من ترجمه دیگری از کتاب "بادبادک باز" خوندم که اصلا ترجمه روونی نبود و اشکالات دستوری و لغتی نسبتا زیادی داشت.
اما خود کتاب آنچنان داستان برجسته و جذابی دارد که با وجود آن ترجمه ی ناخوشایند باز هم یکی از زیباترین رمانهایی که خوانده ام محسوب می شود.
نکته: همین چند ساعت پیشخوندنش را تمام کردم!
همین را بگویم که در حین مطالعه این رمان اگر کسی شروع به حرف زدن با من می کرد به طرز غریبی عصبی می شدم. خواهرم باری مرا اینطور توصیف کرد: نمی دونم چه کتابی ست که تو رو این جوری "مسخ" کرده!
نکاتی که به نظرم میرسد 1-شروع بسیار خوب و پایان راضی کننده آن است.
2-تا پایان فصل نهم ریتمی فوق العاده دارد و بعد آن ریتمش یکنواخت و معمولی است تا شروع فصل پانزدهم که دوباره فوق العاده می شود.
3-عالیترین بخش آن را فصل هفتم می دانم که نقطه ی اوج داستان واقع می شود و پایه و خمیره ی کل داستان را همین فصل شکل می دهد.
4-نویسنده بادبادک باز، با قلم پرتوان و جذابش، انتظار و بی قراری خاصی در خواننده ایجاد کرده که در تمام طول داستان با شماست و تا پایان شما را می کشاند.
4-شخصیت "حسن" به شدت تاثیرگذار ودوست داشتنی و پذیرفتنی است. با عشق و غم و معرفتی عمیق شما را دیوانه می کند!
5- به موقع به خواننده شوک می دهد.
6-شاید کمتر کتابی موفق شود به این قوت فجایع و مصیبت های افغانها، درد و رنج بی پایان و نکته های فرهنگی و اجتماعی بومی ایشان را با این هنرمندی بنمایاند.
8-خالد حسینی، از گروه انحرافی و جعلی (طالبان) که نامسلمان ترین مسلمانانند و به شدت بی عاطفه و بی مغز وجنایتکار و دیدکتاتور اظهار انزجار و نفرت فراوانی دارد.و این نگاه را به خوبی تصویر میکند.
7- در یک کلام معجون تلخ و شیرینی است از اخلاق و خانواده و عشق و برادری و انسانیت و حسرت و دغدغه های انسانی و...
نقطه اشکال از نظر من: قضیه یازده سپتامبر و جریانات بعد حادثه و حمله آمریکا به افغانستان موجه و خالی از انتقاد مطرح شده است. و کلا نگاه مثبت (شاید هم خنثی) به سیاستهای آمریکایی شده.که البته با توجه به زندگی شخصی نویسنده عجیب و بعید به نظر نمی رسد.