تبیان، دستیار زندگی

سلام

میدونید كه انسان جایزالسوتیه و....

خیلی از ما در رفتار هایی كه داشتیم سوتی هایی دادیم كه این سوتی ها باعث خنده دیگران شده وما هم كلی خجالت از بابت این سوتی ها كشیدیم...

این تاپیك خونه ی سوتی های ماست .بیایید سوتی هامون رو اینجا ثیت كنیم..شاید با این كار گل لبخند رو لبای بقیه بنشونیم.اولیش رو من ثبت می كنم:

قرار بود جلسه ای در اداره ما برگزار بشه وقرآن اول جلسه رو هم من بخونم.جلسه بر گزار شد ومنم قرآن خوندم.بعدا كه فیلم جلسه رو نگاه میكردم دیدم یه سوتی عجیب دادم كه خدا رو شكر اون موفع بعلت شلوغی كسی متوجه نشده بود.سوتی این بود:

دیدید كه بعضی از قاری ها در پایان كه قرآن رو می بندند به قرآت بوسه میزنند وبه پیشونی می چسبونند.من قرآن رو بسته بودم بعد

میكروفن رو بوسه ای زده وبه پیشونی چسبونده بودم.

تو کلاس نشسته بودیم استاد داشت چرت و پرتاشو تلاوت میکرد یهو چند تا از بچه ها یه صدای بلند و ناگهانی ایجاد کردن(بعد کاشف به عمل اومد که یه درگیری مختصر بوده) استاد یهو برگشت که چتونه کلاسو گذاشتین رو سرتون

اونا هم میگفتن استاد ما نبودیم. حالا هی از استاد اصرار از اونا انکار، یهو وسط بحث یه بنده خدایی داد زد: "استاد شما خودتو کثیف نکن"!!!

* دوران نوجوانی یه اخلاقی پیدا کرده بودم غذا می خوردیم تموم می شد سریع بدو بدو می رفتم دستشویی که سفره جمع نکنم ... یه بار بعد شام همین کارو کردم... اومدم دیدم اااا بابام نشسته و سفره هم سره جاشه مامانم و خواهرمم نیستن.... می پرسم کجان؟ بابام میگه رفتن بیرون... منم مطمئن بودم نرفتن... یه جایی قائم شدن.... خلاصه بیخیال سفره شدم خونه رو زیرو کردم پیداشون نکردم... آخر سر اومدم سفره رو جمع کردم و تموم شد. چایی ریخته بودم که دیدم اومدن ... هنوزم که هنوزه نگفتن کجا بودن؟!!

* وای یعنی یه سوتی دادم در حد بوند اسلیگا تازه یادم اومد:
سر خیابون منتظر تاکسی بودم دو ساعت الاف. یه پرشیا اومد نگه داشت گفتم گور باباش منو می رسونه فوقش یه شماره می ده می گیرم دیگه. رسیدم سر کوچه گفتم مرسی حالا با اخم! داشتم می رفتم، احساس کردم گفت: شماره تو نمی دی؟
گفتم: من شماره مو بدم؟ دیگه چی؟ شما شماره تو بده می زنم تو موبایلم.
گفت: چی می گی خانم می گم کرایتو نمی دی؟!!!
واییییییییییییییییییی!!!!

رفته بودیم مسابقه قران پنجگانه امام جمعه مرودشت داشت حرف می زد یک دفعه توی حرفاش به جای شهرستان فسا گفت شهرستان فضا کل مراسم رفت رو هوا بعد که تو خوابگاه که بودیم هی برام مسیج می  اومد من به گوشیم بلند گفتم مرض همون موقع سرپرستم داشت حرف می زد یه بار هم معلممون پشت در کلاس وایساده بود منم بلند بلند فحشش داشتم میدادم

من یه سوتی دادم فجـــــــــــــــیح اما نمیتونم بگم چون اگه بگم دیگه از در خونه نمیتونم برم بیرون هیچ کانکت هم نمیتونم بشم

وا پس چرا به ما گفتی؟
میخواستی دلمون و بسوزونی؟
ببیــــــــــن کارادااااااااا!!!:d

یـادمه اول دبسـتان که بـودم، خـانم معـلممـون خـونه ی یکـی از بچـه های کلـاس رو پرسـید که کسـی بلـدش نبود، منم بلـدش نبودم ولی بعدش فهـمیدم خونـه ی اون طرف نزدیـکِ خونـه ی مـا بـود . فـردای هـمون روز که رفتــم سرکلـاس به خـانم معلممـون گفـتم؛ خـانم معلم ما میدونیـم خونه شون کجاست، بعد ازم پرسیــد، کجاست؟ ،بهش گفتـم، خانم مـا دیـروز از پیـش خونشــون گذشتیــم، چراغ حیــاط شون روشــن بــود D: ( دقیقــا یـادمه )، ( بعداً فهـمیدم عجبـ سوتیـه، سوتیـی دادمD: )

من کلاکم سوتی میدم اما اگه هم بدم ازماسمالیزیشن استفاده می کنم اما تا دلتون بخواد سوتی میگیرم مثلا یه دفتر دارم ازپارسال که سوتی های بچه های کلاس روتوش می نوشتم
آخرین سوتی ای که گرفتم ازبابام بد که گفتن :شوهان کُتُر به جای کوهان شتر