تبیان، دستیار زندگی

با نام خدا و سلام

تربیت دلپذیر ؛دل تربیت پذیر عنوان کتابی است از محمدحسن رادمنش و افسر خلیلی درباره مقوله تربیت.با اجازه ای که از مولف کتاب گرفتم میخواهم ضمن مطالعه این کتاب خلاصه ای از داستانهای آن را بنویسم تا دیگران هم استفاده کنن. البته بعضی داستانهایش را در تاپیک های دیگر بنا به مناسبت هر تاپیک نوشتم.

این کتاب شامل داستاهایی کوتاه با مضامین تربیتی است.

با نام خدا و سلام
قورباغه ای به گودالی رسید و دید یک هزارپا خیلی خوش و خرم داره تو گودال زندگی میکنه.قورباغه زبان به صحبت گشود که:چه جالب چقدر پا داری!چطور با این همه پا راه می روی؟راستی اشتباه نمی کنی ؟اول کدام پایت را بر میداری؟بعدش کدوم یکی را؟ و .....هزارپا فکری کرد و گفت راست می گویی وقت راه رفتن اول کدوم پایم را برمیدارم بعدش کدوم را ؟چطور پشت سرهم پاهام را برمیدارم و میذارم؟ و .....
هزارپای بیچاره از اون روز دیگه نتونست عادی و مثل قبل راه بره هی کج می شد غلت می خورد و ....
بچه ها در مسیر رشد طبیعی حرکت می کنند اگر ما بزرگترها تو این مسیر رشد مین گذاری نکنیم و اونا رو از مسیر اصلی و صحیح منحرف نکنیم.

سلام

اون لیوانه رو قبلاها خونده بودم... ولی خیلی جالبه... اگه از دور به مشكلاتمون نگاه كنیم میبینیم كه خیلی هم پیچیده نیستش

این قورباغهه هم خیلی خنده دار بود واسم:)

سلام

عالی بود ، واقعا خسته نباشید ، هم شما جناب teachman و هم مولفین این كتاب ارزشمند .

تقدیر تقویم انسان های عادی است و تغییر تدبیر انسان های عالی .

منتظر حضور شما در انجمن امور تربیتی هستیم .

با نام خدا و سلام
دست مولفین درد نکنه که کتابی به این زیبایی تالیف کردن من که فقط می خونمش و اونچه به یادم میمونه را می تایپم.
جالب بود ؟پس تا قسمت بعد!!!!!!!

با نام خدا و سلام
مدرسه حیونات:
حیوانات جنگل تصمیم گرفتند یه مدرسه بسازند و خرگوش مارماهی مرغابی و سنجاب شورای مدرسه بودن وقتی نوبت به برنامه مدرسه رسید هرکس با توجه به توانایی های خودش رشته درسی معرفی میکر:شنا دو بالارفتن از درخت و پرواز...... بالاخره تصمیم گرفتند تمام این موارد جزءمواد درسی باشهخرگوش در دویدن نمره 20 می گرفت ولی در درسهای دیگه نمره اش پایین بود و معدلش میومد پایین بقیه حیووناهم همین طور و مسئولین مدرسه هم بدون تفکر خوشحال بودند که همه حیوونا همه درسهارو می خوانند

با نام خدا و سلام داستان امروز:پيرمرد و الاغش در يک روستا يه پيرمرد بود که يک الاغ پير داشت مدتها بود که از اون حيوون کار مي کشيد تا پير شده بود و ديگه حتي علوفه هم نمي تونست بخوره يک روز تو صحرا در حال چريدن بود که افتاد تو يه گودال عميق و نعره اش به آسمون بلند شد پيرمرد هر چه فکر کرد نتونست راهي براي نجاتش پيدا کنه و با خودش فکر کرد اين حيوون زبون بسته بايد چندروز تو اين گودال بمونه و از گرسنگي بميره اين بود که تصميم گرفت براي راحت تر مردن اون روش خاک بريزه(تصميم خوبي نبود ولي از موندن حيوون و زجر کشيدنش بهتر بود)با فرغون شروع کرد به ريختن خاک تو گودال.اما خوشبختانه اتفاق بهتر و جالبي افتاد و پيرمرد متوجه شد الاغ خودش از گودال بيرون اومد .هر چه پيرمرد خاک مي ريخت تو گودال الاغه ميومد رو خاکها و به بالاي گودال نزديکتر ميشد.و در نهايت نجات يافت.

در زندگي ما هم مشکلات ريز و درشتي هست که اگر يکجا بنشينيم ميان و ما را در خودشون هضم مي کنن يعني ما زير آوار مشکلات مي مونيم ولي اگر اين مشکلات را به ديد فرصتهايي براي تعالي و پيشرفت ببينيم با حل هرکدومشون بالاتر ميايم و باعث سربلندي و موفقيت ما ميشن.

با نام خدا و سلام
قهوه باشید فرزندان ما: روزی مادری در سه قابلمه به یک اندازه آب ریخت و درون آنها به ترتیب یک هویج؛یک تخم مرغ و چنددانه قهوه ریخت و روی حرارت گذاشت تا بپزند.بعد فرزندانش را صدا زد و گفت از این آزمایش چه می فهمید هریک جوابی دادند و او در آخر گفت:بچه ها بعضی آدما به ظاهر سفت و محکمند ولی در جوش و خروش زندگی و مشکلات شل میشوند خود را می بازند مثل هویج شما هویج نباشید .برخی شل و بی حالند وتا به مشکلات و گرمای سختی می رسند خودشان را سفت می گیرند مثل تخم مرغ شما تخم مرغ هم نباشید .برخی آدما در برابر مشکلات خود را نمی بازند هیچ بلکه بر محیطشون تاثیر می گذارندمحیط را عوض می کنند مثل قهوه .شما سعی کنید در برابر مشکلات کم نیارید به محیطتون نیرو و انرژی و طعم بدید.!!!!!!!

گاهي ما بچه هاي مون را در برابر مشکلات و سختي قرار نميديم تا بقول خودمون ورزيده تر بشن در حاليکه اين مصلحت انديشي به ضرر اوناست گاهي اونا رو تو ناز و نعمت بزرگ مي کنيم به مشکل که مي خورن واميدن سعي کنيم بچههامون را طوري ادب و تربيت کنيم که در مقابل مشکل و سختي جا نخورن پيش برن و از مشکل فرصت بسازن براي رشدشون.