• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 8183)
چهارشنبه 24/1/1390 - 13:55 -0 تشکر 307167
جهارمین سالگرد عروج 14فرشته خونین بال

 

بسم الله الرحمن الرحیم  

السلام علیک یا بقیه الله الاعظم (عج)

سلام 

 

 

 

     

 

     

 

بی تو ای صاحب زمان .....


 

کی شود آیی نظاره بر دل اندا .........


 

و این جا بود که آقا آمد و نظاره بر دلها انداخت و از انتهای مجلس بهترین گلها را که در آن جا جمع کرده بود به سوی آسمان پرواز داد آخه شب میلاد پدر بزرگوارشان بود و آقا باید یک هدیه خوب ........

در باغ شهادت باز باز است.
چه انفجار مهیبی ، چه لحظه ای ، چه غمی
چهارسوی حسینیه رنگ محشر شد ! 
و سید الشهدا بوی خون تازه گرفت ،
ز غصه حضرت مهدی دلش مکدر شد ...

نفس بریده ، نفس بی امان ، نفس محبوس
عروج پاکترینهای شهر باور شد

********************************
به یاد شهدای مظلوم فاجعه ی بمب گذاری کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز 
امروز زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (مقام معظم رهبری)  
ساعت نه و ده دقیقه آن شب نوری از مجلس حضرت سیدالشهداء تابید و شب بیست و چهارم فروردین 87 بر صفحه‌ی خونین تاریخ حك شد،آن سان كه عده‌ای بال پرواز گرفتند و عده‌ای را بال و پر شكست ، و «اشك» برای آل‌الله با «خون» در آمیخت؛ و چه خوب می‌دانند اهل راز،پیوند این دو واژه را با هم.
شعر امام زمان(عج) شروع شد....بی تو ای صاحب زمان...بی قرارم هر زمان ......بیت دوم که رسید صدای انفجاری به گوش رسید. 
14 نفر بی قرار بودند و عاشقانه و خونین بال در مجلس امام حسین (ع) به دیدار معشوقشان ،  عروج کردند.حادثه انفجار حسینیه سیدالشهداء (عغ) شیراز را می گویم. همه چیز اینجوری بود :
وسط جلسه . وسط یا حسین(ع) . نوری از جنس دهه شصت !! پاشیده شدن خونی مطهر بر در و دیوار و ........ و باز هم یک آن ، در شهادت گشوده شد......... همه سوی خدا پر گشودند .......حالا سه سال می گذرد که فرشته های عرش شرمنده می شوند که : آری خدا راست می گفت :
انی اعلم ما لا تعلمون .

 

شهیده راضیه کشاورز   16 ساله
شهیده نجمه قاسم پور
   29ساله
شهید مسعود رضایی   29 ساله
شهیدعلیرضا انتظامی   11 ساله
شهید عرفان انتظامی     5  ساله
شهید غلام موسوی    23 ساله
شهید علی نصیری      49 ساله
شهید محمد مهدوی  21 ساله
شهید محمدعلی شاهچراغی    21 ساله
شهید غلامرضا مروجی هاشمی     42 ساله
شهید علی نوروزی   19 ساله
شهید سیدمحمدجوادعلوی   26 ساله
شهید محمد جوكار   23 ساله
شهید محمدجواد یاقوت    21 ساله
برای شناخت بیشتر با این شهیدان عزیز و فاجعه انفجار به این دو جا بروید.
شهدای کانون

ویژه انفجار كانون رهپویان

یادشان گرامی باد

انفجار در حسینه ی شیراز


فیلم انفجار حسینیه سید الشهدا شیراز

 

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

 

اللهم عجـــل لولیک الفـــرج 

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 14/2/1390 - 11:6 - 0 تشکر 314537

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

گزارش خبرگزاری خیمه،ازبازگشایی حسینیه شهدا پس از سه ماه از واقعه انفجار در پنج شنبه  13تیر ماه سال 87


راس ساعت4:30 اون‌جا حاضر بودیم. برا ورود به حسینیه باید از راهروی اصلی قسمت برادرا رد شی. راهرویی که مطهر به عطر حضور شهدا شده!

صدای خورده شیشه‌های کف راهرو رو زیر پاهات احساس می‌کنی ، خرده شیشه‌هایی که اگر زبان وا می‌کردند حرف‌ها داشتند با ما.
به در دوم می‌رسی ، وارد حسینیه می‌شی . سقف تا نیمه فرو ریخته و همین موضوع باعث روشن شدن فضای حسینیه شده. نگاهی به اطراف میندازی ، پاهات شُـل می‌شن ، دلت می‌لرزه و برای لحظاتی قفل می‌شی و وقتی به خودت میای که لرزیدن لب‌ها و جاری شدن اشک‌ها رو مهمان آسمونیا باصفای اینجا شدی . به سمت دیوار فرو ریخته حرکت می‌کنی. تکه بلوک‌های رو زمین حرکت پاهات رو کند و شل‌تر می‌کنه . 

دیوار ، جنب معراج شهداست. معراج شهدایی که الحق معراج شهدا شد. حال دیگر معراج شهدای کانون ، محل عروج و حضور 14 دوست شهیدمون شده .همان‌ها که امید داریم کنار خودشون جایی برا ما بازمانده‌ها نیز نگه دارن .

خانواده شهیده راضیه کشاورز کنار معراج شهدا دنبال وسایل جامونده‌ی اون شب دخترشون میگردن. کتاب زیست شناسی راضیه که اون شب در حسینیه جامونده بود دست به دستشون می چرخه و اشک همه رو سرازیر میکنه. 

کتاب رو ازشون طلب می کنی و ورق میزنی صفحه دوم کتاب عکس امام(ره) . بالای عکس نوشته بود: « عالم محضرخداست ، در محضرخدا گناه نکنید ». دلت می‌لرزه و می‌گیره اخه دیگه نه راضیه‌ای هست و نه دنیایی و نه گناهی ....او سه ماهی میشه كه آسمونی شده.

نیمه دیگه معراج شهدا رو در قسمت برادران جست وجو می‌کنی ، رد چشمان همسر شهید نصیری را می‌بینی که دنبال مهره‌های تسبیح شوهرش میگرده. شهید نصیری! همون که وعده‌ی مسئول کاروان کربلای کانون رو تو خواب بهش هدیه داده بودن. 

کمی اون طرف‌ترخواهر شهید موسوی تکه پاره‌های لباس برادرش رو دست گرفته و اشك ریزان دنبال مقتل شهید می‌گرده و عاقبت مقتل رو از روی همین تکه پاره‌های لباس پیدا می‌کنه و بالای مقتل برادرش اشك می‌ریزه. یاد کربلا و تل زینبیه و مقتل برادر و سوز دل خواهر در ذهنت نقش میبنده ...

مادر شهید مهدوی هم که مثل همیشه آرام و بی‌سر و صدا سرش رو به دیوار گذاشته و اشک می‌ریزه .گریه‌ای آروم که مبادا روح پسرش ناراحت شه از گریه بلند مادر....
راستی كه چقدر سخته داغ جوان‌هایی مثل مهدوی و رضایی و جوکار و ...
همونایی که بی‌نظیر بودن و بی‌نظیر موندن و بی‌نظیر رفتند.

http://www.kheymehnews.com/vdcc.0qia2bqs0la82.html

http://www.rahpouyan.com/vc/showthread.php?t=1146

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 20/2/1390 - 18:16 - 0 تشکر 316620

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا ابا صالح المهدی
سلام
...این گعده آسمانی

۲۰۰تومانی را دادم دست راننده تاکسی و از ماشین پیاده شدم.خیابان مثل همیشه شلوغ بود و من مانده بودم با اینهمه گیجی چطور عرض خیابان را طی کنم و بروم آن طرف.به هر زحمتی که بود همه حواسم را متمرکز کردم و رد شدم .تند تند راه می رفتم .دل توی دلم نبود .با اینکه راه را بلد نبودم و نمی دانستم کدام طرفی باید بروم اما انگار کسی مرا بدنبال خودش می کشید .احساس می کردم  مدتهاست منتظرم هستند و امروز بعد از شصت و چند روز قرار بود میهمانشان شوم.جلو دارالرحمه مثل قدیم تر ها هنوز گلفروشها بساط کرده بودند و گل می فروختند .به سرعت از کنارشان گذشتم و وارد دالرحمه شدم .مسیرم را کج کردم به سمت گلزار .اما هنوز هم نمی دانستم کجای گلزار باید دنبالشان بگردم.از دور قبر شهید دوران را دیدم که جوانکی ژیگول از همین امروزی ها کنارش نشسته بود و با حسرت نگاهش می کرد خواستم بایستم اما حضور جوانک مانع شد. توی راه فاتحه دادم و رد شدم.هنوز هم نمی دانستم باید کدام طرفی بروم خواستم از کسی بپرسم .با خودم گفتم هر که دعوت کرده خودشراه را نشانم می دهد.یک لحظه ایستادم .نگاهم را چرخاندم.کمی آن طرف تر با فاصله کمی از گلزار درست پشت حسینیه عده ای جوان پروانه وار گرد حریمی می چرخیدند.درست آمده بودم خودش بود .مقصدم همین جابود .همین گعده 14نفره آسمانی.سعی کردم کمی به خودم مسلط شوم.گامهایم را آهسته تر کردم .خانه دوست را یافته بودم و حالا بعد شصت و چند روز میهمانشان شده بودم .به اولین نفر که رسیدم زانو زدم و بی اختیار فرو ریختم .نشستم کنار شهیده راضیه کشاورز صورت مظلومش بیادم آمد وقتی توی کما بود و همه ما دعایش کردیم که بماند اما دعای او گیرا تر از ما شد و آخرین پرستوی مهاجر هم پر کشید .مقابل یک یکشان نشستم و بغض چندین روزه ام را گشودم . شنیده بودم وقتی کسی در غم مرگ عزیزی بی تاب می شود برای تسکینش خاک قبر آن مسافر سفر کرده را بر سرش بریزند تا آرام شود و من دستم را به یک یک قبر ها کشیدم و ...
آخرین نفر شهید محمد مهدوی بود .نشستم مقابلش .نفهمیدم چه شد.آنقدر بی تاب شده بودم که مادری دستش را بر شانه ام گذاشت و پرسید :با شما نسبتی داشت؟نگاه خیسم را به سمتش چرخاندم و گفتم :برادری که تا بود نمی شناختمش، رفتنش مسیر زندگی مرا هم عوض کرد .
وقتی فهمید برای دیدن این بچه ها از تهران آمده ام اصلا تعجب نکرد .او هم خوب می دانست که خون این بچه ها در سراسر کشور خیلی ها را عوض کرد و بر گرداند توی مسیر اصلی بندگی.
دلم می خواست بمانم . اما نشد من نماندم اما دلم برای همیشه گوشه ای از این گعده آسمانی ماند تا یادم نرود که هنوز هم می شود سبز زیست و سرخ رفت...

وبلاگ سامی دخت
اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

پنج شنبه 22/2/1390 - 15:6 - 0 تشکر 317054

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا ابا صالح المهدی
سلام
ﺷﻬﻴﺪﻩ ﻧﺠﻤﻪ ﻗﺎﺳﻢ ﭘﻮﺭ: ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺷﺎﻫﻲ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﺮﺩ.
اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

پنج شنبه 22/2/1390 - 19:39 - 0 تشکر 317112

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

شهیده راضیه كشاورز درد فترچه خاطراتش چنین نوشته است: "می توان طوری زندگی کرد که خدا و امام زمان (عج) از انسان راضی باشند ،کاشکی هیچ وقت حضور آقا رو ندیده نگیریم و از حضورش غائب نشیم چرا که غیبت ازماست و حضور او همیشگی است- انت فی قلبی یا باصالح")
اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 13:13 - 0 تشکر 322660

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 شهید محمد مهدوی
شهید از زبان مادر و پدر


* محمد ، بهمن سال 66 به دنیا آمد ، موقعی که به دنیا آمد شهیدان دوران جنگ را می آوردند و ما هم در مراسمشان شرکت می*کردیم. محمد از بچگی اخلاق مردانه داشت ، هیچ وقت با دخترها بازی نمی کرد ، یه پسر شیطون و کنجکاو بود.

* در دوره دبستان معلم ها بسیار تعریفش را می کردند ، دوره راهنمایی همیشه دانش آموز ممتاز بود ، در مسابقات قرآنی و احکام شرکت می کرد . تا اینکه به دبیرستان رفت، از اول دبیرستان کار تبلیغاتی و فرهنگی را شروع کرد .

* حیاء بسیار داشت ؛ حتی با اقوام نزدیك كه نامحرم بودند ، رابطه نداشت . همیشه می گفت : حیا و تقوا مثل طناب است و اگر طناب ِ حیاء پاره بشود ، تقوا هم از بین می رود .

* هیچ وقت در مراسم عروسی ها و جشن ها شركت نمی كرد - نه اینكه آدم منزوی بود و در جمع نمی رفت - جایی كه می دانست گناه است نمی رفت . می گفت :‹ هرچه دیده ببیند ، دل می كند یاد › اگر چشمم به نامحرم بیفتد حتماً به گناه می افتم . خیلی با نفسش مبارزه می كرد .

* می گفت هر كاری می خواهم بكنم اول نگاه می كنم ببینم امام زمان (عج) از این كار راضیه؟ چه دردی از درد امام زمان (عج) دوا می شود ؟ می گفت اگر می بینید امام زمان (عج) از كاری ناراحت می شود ، انجام ندهید .

* مسئول واحد شهدای كانون بود ، روی وصیت نامه شهدا كار می كرد ، قرار بود برای شهید عبدالحمید حسینی كتاب بنویسد ، نصفی از كارش را هم كرده بود . همیشه می گفت : فكر نكنید این كارها را خودم می كنم ، این ها را خدا و امام زمان (عج) راه می اندازند .
می گفت : باید شهدا را به همه نشان دهیم و این وظیفه بر گردن همه ما است .

* بعد از شهادتش بچه های یتیم كه می آمدند ، می گفتند این ساعت ِ روی دستمان ، لباسهامان را محمد برایمان خریده . این بچه ها را با پول خودش می برد مشهد .

* یكی از ویژگی هایش این بود كه پشتكار زیادی داشت . كتاب زیاد می خواند . در زندگی تلاش زیادی داشت . متأسفانه برخی ، بچه*های مذهبی را آدمِ بی سوادی می دانند . ولی وقتی این را می بینند كه محمد در سه تا دانشگاه درس می خواند ، و از طرفی هم تدریس های خصوصی داشت ، به این نتیجه رسیدند كه نه این جوری هم نیست كه حالا این بچه هایی كه به این مجالس می آیند آدم*های بی سوادی هستند یا فقط دنبال این چیزها هستند . علاوه بر این كه محمد خیلی در ارتباط با مسائل دینی و مذهبی بودند ، درسشان را ادامه می دادند و پشتكار خیلی خوبی داشتند .

* نكته مهم در مورد دانش آموزانی هست كه محمد داشته و تدریس خصوصی می كرده . مثلا طرف بالای شهر بوده . این ها آمدند منزل ما می گفتند مثلا هفته ای یك ساعت و نیم با ما درس داشت . ساعت می گذاشت و دقیق یك ساعت و نیم درس می داد . بدون كسری . بعد ربع ساعت ، نیم ساعت وقت می گذاشت و برایمان صحبت های هدایتی و دینی می كرد .

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 8/3/1390 - 11:9 - 0 تشکر 323218

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام


مختصری از زندگی نامه و خاطرات
شهیده مظلومه كربلایی نجمه قاسمپور صادقی

دوش وقت سحر از غم نجاتم دادند...    

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند...

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی....

آن شب قدر که این تازه براتم دادند....


طوبای بهشت...
شهیده کربلایی،نجمه قاسمپور صادقی در سال ۱۳۵۷ در خانوده ای ساده زیست و صمیمی و مذهبی متولد شد...حلالیت لقمه های پدر و مهر آسمانی مادر بر قلب و جان دومین دخترشان گسترده شد.

تا آنجا كه در حسینه سید الشهداء كانون رهپویان وصال شیراز در هنگامی كه نام حضرت اباعبدالله الحسین ع را بر زبان داشت به آنچه كه می خواست و آرزو می كرد رسید. در بمب گذاری وحشیانه و تروریستی آمریكای جنایتكار و عمال مزدورش در ۲۴/۱/۸۴ به همراه سایر همسفرانش پرواز كردند و بی تابانه سروش و هاتف غیبی هل من ناصر ینصرنی مولایشان را لبیك گفتند و او در صبح فردای بمب گذاری در ساعت ۸ صبح سیمین شمع زندگیش را روشن كرد و لاهوتیان را بدین خلوت میهمان كرد...



اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 8/3/1390 - 11:12 - 0 تشکر 323220

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

شرط حضور...
همیشه از غیبت دوری می کردند،اگر وارد جمعی می شدند كه مشغول غیبت بودند به سرعت بحث را عوض میكردند و یا شرط حضور در جلسات دوستان و اقوام را پرهیز از غیبت قرار می دادند...
_____________________________________

سجده های طولانی...
کار هر شبش بود. نیم ساعتی قبل از اذان صبح بیدار میشد وآرام وضو می گرفت و به نماز می ایستاد وچه دوست داشتنی می شد،هنگامی که قنوت می گرفت و زیر لب با خدایش زمزمه می کرد ،نوای شهادت را.
اذان را که می گفتند،یکی یکی صدایمان می کرد و سجاده هایمان را با دست خود پهن می کرد. تا نیم ساعتی بعد از اذان صبح در سجده بود. - خسته نشدی ؟ لبخند زد و گفت: سجده خستگی ندارد...

_____________________________________

چله های قرآنی...
این شهیده ی بزرگوار قرآن زیاد می خواندند و بیشتر وقتشان را صرف مطالعه و تحقیق در این مورد می كردند تا آنجا كه تحصیلاتشان را در مجتمع علوم قرآنی گذراندند و در روزهای آخر تحصیل و آخرین امتحان این رشته به مقام والای شهادت رسیدند...

ایشان در یكی از دست نوشته هایشان اینگونه خواندن قرآن را برای خودشان به چله گذاشته بودند:

۴۰ روز اول: بعد از نماز صبح سوره ی یس و عصر همان روز یك ساعت و نیم مانده به غروب سوره حشر خوانده شود.

۴۰ روز دوم:عصرها سوره ی واقعه خوانده شود.

۴۰ روز سوم:دعای یستشیر(اول مفاتیح الجنان) خوانده شود.

هر روز صبح سوره ی صافات برای صفای قلب.
بعد از این سه اربعین سوره ی مریم خوانده شود.
هر شب جمعه سوره ی كهف برای شهادت خوانده شود.
هر روز صبح چه در خانه چه هنگام بیرون بیرون رفتن ۳ آیة الكرسی خوانده شود.

و از سایر اعمال خالصانه كه انجام می دادند و بر خود ملزم كرده بودند،اینگونه برای خودشان نوشته بودند:


گفتن ذكر روزانه و ۷۲ هزار صلوات برای ۷۲ تن از یاران حضرت امام حسین ع در ماه محرم و صفر هر نفر ۱۰۰۰ صلوات در محرم و صفر، زیارت عاشورا و دعای علقمه خوانده شود(۶۰روز)

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 8/3/1390 - 11:16 - 0 تشکر 323221

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

شهیده ی با حجاب...
حجابش مثال زدنی بود.همواره چادر را حریم و ماوی خود می دانست تا آنجا كه در شب بمب گذاری بعد از خوردن تركش به سرش و نجات جان كودكی سه ساله در حالی كه دیگر رمقی نداشت و به زمین افتاده بود دكتر بالای سرش می رود و اینگونه آن پزشك نقل می كند كه:«بالای سرش رفتم در حالی که این شهیده رمقی نداشت همین که متوجه نامحرم شده چادرش را دور خودش جمع کرد و روی صورتش کشید...»


من از فاطمه روح غیرت می گیرم...در آن کوچه ها درس عبرت می گیرم...من از چادر خاکی آن علمدار...الم در کف اهل هیئت می گیرم...



مناجات(دست نوشته های شهیده)
خدایا تو که در ایام زندگیم احسان و نیکی کردی،در مردن من هم احسان و نیكی داشته باش...


خدایا چطور ناامید شوم به تو كه در هنگام مرگ به من لطف نخواهی كرد...چون وقتی به زندگی نگاه میكنم میبینم آكنده از لطف توست....


خدایا سرپرستی مرا بر عهده بگیر،آن طوری كه خودت اهلیتش را داری و به بنده ی خودت كه در جهل فرو رفته فضل و رحمت داشته باش...
_____________________________________

دعاهای شهیده بزرگوار(از دست نوشته ها)
خدایا ما را فاطمی كن...خدایا ما را قدر دان  اسلام و قرآن قرار ده

توفیق عمل و خلوص نیت به همه ی ما كرامت فرما/انوار محبت و معرفت خودت را در دل های ما قرار بده

خدایا ما را راضی به رضای خودت فرما

نور محبت و معرفت پیغمبر و آل پیغمبر را در دلهای ما بتابان

اموات ما را مشمول عنایت و رحمت خودت قرار بده...

...و هنوز كار ناتمام است...


آهای جامونده ها...
كاش یادمان باشد كه چله های دنیا تمام شدنی یست...یلدا با همه ی بلندیش خواهد رفت....یادمان باشد به چهل ستون دنیا رنجیر نشویم....یادمان باشد...


چهل روز در خدمت شهدا

یا انیس من لا انیس له...

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 8/3/1390 - 11:48 - 0 تشکر 323250

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

شهیده نجمه قاسم پور

خوشبختی را نه بر تخت شاهی بلکه در نمازهای عاشقانه و عارفانه باید جستجو کرد.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 8/3/1390 - 12:9 - 0 تشکر 323267

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

نجمه به نقل از خواهر شهیده:

* نجمه مایه آرامشم بود.

*شنبه گفت: خواب دیدم ؛ خواب یه شهید به نام شکارچی ، اسرار داشت قبرشو پیدا کنم ، میخوام برم گلزار شهدا قبرشو پیدا کنم .

* 40 روز پیش خواب دیدم تو حرم امام رضا (ع) یه نفر به من و نجمه گفت "40 روز دیگه شما دوتا خواهر میمیرین" برا نجمه تعریف کردم ؛ گفت : خدا نکنه تو بمیری ؛ تو سه تا بچه داری، من بمیرم .10 روز پیش گفت : ابجی چند روز مونده به 40 روز ؟ گفتم : ابجی 40 روز تموم شد گفت : نه ؛ هنوز 10 روز دیگه مونده .

* از نامحرم فراری بود ، هیچ وقت هیچ کس بدون چادر ندیدش، یه روز دارالرحمه بودیم گفت : ابجی من میخوام وقتی تو قبر بذارنم هیچ نامحرمی بالای سرم نباشه .
همه ی اقوام میگفتن نجمه اخر شهید میشه ، این آرزوشه .

*چهار هفته پیش همه را جمع کرد ساعت 10 شب برد گلزار شهدا ؛ ما گفتیم: نجمه ما میترسیم اما اون رفته بود بین قبرا و می گفت : ترس نداره جای هممون یه روزی همینجاست.

* همیشه نماز شب می خوند

* هیچ وقت نه خودش غیبت میکرد و نه کسی جلوش غیبت میکرد ( همه میدونستن که خیلی از غیبت کردن بدش میاد )

* خیلی خیلی درس می خوند حتی تو راه کانون و...

* خیلی مهربون بود تا جایی که خیلی وقت ها تو خونه مینشست گریه میکرد برای اونایی که مومن نیستن و براشون دعا میکرد

* مسئولِ بیدار باشِ اعضای خانواده بود برای نمازصبح . ابتدای اذان یكی یكی همه را صدا می زد . « نماز اول وقتش خوبه ، بلند شید . » عادت كرده بودیم كه بین الطلوعین نجمه رو در سجده ببینیم.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.