چشم پدر به را ه بود، ای پسر بیا
تا جان نرفته از تن او، زودتر بیا
از پشت ابر ای قمر فاطمی درآی تا شب به در رود چو فروغ سحر بیا
هم صاحب الزمانی و هم صاحب عزا بهر نماز بر تن پاک پدر بیا
افتاد جام آب زبس دست لرزه داشت در پیکرش نمانده توانی دگر بیا
در احتضار باشد و چشم انتظار توست باز است این دو پنجره بر ره ز در بیا
ای آفتاب! سایه نشین مه رخت ترسم کسی نظر بزند، بی خبر بیا
بس اشک مردم از پی تشییع آمدند خاکی نمانده، شیعه چه ریزد به سر بیا
صاحب عزا به ختم، حضورش مسلم است مردم تمام منتظرند، ای منتظر بیا
پاره جگر شده است و جگرپاره جز تو نیست ای پاره ی جگر، به خون پاره جگر بیا
اللهم عجل لولیك الفرج ....