احتمالی بتوانند برای نمد سیاست خود دوباره كلاهی بسازند. تخریب كننده ایشان همان فرصت طلبان حامی بودند نه رقیبی كه ذات رقابت به ناچار او را در برابر رقیب قرار می دهد.

۲- جناب آقای مهدی كروبی فردی كه اصلاح طلبان اصرار داشتند او را با نام شیخ اصلاحات و برخی به عنوان یار نزدیك امام بشناسند. ایشان نیز وقتی دوستانش در وزارت كشور آقای خاتمی پس از شمارش آرا او را در مقام سوم جای دادند با طلبكاری هر چه تمامتر از تمامی مناسب حكومتی استعفا داد و البته مردمی را آسوده ساخت. جناب شیخ در انتخابات بعدی با رای كمتر از آرا باطله مدعی تقلب شد یعنی ۲۵ میلیون رای اختلاف امكان و مجوز ادعای تقلب را به او داد. فردی كه حتی رئیس ستادش آقای كرباسچی و بسیاری از ناظرانش در سر صندوق ها به او رای ندادند.

۳- جناب آقای میر حسین موسوی خامنه نخست وزیر امام كه زمانی انتقاد از او گرا دادن به دشمن بعثی تلقی می شد، وقتی با اختلاف ۱۱ میلیون رای و با داشتن ۵۰ هزار ناظر سر صندوقهای رای كه هر كدام فرم مربوط به شمارش آرا را تایید و امضاء كرده اند از رقیب شكست خورد، نه تها تبریك نگفت بلكه قبل از شمارش آرا و اعلان نتایج با جملات زیر خود را رئیس جمهور ایران خواند:

"برابر اطلاعاتی که از ستادهایمان در سطح کشور داریم، برنده قطعی با نسبت آرای بسیار زیاد اینجانب هستم ... ما از وزارت کشور و دولتی که ادعای مردمی بودن دارد می خواهیم که حافظ حقوق ملت باشد به هر حال بنده خود را پیروز قطعی این میدان می دانم و منتظر شمارش آرا به طور دقیق هستم."

ایشان پس از شكست گویا فراموش كردند كه باید لا اقل از طرفدارانش معذرت خواهی كرده و آنها را برای انتخابات بعد امیدوار كند. ایشان نه تنها از راس طرفدارانش استعفا نداده و راه را برای آینده هم حزبی هایش باز نكرد بلكه با انتحار سیاسی، خود را در جایگاه قهرمانی ملی قرار داد كه گویی انتخابات ریاست جمهوری بهانه ای بیش نبوده و او برای نجات قهرمان وار یك ملت به میدان آمده بوده است. این شد كه انتخابات برای او نه پایان یك رقابت بلكه بهانه ای برای بلند پروازی قهرمانانه و البته زمین زدن همفكرانش در تمامی نقاط حاكمیتی شد. كیست كه نداند اگر او شكست را می پذیرفت و از راس طرفداران كنار می رفت در انتخابات بعد می توانست حزب خود را با احتمال پیروزی بیشتری مواجه كند؟

۴- جناب آقای محسن رضایی فرمانده سپاه در دفاع مقدس كه البته زحماتش بر كسی پوشیده نیست. ایشان با رای كمتر از یك میلیون حتی پس از امتحان صندوقها و شمارش آرا در استانهایی كه فكر می كرد بیشتر رای دارد نه تبریكی گفت و نه حركتی.

نتیجه
متاسفانه مسئله پذیرش شكست و مسئولیت پذیری امری است كه نه تنها مربوط به بزرگان سیاسی باشد بلكه خونی است كه در رگ اغلب ما ایرانی ها جریان دارد. با این حال سخن اینجاست كه اگر بزرگان یك قوم و كشور فاقد اخلاق باشند ازمردم چه انتظاری می رود؟
سوالی كه مطرح است این است كه آیا معنای تمامی امور مذهبی و دینی چیزی جز اخلاق است؟
آیا پیامبر نفرمود كه من برای تكمیل كردن مكارم اخلاق مبعوث شدم؟
آیا اگر گروهی خود را در اكثر عقاید سیاسی پیرو بی چون و چرای غرب می داند نباید از این اخلاق او نیز پیروی و تقلید كند؟

مردم ایران از گذشته در پی انتساب عناوین همچون عناوین قاجاری برای بزرگان سیاسی خود بوده و سپس به دنبال آنها حركت كرده اند. بر مردم است تا با معیار اخلاق در انتخاب سیاستمداران بصیرت نشان داده و به جای پیروی كوركورانه از آنها و نسبت دادن القاب و عناوین دهان پر كن قاجاری آنها را خواه از هر گروه سیاسی از خود برانند.

http://www.alef.ir/vdcce0qsx2bqpo8.ala2.html?154960

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
سه شنبه 2/3/1391 - 13:25 - 0 تشکر 455910

به گزارش جهان به نقل از رجانیوز، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام كه روز چهارشنبه در  دانشگاه شهید چمران اهواز حضور یافته بود، ضمن سخنانی درباره حمایت از تولید ملی و راهكارهای اقتصادی آن، گریزی هم به حوادث سال 88 زد و اظهار داشت: "مردم به نتیجه انتخابات معترض بودند و اعتراض آنها از نوع اجتماعی بود نه سیاسی و در حالی که می‌توانست مسالمت آمیز ادامه یابد و ختم شود اما به علت «ضعف مدیریت»، به فتنه تبدیل شد."

 رضایی در پاسخ به دانشجویی مبنی بر اینکه چرا شما علی رغم سخنان رهبری مبنی بر صحت انتخابات باز همگام با میر حسین موسوی و کروبی بحث تقلب در انتخابات را به پیش کشیدید گفت: "در آن زمان افکار عمومی دچار تشویش شده بود و اگر دولت! در آن زمان اجازه شمارش آرا را میداد، هیچ موقع تظاهرات به نابه هنجاری کشیده نمی‌شد!"

در انتهای جلسه نیز هنگامی كه مجری برنامه  سوال کرد آیا شما حوادث  بعد از انتخابات را فتنه می دانید یا اعتراض؛ رضایی در پاسخ گفت: "بنده آنها را تخلف واعتراض می‌دانم و اگر مسولان نظام با سو مدیرت با آن بر خورد نمی کردند فتنه بوجود نیامده بود."

این اظهارات در حالی از سوی محسن رضایی مطرح می شود و او در شرایطی هم چنان "ضعف مدیریتی" را منشا بوجود آمدن فتنه 88 می داند كه رهبر معظم انقلاب طی سالهای اخیر بارها و بارها بر برنامه ریزی همه جانبه و گسترده دشمن جهت اغتشاشات سال 88 تاكید كرده اند؛ از جمله بیانات ایشان در  14 خرداد 1390 در جمع مردم حاضر در حرم حضرت امام (ره) كه در تحلیلی جامع؛ ریشه فتنه 88 را نه اعتراض مردم به نتایج انتخابات که حاصل 10 سال كار دشمن دانسته و عنوان كردند"

"سال 78 كه آن حوادث پیش آمد، آن كسى كه این حوادث را خنثى كرد، مردم بودند. روز بیست و سوم تیر سال 78 مردم آمدند در خیابانها، توطئه‌ى دشمن را كه سالها برایش برنامه‌ریزى كرده بودند، در یك روز باطل كردند. آن روز گذشت. موج دوم، باز یك برنامه‌ریزى ده‌ساله بود تا سال 88 . به نظرشان فرصتى به دست مى‌آمد. به خیال خودشان زمینه‌ها را آماده كرده بودند. مطالباتى هم مردم داشتند - مردمى كه وابسته‌ى به نظامند، وفادار به نظامند - فكر كردند از این مطالبات بتوانند استفاده كنند؛ لذا آن قضایاى سال 88 به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم كردند - البته فقط تهران را - دو سه ماه توانستند دلها و ذهنها را به خودشان مشغول كنند. اینجا هم مردم آمدند توى میدان. بعد از آنكه باطنها ظاهر شد، در روز قدس مردم دیدند كه اینها حرف دلشان چیست، در روز عاشورا فهمیدند كه اینها عمق خواسته‌هاشان تا كجاست، مردم عزیز ما به میدان آمدند و حماسه‌ى نُه دى را به راه انداختند. نه فقط در تهران، بلكه در سراسر كشور، میلیونها نفر در روز نهم دى، بعد هم بلافاصله در بیست و دوى بهمن آمدند توى میدان، غائله را ختم كردند. این، هنر مردم است."

نکته جالب آنجاست که  آقای رضایی در بخش دیگری از سخنان خود نیز علت همنوایی اولیه خود با موسوی و كروبی در اعتراض به نتایج اعلام شده از سوی وزارت كشور را تشویش افكار عمومی و اجازه ندادن دولت! برای شمارش آرا مطرح كرده است. این در حالی است که به نظر می رسد مسئول ارائه مجوز برای بازشماری آراء شورای نگهبان و نه دولت بوده است و با این وجود نیز بازخوانی وقایع آن روزها خلاف سخنان آقای رضایی را ثابت می كند.

چنانكه با وجود امتناع موسوی و کروبی از ارائه شکایت به شورای نگهبان، این شورا پذیرفت 10 درصد صندوق‌ها در حضور نمایندگان کاندیداهای معترض باز شماری شود که بازشماری برخی صندوق ها نه تنها تغییر قابل توجهی در میزان آرای اعلام شده از سوی وزارت كشور ایجاد نکرد بلكه در برخی صندوق ها بر خلاف ادعای کاندیداهای معترض، تعداد آراء کاندیدای پیروز نیز افزایش یافته بود.بسیاری از صاحب نظران نیز همین موضوع را علت اصلی انصراف رضایی از ادامه شكایت های انتخاباتی اش اعلام كردند.

http://www.jahannews.com/vdcgzw9x3ak9x34.rpra.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
سه شنبه 2/3/1391 - 13:26 - 0 تشکر 455911

دانشگاه آزاد کاملا در اختیار موسوی بود

به گزارش ندای انقلاب،تقی رحمانی که پس از فرار از ایران در فرانسه ساکن شده است در مطلبی که در سایت ضد انقلابی «روزآنلاین» منتشر کرد ،بر ضرورت ایجاد توان تشکیلاتی،ارتباطی و شناخت مخاطب در برهه کنونی توسط فرقه سبز تاکید کرد و نوشت: در عرصه قدرت اگر بخواهی تاثیرگذار باشی باید به اندازه اعتبار و نفوذ فکری، توان مالی و سازمان مناسب و میزان رابطه با مخاطبان حامی خود توجه کنی.

وی در همین زمینه و برای نشان دادن تجربه این موضوع به فضای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد و با تاکید برحمایت مالی و تشکیلاتی دانشگاه آزاد نوشت: در انتخابات ۱۳۸۸ تردید نباید کرد جدا از حمایت اقشار متوسط از موسوی و اقشار دیگری از کروبی، این امکانات مالی و تشکیلات دانشگاه آزاد بود که با حمایت از موسوی، امکان فعالیت فراگیر او را در ایران امکان‌پذیر کرد. همچنین این اعتبار خاتمی بود که در پشت موسوی قرار گرفت.

لازم به ذکر است در ایام فتنه ۸۸ بسیاری از دلسوزان انقلاب نسبت به حمایتهای پیدا و پنهان دانشگاه آزاد از فتنه گران هشدار داده بودند.

http://www.yalasarat.com/vdcaeynu.49nii15kk4.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
سه شنبه 2/3/1391 - 13:27 - 0 تشکر 455914

خاتمی وخیانت‌های دوم خرداد درپیشگاه تاریخ

به گزارش مشرق، سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور دولت اصلاحات اخیراً در دیدار با عده ای به مناسبت فرارسیدن دوم خرداد صحبت هایی را مطرح کرده و با اشاره به استقبال آنهایی که خاتمی نام "بخش مهمی از طبقه متوسط جامعه" را بر آنها می گذارد، می گوید: قطعا این استقبال (در دوم خرداد) نشان از همدلی و همراهی آنان با شعارهایی دارد که در جریان انتخابات هفتم ریاست جمهوری شنیدند و توده‌های مردم هم بدون تردید فطرت و ذهن تاریخی‌شان خواستار آزادی، استقلال و پیشرفت بود و البته اکثریت هم این همه را سازگار با موازین و معیارهای دینی خود می‌خواستند.

او همچنین افزوده است: گرچه بهبود وضع زندگی و کاهش تبعیض و ناروایی‌ها همواره مورد نظر مردم بوده است، ولی خودآگاهی با درک فطری آزادی‌های اساسی را نیز طلب می‌کردند و بخصوص مصرف بی‌رویه ارزش‌های انقلاب و سرمایه‌های معنوی در مسیر سلایق خاص را نمی‌پسندیدند. از حق اگر نگذریم، خاتمی درباره روزهای قبل از دوم خرداد سال ۷۶ و انتخابات دولت هفتم راست می گوید.

آن روزها خبر دیگری هم غیر از آزادی و مدرینیسم و سیدبودن خاتمی! از اردوگاه اصلاحات به گوش نمی رسید.

اما حقیقتی که بعدها متجلی شد آن بود که جمهور اصلاحات، بلافاصله پس از ورود خود به ساختمان پاستور، روی دیگر چهره خود را نمایان کرد.

روی دیگری که البته به ظاهر مهربان و همیشه لبخندزن خاتمی نمی آمد و بیش از ۸ سال و حتی بیشتر وقت صرف شد تا مردم ماهیت واقعی آن را بشناسند.

*دولت واقعی اصلاحات

دولت اصلاحات بر سر کار آمد اما منظور واقعی آنها از آزادی چیزی خیر از جسارت و تهتّک نسبت به ساحت دین مقدس اسلام نبود.

بسیاری از مردم عادی کشور که عمری را در زیر بیرق های حسینی به سر کرده بودند و با اشک اباعبدالله اُنس داشتند، شاید به خاتمی رأی داده بودند و البته او را با انتسابش به تبار پاک آل رسول می شناختند اما به ناگاه صداهایی از دولت او شنیده شد که به سمت عاشورا و حماسه حسینی حمله ور شدند.

یکی از نزدیکان خاتمی در مقاله ای با عنوان "خون به خون شستن محال آمد، محال"! از این نوشت که عاشورا حاصل خشونت هایی بوده است که توسط اصحاب خالص پیامبر(ص) در صدر اسلام و در غزوه ها و سریه ها به وقوع پیوسته است. و البته این، نه آغاز تجرّی ها و هتاکی های تیم آمده با خاتمی بود و نه انجام آن.

آنها مدعی شدند که دیگر وقت به موزه سپردن افکار امام خمینی(ره) است، آنها حجاب را مسئله ای شمردند که ضرورت اجرای آن بسته به اقناع شدن است، مدتی بعد قتل های زنجیره ای را با نسخه ای آمریکایی _ صهیونیستی رقم زدند و همانند آنچه که سال ها بعد توسط آمریکا در ابوغریب عراق رخ داد، فیلم هایی مربوط به پرونده این قتل ها را منتشر کردند تا پروژه فتح وزارت اطلاعات و شکستن کمر سربازان گمنام امام زمان(عج) را تکمیل کنند اما به فضل خدا نتوانستند.

آنها در سال ۷۸ و در سایه سار دروغ هایی که می گفتند پروژه فتنه کوی دانشگاه را سبب سازی کردند و می رفتند تا با عملی کردن صحبت یکی از تئوریسین های اغتشاشات در آن سال و البته در سال ۸۸؛ و با کشاندن کمتر از ۱۵ درصد از جمعیت تهران به خیابان ها!!! ریشه حکومت اسلامی را بزنند و نظام را براندازی کنند اما نتوانستند.

دوم خرداد، در کلام مردان خاتمی یک حماسه بود. اما حماسه ای که در پی آن، عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی اقدام به برگزاری نشست تجزیه طلبانه "کُردها و گفتمان اصلاحی" در استان کردستان کرد. و حماسه ای که سیاست ورزانش در مجلس ششم شورای اسلامی به جای نمایندگی مردم، استعفا و روزه سیاسی را ترجیح می دادند.

دوم خرداد در وجه اول حماسه بودن خود یعنی حضور مردم چیزی کم نداشت اما در وجه دومش که عمل به عهد مسئولان دولت بود تا آخر می لنگید. این چه حماسه ای بود که رئیس جمهور و مردانش به جای خدمت به مردم در وهله اول؛ اقداماتی مثل پیگیری لیگ فوتبال اروپا، وبلاگنویسی، توهین به مقدسات دینی و انقلابی و حجاب زدایی را در دستور کار قرار داده بودند؟!

خاتمی همچنین در صحبت های اخیر خود با اشاره به دوم خرداد ۷۶ گفته است: "مردم به هیچ وجه خواستار بر هم زدن اوضاع و دگرگونی اساسی نبودند. به هیچ وجه در اکثریت نشانی از رویگردانی از اصل انقلاب و حاصل آن جمهوری اسلامی نبود. به نظام و کشور خود دلبسته بودند. البته مسلما عده‌ای بوده و هستند که این وضع را و انقلاب را قبول نداشته و ندارند ولی تردید نکنیم که این عده در اقلیت بوده و هستند."

اما خاتمی لابد می پذیرد که همین عده در اقلیت بودند که دور و بر او را اشغال کردند و البته لوایح دوقلوی ریاست جمهوری را نیز به دست خاتمی دادند و به مجلس بردند تا مشکل همیشگی خود با نظارت های شورای نگهبان را حل کنند و البته به ساحت مقام معظم رهبری نیز طعنه زنی کنند.

*آن جمعیت کثیر و این جمعیت قلیل!

حرفی از خاتمی که به آن اشاره کردیم البته برای سال های اخیر هم مصداق های واضحی دارد. اگر آنطور که خاتمی می گوید، عده قلیلی که نظام و انقلاب را قبول ندارند در اقلیت هستند پس چگونه "حمایت های او از مقاومت!" را در سال ۸۸ و در تیتر اول روزنامه ها از یاد ببریم؟

خاتمی که به وجود اقلیتی که انقلاب را قبول ندارند اقرار می کند آیا از یاد برده است که در سال ۹۰ اینطور گفته بود که نظام باید از فتنه گران و کسانی که به دلیلی فتنه گری مستوجب عقاب نظام شده اند؛ عذرخواهی کند؟!

این عذرخواهی آیا از اکثریتی بود که حاضر به هیچ همراهی و همکاری ای با فتنه گران نشدند یا از اقلیتی که تا آخر هم در خیابان ها به تخریب و اغتشاش مشغول بودند و عکس امام راحلمان را نیز پاره کردند و در روز عاشورا کف و سوت هایشان به راه بود...؟!

خاتمی در صحبت های خود از ملاک های انتخاب مردم در سال ۷۶ نیز سخن رانده است. او از مقولاتی همچون آزادی خواهی، پیشرفت خواهی، تحول خواهی و قانون خواهی توسط مردم سخن می گوید. اما به سادگی از کنار این حقیقت می گذرد که کسی در حال بیان این حرفهاست که هنوز و پس از گذشت دو سال از بروز فتنه در کشور؛ حاضر به اعتراف درباره دروغ بودن بهانه ای به نام "تقلّب" نیست و هنوز در قبال این قضیه شهامت اقرار در پیشگاه مردمی که از آنها سخن می گوید را ندارد.

صحبت های اخیر خاتمی البته بدون اشاره به گذشته او و هرآنچه که در این کشور به بار آورده است نیز قابل نقد است. بر طبق آنچه که روزنامه کیهان اخیراً از صحبت های منتشر نشده و البته گفته شده خاتمی در جلسه مذکور گزارش داده است؛ خاتمی در خلال صحبت های خود به رأیی که در ۱۲ اسفند نیز به صندوق انداخته است صحبت می کند و از این می گوید که خود هم به این اعتراف دارد که این رأی دادن او، قلب برخی از دوستانش! را جریحه دار کرده است. رئیس جمهور سابق ایران در مقابل تمام افکار عمومی در یک تناقض بزرگ قرار گرفته است.

*دوستان ناباب! خاتمی

در واقع همانطور که حتی انگلیسی های خرافاتی هم معتقدند و می گویند که "اگر رأی نمی دهی، پس حرف نزن"؛ لابد خاتمی هم مثل تمام مردم می داند که رأی ندادن در یک نظام سیاسی به منزله عدم قبول داشتن چارچوب های آن نظام و حضور در متن اپوزسیون آن نظام است.

حال خاتمی را چه می شود که به گفته خودش در ۴۸ ساعت آخر تصمیم به رأی دادن و حضور در انتخابات گرفته است و در گام بعدی هم این سوال مطرح می شود که رئیس جمهور اصلاح طلبان ایران چطور می تواند دوستانی! داشته باشد که رأی دادن او قلب آنان را جریحه دار می کند؟

دوم خرداد در کنار آنکه برای افکار عمومی ایران یادآور حماسه میلیون ها ایرانی برای حضور در انتخابات و مشروعیت دادن تحسین برانگیز مردم به نظام جمهوری اسلامی است؛ متاسفانه یادآور تناقضاتی هم هست که اصلاح طلبان آنها را تا مدت ها و حتی شاید تا امروز دامنگیر تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران کردند و البته از فرط بی خجالتی هم گویا در عذاب نیستند. سیدمحمد خاتمی چگونه می تواند حمایت خود از غفلت افراد معلوم الحالی مثل موسوی و کروبی توجیه کند؟! حمایتی که البته سکوت این روزهای خاتمی نیز گویای این است که هنوز ادامه دارد و خاتمی گویا قصدی برای دست کشیدن از غفلت زشت و فتنه گری سران فتنه مخملین در ایران ندارد.

اصلاحات و البته اصلاح طلبان باید پیش از آنکه به حیات دوباره و یا هرچیزی شبیه آن بیاندیشند، این مفهوم را در مقابل خود ببینند که مردم و همه آنهایی که با تاریخ ایران و انقلاب اسلامی آشنایی دارند علامت های سوال فراوانی را درباره اصلاح طلبان پیش روی دارند که اگرچه جواب های آنها نیز واضح است اما این انتظار از کسانی مثل خاتمی و سایر اعوانش وجود دارد که آنها نیز برای این سوالها پاسخ هایی را مهیا و به پیشگاه تاریخ عرضه کنند.

http://www.yalasarat.com/vdcdf50x.yt09j6a22y.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.