• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن دانشجویی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
دانشجویی (بازدید: 14573)
جمعه 19/1/1390 - 20:45 -0 تشکر 305509
کارگاه آموزشی متافیزیک و علوم ماورایی(قسمت دوم)

سلام به همه ی دوستان عزیز

لینک قسمت قبلی کارگاه آموزشی متافیزیک و علوم ماورایی

این تاپیک قسمت دوم کارگاه آموزشی متافیزیک و علوم ماورایی هست که در قسمت قبل با این لینک در مورد ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه بحث کردیم که ضمیر نا خودآگاه خیلی مهمه.دوستانی که تا الان نخوندن یه نگاهی بندازن خوبه بد نیست.پرسش و پاسخها هم تو درک بهتر این ضمیر به شما کمک میکنه

امیدوارم بتونم به شما تو رسیدن به آرزوهاتون کمکی بکنم

و اما برنامه ی ما در این قسمت

قراره راه استفاده از این نیروی نا محدود خومون رو به شما بگم و برای استفاده ی حداکثری از این قدرتمون هیپنوتیسم رو هم در آخر مفصل براتون میگم تا هم با دنیای زیبای هیپنوتیسم آشنا شین و بتونین خودتون رو هیپنوتیسم کنین و هم از این برای رسیدن به آرزوهامون استفاده کنیم

                                                     به نام او که همه اوست

خوب با ضمیر ناخودآگاه آشنا شدیم و دشمن اصلیش یعنی مغز رو شناختیم...پس ما باید راهای پیدا کنیم که این مغز رو موقتا بخوابونیم یا وقتی که هوشیاریش پایینه هرچیزی رو که از ضمیر ناخودآگاه میخواییم رو بهش القا کنیم تا در اون نهادینه شه و به ما در همه ی زمان ها باور شه و از اینجا به بعد قانون جذب شروع میشه...تو هیچ کتابی ندیدم این قضیه رو بگن

خوب حالا ما چجوری میتونیم مغزمون رو نیمه هوشیار کنیم و با ضمیر نا خودآگاه ارتباط برقرار کنیم؟

ببینید نیمه هوشیار شدن مغز خود به خود راه رو برای دسترسی به ضمیر نا خودآگاه باز میکنه دلیلشم قبلا تو قسمت قبل گفتیم

خوب ما در خواب تقریبا کاملا بیهوشیم و به طور کامل با ضمیر نا خودآگاه در ارتباطیم ولی چون بیهوشیم نمیتونیم خودمون به ضمیر دستور بدیم ولی در بیشترین موضع ارتباطی هستیم(قضیه اینکه در خواب انگلیسی یاد بگیرید و اینا هم تا حدی مثل این هست که بعدا اگه دوست داشتین با هم در موردش بحث میکنیم)

ولی قبل از خواب وقتی تو رخت خواب هستیم و بعد از بیدار شدن تا حدودا 10 دقیقه گیج و مبهوت هستیم و مغز نیمه هوشیار هست و میشه تو این زمان ها در همان رخت خواب بعد از بیدار شدن یا قبل از خوابیدن چشمامون رو ببندیم و تکنیکای زیر رو انجام بدیم

1-اول اهدافتون رو مشخص کنید و بعد اونارو به جملات کوتاه و مثبت بنویسین و حدودا 15 تا 20 بار اون جملات رو در همون حالت با ارامش تکرار کنید

2-اگه تونستید خودتون رو در همین سنی که هستید در  اون حالتی که آرزوتونه تصور کنید

حالا این تکنیکای بالایی خیلی ساده و آسون هستن و اگر وقت کمی داشتید این کارا رو انجام بدین ولی پیشنهاد من هیپنوتیسم هست...یعنی از هیپنوتیسم و تکنیکای اون استفاده کنید و در مواردی که وقت کافی نداشتید از تکنیک بالا استفاده کنید

هیپنوتیسم

هیپنوتیسم چیه؟ترس داره؟درد داره؟سخته؟آسونه؟آیا کسی میتونه به زور ما رو هیپنوتیسم کنه؟آیا میتونه در این حالت هر اطلاعاتی که دوس داره از ما بیرون بکشه؟آیا عوارضی داره؟آیا  ممکنه از خواب هیپنوتیسمی دیگه بیدار نشیم؟و هزاران سوال دیگه...

هیپنوتیسم یا هیپنوتیزم که به انگلیسی با hypnosis یا hypnotism گفته میشه به معنی خواب مصنوعی هست که قدمت اون به زمانی میرسه که علم پزشکی متولد شد...چون یکی از بزرگترین ابزار پزشکی در زمان های قدیم بوده...در اون زمانها برای عملهایی که در زیادی داشتن چیکار میکردن؟داروی بیهوشی و پرستار بیهوشی کجا بود...درسته یه سری روش ها هم بود ولی خیلی از پزشکا از هیپنوتیسم استفاده میکردن

هیپنوتیسم هیچ دردی نداره هیچ ضرری نداره هیچ هم سخت نیست...هیچ کسی نمیتونه شما رو به زور هیپنوتیسم کنه یا تو هیپنوتیسم از شما اطلاعات بیرون بکشه چون این شما هستین که مراحلی رو که به شما میگن رو انجام میدین و اگه نخوایین انجام نمیدین به همین دلیل هست که میگن تمامی روش های هیپنوتیسم در اصل خود هیپنوتیسم یا self hypnosis هست

یعنی خودتون هستین که خودتون رو هیپنوتیسم میکنید...خوب هیپنوتیسم تو بدن چه تغییراتی بوجود میاره:

شما با  روش هایی که میگیم به خواب مصنوعی میرین و تا 70% بدن خودتون رو فراموش میکنید و به یک حالت پایدار و آرام بخش میرسین...یه حالتی که نمیشه با کلمات گفت

بدن شما کمی گرم میشه...داغ نه...کمی گرم که وقتی که تحرک ندارین و دراز کشیده هستین به دلیل عدم تحرک سرد نشه و مشکلی پیش نیاد و در این حالت هیپنوتیسم شونده به طور اتوماتیک همه ی شرایط بدنیش به بهترین حالت میرسه که یکی از خصوصیات جالب هیپنوتیسم هست

چشمان شما کمی سنگین میشن..مثل اون زمان هایی که میخوایین بخوابین

گذر زمان رو حس نمیکنید

صداها رو هم میشنوید و به اطرافتون آگاهید ولی بیشتر آگاهیتون به درونتون معطوف میشه

و خصوصیاتی که فعلا حضور ذهن ندارم و جلوتر میگم

خوب...بریم یه سری نکات رو بگیم و شروع کنیم اصل مطلب رو یاد بگیریم...

اول اینکه اصلا ایرادی نداره وقتی که در خواب یا خلسه ی هیپنوتیسمی هستید ناگهانی بیدار بشین ولی برای اینکه تو اون روز آرامش داشته باشید اینکار رو نکنید بهتره

دوم اینکه ممکنه در حین هیپنوتیسم واقعا به خواب برین که هیچ اشکالی نداره و خوب بخوابید :))

سوم اینکه ما داریم روش غربی یا اروپایی رو تمرین میکنیم که چندان ما رو به خلسه ی عمیق نمیبره ولی بسیار آسون و واسه دنیای پر مشغله مابهترین گزینه هست...دو روش دیگه به نام روش هندی و ایرانی از مطرح ترین روش ها هستن که روش ایرانی بسیار بسیار مفصل و سخته ولی به عمیق ترین درجات عرفانی میرسین باهاش که بحثش مفصله

خوب یه نکته دیگه قبل ز یاد دادنش ضروریه بهتون بگم.ممکنه در حین انجام فکر کنید هیپنوتیسم نشدید و اصلا هیچ تغییری نکردین و برای اینکه این سوال رو از ذهنتون پاک کنیم به موارد زیر توجه کنید:

1-تو خواب معمولی قبل از خواب تا وقتی که نخوابیدین اگه بیشتر از 10 یا 15 دقیقه در رخت خواب بمونین هی تکون میخورین و این ور اونور میکنید و خلاصه کلی حرکت تا خسته بشین و بخوابین ولی تو هیپنوتیسم شما وقتی دراز میکشین و شروع میکنین نه تنها گذر زمان رو حس نمیکنید بلکه تا آخرین لحظاتی که تو خواب هستین ذره ای علاقه ای به تکون دادن بدنتون نیستید

2-جسمتون رو تا حد 70 درصد بسته به شرایط و استعداد خودتون فراموش میکنید که اینم خیلی لذت بخش و جالبه

3-چشماتون کاملا سنگین هستن و خیال باز شدن ندارن مگه شما بخوایین

4-مغزتون از حساب کتاب و تحلیل عاجز هست

و خیلی حالات دیگه که میزاریم به عهده تجربه ی خودتون

خوب شروع میکنیم.اول لیست وار مراحل رو میگم و بعد توضیح میدم:

1-تنظیم شرایط عمومی

2-شل کردن ماهیچه ها

3-تنفس صحیح

4-شمارش معکوس

5-تصویر سازی

6-بیداری

مرحله اول تنظیم شرایط عمومیه...یعنی یه لباس راحت بپوشید در یه جای نیمه تاریک یا تاریک به دور از سر و صدا در آرامش کامل روی تخت یا زمینتون دراز بکشید و چند نفس عمیق بکشید و دستاتون رو کنار بدنتون دراز کنید یا روی قفسه ی سینه بزارین..دستاتون رو به هم گره نزنید

مرحله ی دوم بعد از اینکه آماده شدین چشماتون رو ببندید و تک تک ماهیچه های بدنتون رو از انگشت کوچیک پا تا ماهیچه های صورت به ترتیب و یک به یک چک کنید و در صورت منقبض بودن اونارو شل کنید...خیلی مهمه ها...همه رو مخصوصا ماهیچه های صورت رو شل کنید و اگه دوس داشتید دهانتون رو هم باز کنید اگه هیچ سختی و فشاری نیست...خلاصه ریلکس و بدون هیچ مشکلی و فشاری شل شل باشید...بعد از این فرض کنید کل بدنتون یه شهره که دکمه ی برق شهرتون رو قطع میکنید و کل بدنتون در یه سکوت خالص فرو میره

مرحله سوم تنفس صحیح هست که خیلی خلاصه میگم...ببینید شما وقتی که نفس میکشید قسمت بالای قفسه سینتون بالا میاد ولی باید قسمت انتهای جناقتون بالا بیاد...یعنی کل قفسه سینتون

چون در غیر این صورت هم نیمی از ریه هاتون بلا استفاده میشه و هم اینکه مقداری اکسیژن در انتهای شش ها میمونه و خارج نمیشه و میگنده...

برگردیم به هیپنوتیسم...در این مرحله شما 8 بار حدودا باید تنفس عمیق یا نیمه عمیق داشته باشید که باید به آرامی این کار انجام بشه...خیلی آروم...مثلا دم در 4 ثانیه و بازدم هم 4 ثانیه طول بکشه

خیلی آروم

با هر بازدم احساس میکنید بدنتون گرمتر و آروم تر و سنگینتر میشه...خیلی حس خوبیه

مرحله بعدی مهمترین مرحله و مرحله ی ورود به خلسه ی هیپنوتیسمی هست...شمارش معکوس

در این مرحله شما بعد از تنفس از 60 برعکس تا 0 میشمارید تا خوابتون ببره البته مصنوعی...

به این شکل که شما به آرامی میگین...60    59    58   ....   0 که بهتره آروم آروم این اعداد رو برعکس بشمارین و برای اینکه ذهنتون منحرف نشه به هر عددی که میرسین عکس اون عدد رو در ذهنتون تجسم کنید...اصلا هم اشکالی نداره اعدادی رو جا به جا گفتین یا نگفتین...اصلا مهم نیست...اگه اینجوری شد به راحتی ادامه بدین...متوجه میشین که بعد از عدد 20 دیگه بدنتون هیچ حسی نداره و خیلی زیبا به یک حالت عمیق و آرامش بخش میرسین تا 0 که این مرحله هم تکمیل میشه

مرحله ی بعدی تصویر سازیه...بعد از اینکه اعداد رو برعکس تا صفر گفتین میتونین خودتون رو در هرجایی که دوست دارین تصور کنید...مثلا کنار دریا...صدای دریا رو حس کنید...دریا و اطرافتون رو ببینید...پاهاتون رو که به شنها میخورن رو حس کنید...حس غرور حس شادی و همه رو حس کنید...و بعد در همونجا گشت و گذار کنید با هر وسیله و لباسی که میخوایین...تو اونجا پرسه بزنید و بگردید تا ببینید تا حدی این تصویر سازی شما واقعیت داره که واقعا حس میکنید اونجا هستین...اینم هدیه ی من به شما بود

مرحله ی بعدی بیدار شدن هست که با شمردن اعداد به طور معمولی و به ترتیب از 1 تا 5 به این شکل:1    2    3    4    5   صورت میگیره...برعکس نه...به ترتیب درستش و با هر عدد به خودتون بگین من دارم بیدار میشم و خیلی خوشحالم...با هر عدد بگین من دارم بیدار میشم و خیلی خوشحالم تا بهتر بیدار شین و روز خوبی داشته باشین یا شب خوبی:))

خوب این از این...فعلا اینارو شب قبل خواب یا هر وقت دوست داشتین تمرین کنید تا بگم چجوری برای رسیدن به آرزوهامون ازش استفاده کنیم...یه چند دور بخونید تا مسلط شید...هیچ ترس و مشکلی نداره...خودتون امتحان میکنید متوجه میشید...خوش باشید و لذت ببرین

لینک قسمت بعدی: کارگاه آموزشی متافیزیک و علوم ماورایی (قسمت سوم)

هر سوالی نظری مشکلی حرفی داشتید تمام قد در خدمتم

موفق باشید...در پناه حق

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 22/1/1390 - 13:19 - 0 تشکر 306390

سلام

خب..پس زیادم ضایع نبودم:)

باشه..منتظرم...ولی م یه سری شك و شبهه دارم...كه تا شما همه رو بگی فكر كنم رفع شه...بهتره از شیوه ی صبوری استفاده كنم....

راستی من قول داده بودم ایات و روایات مرتبط رو پیدا كنم...حقیقتش خودم امروز دست به كار میشم تا به جواب برسم طول میكشه...ولی اگه خودتون هم چیزی مدنظرتون هست بگید.

یاحق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 22/1/1390 - 13:26 - 0 تشکر 306393

سلام
نه شک و شبهه رو همین الان و همین جا بگید...حتما مفصل جواب میدم...قسمت بعدی بیشتر تکمیل و جمع بندی هست...منتظرما

در مورد همکاریتون هم بگم که اجازه بدین به اون بحث برسیم شما خودتون با شیوه و متن کار آشنا میشین ولی فکر کنم تا حدی متوجه شدین...ولی بازم پیشنهاد میکنم درستو بخونی.خداییش دلم نمیاد کنکور داری آخه :))

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 22/1/1390 - 13:33 - 0 تشکر 306396

ببین...من همش با این مسئله مشكل دارم...یه بار دیگه هم گفتم...اینكه من ایمان و توكل و محبت و عشق به خدا رو بالاتر از اینها میدونم

اینكه من بیام هیپنوتیزم انجام بدم واسه رسیدن به آرامش...خودت هم میدونی....آدم اگه فقط 5دقیقه...فقط 5دقیقه واقعا با خدا صحبت كنه...قلبشو واسه نماز آماده كنه....بعد نماز بخونه....وای.....اون آرامشی كه بعد این بهش دست میده...اوووووه اصلا قابل مقایسه نیست...و خیلی چیزهای دیگه

اینكه م بیام انرژی مثبت به خودم كه میتونم فلان كار رو حتما انجام دم...خب من اگه به خدا ایمان و توكل دارم....تلاشمو میكنم...وظیفمو انجام میدم..حتی اگه دیر باشه....میدونم منو تنها نمیذاره...نمیدونم...شاید من دارم قضیه رو از یه جهت دیگه و اشتباهی میبینم...

چون دوباره خودت رسیدی به نماز....گفتم حتما چون من طاقتم كمه...اینطوری میشم...اگه بدونی تو عید..اینقده ذهنم درگیر این بود....

************

در مورد همكاری هم..آخی...ممنونم..آره..راستش خودمم داشتم فكر میكردم گفتم چون كنكور دارم..وقتم:)....ولی خب قول داده بودم دیگه:).....بعد فكر كردم اگه تابستون كه دیگه چیزی بهش نمونده بیام همراهی....چیزی نمیشه كه...میشه حالا یا نه؟.......:)

اوف...چقدر حرف زدم..حالا كلی تو كله ام هست:)

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 22/1/1390 - 13:46 - 0 تشکر 306400

خوب حرف خوبیه...
ببین الان من گفتم 4 نکته رو میگم تا به آرزوها برسیم...خیلی خلاصه ازش رد میشیم الان ولی مفصل توضیح داده میشه
اول گفتیم با مغز...
دوم گفتیم با ضمیر ناخودآگاه
سوم گفتیم قوانین طبیعت
چهارم هم استمداد از خدا

صد البته بازم میشه چیزایی رو بهش اضافه کرد ولی ...بگذریم

خوب شما میگی وقتی خدا هست بقیه سیخی چند...چرا وقتمونو تلف کنیم؟

خوب دوست من...اینا همشون یه ابزار هستن...صد البته که خدا روزی رسونه ولی خدا گفته از تو حرکت از من برکت...
حرکت ما که فقط تلاش و جون کندن نیست...از ابزارهایی که خدا به ما داده استفاده کنیم...این اشتباه ما هست که استفاده نمیکنیم
منظور از حرکت فقط استفاده از مغز نیست
بلکه استفاده از ضمیر نا خودآگاه
استفاده از ضمیر ناخودآگاه و در نهایت خداوند هست

پس اینکه ما از این ابزار برای رسیدن به آرامش یا موفقیت یا ثروت یا ... استفاده میکنیم منافاتی با اینکه همه چی از خداست نداره

حالا اینکه یه سری میگن نه خیر ما با این ابزارها به همه چی میرسیم و خدایی وجود نداره بحثش جداس تو قانون طبیعت میگیم(خیلی ها بعد از مجهز شدن به این ابزارها از همه چی شاکی میشن...خیلی مغرور میشن...من خیلیا رو میشناسم)
ولی اگه خدا رو داشته باشیم و نداشته باشیم مشخصه چقدر تاثیر داره ولی با مثالای قشنگتر تو قسمتای خودش براتون میگم...منظورم واضح بود؟سوال همین بود؟
خوب بازم سوالات دیگه...منتظرما

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 22/1/1390 - 13:48 - 0 تشکر 306402

ولی به زودی متوجه میشیم که اگه خدا رو دخیل ندونیم به کجا میرسیم...
ولی خیلی ها هم هستن که پولدارن یا زندگی خوبی دارن و ولی خدا رو قبول ندارن...خوب اینا چجورین؟مگه میشه؟اینارو هم میگم

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 22/1/1390 - 13:58 - 0 تشکر 306404

نه...منم نمیگم كه نباید استفاده كرد...همون دیگه...منظور منم حضور خدا بود....كه شما هم الحمدلله این نظرو داری(البته جسارت نكردما)...

منظورتون مثل همیشه واضح بود..ممنونم...من اتفاقا واسم استفاده از این ابزار خیلی هم شیرینه..خب همونكه گفتید...اینها رو خدا در وجود ما گذاشته..و الكی هم نذاشته...مثل همه چیزهای دیگه...و مثل همه ی اونها كه واسش هدفی گذاشته

شیرینتر از اون اینه واسم...كه این روح ما...از خداست...روح خودشه....

نه دوست خوب....هیچ سوال دیگه ای نیست....

اگه نمیپرسیدم...معلوم نبود تا كی مشغول بودم...

واینكه در مورد اون یه سری افرادی كه به خدا اعتقاد ندارن...ولی زندگی خوبی دارن....از نظر دینی جوابشو میدونم...و اعتراضی هم ندارم...

من زندگیمو دوست دارم..جدای از لحظات غفلتم...ولی اون لحظاتی كه حضور خدا رو احساس میكنم...با هیچی عوض نمیكنم..هیچی

خب...خیلی زحمت دادم...خیلی چیز یاد گرفتم...ممنونم...مطمئن باش زكات علمتو دادی:)

موفق باشی.....و درپناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 22/1/1390 - 20:52 - 0 تشکر 306539

سلام
یه سوال: اگر درموقع آرام کردن بدن... بدن شروع به دون دون شدن(گیزگیز کردن)(نمیدونم شما چه اصطلاحی میگید)
کند... طوری که خارش آور بشه گاهی ...دلیلش چیه؟

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 23/1/1390 - 6:32 - 0 تشکر 306594

سلام
آره جی طیبه گرامی راس میگه گاهی اینقد زاد میشه که کلافه می شی من تا حالا دو بار امتحان کردم یه بار 5 سال پیش یه بار الان برا خودم یه قانونی دارم به اسم مشکل خودشه
مثلا تو فوتبال میزنن پا تو میشکونن و تو نمی خوای بری بیرون چون تیمت بهت احتیاج داره میگی مشکل جناب پا تشریف داره که درد میکنه من بازی مو می کنم مجبوره باهام راه بیاد:))
برا این حالت هم همین کارو کردم
تا سلطان میادو جواب سوالمونو می ده منم خاطرمو بگم
یه مسیری بود 20 دقیقه طول می کشید و من سه سال تقریبا هر روز میرفتم جوری شد که هر وقت پا تو اون مسیر میذاشتم برای یه کار دیگه تا به خودم می اومدم میدیم تا ته مسیر رفتم و ...
اما خاطره
یه بار طبق همیشه داشتم از این مسیر بر می گشتم یه پسری و کوچمون یه سگ سیاه بزرگ خریده بود که خیلی شبیه این شکاریا بودمیفرستادش دنبال بچه ها تا اونا رو بگیره و ...
قبلا با این پسره یه بر خورد داشتم این مال ایامیه که سگ نداشت می خواست دعوا کنه ولی انگار خدا نمی خواست چون تا می خواستم چیزی بهش بگم می خوردم زمین منم نمی گفتم
خوب می گفتم...
داشتم بر می گشتم به محیط اصلا توجه نمی کردم طبق معمول یه دفه دیدم سگه رو فرستاد به سمت من و من همینطور می رفتم
سگه رسید به من هی پارس می کرد الان دقیقا جفتمه و چون دیگه جا نیست بیاد جلو هی دو تا دستشو میاره بالا و ...
من همین طور به راهم ادامه می دم و اون مجبور میشه بره عقب(گفتنیه من اون موقع اول راهنمایی بودم و قد سگه تا سینم می رسید) من سگه رو میدم می فهمیدم داره چی کار میکنه و عکس العمل اونا رو هم میدیدم اما نمی تونستم واکنشی نشون بدن چون قبل از اینکه سگه بیاد کلا مغزم هنگ کرده بود و بدنم طبق عادت همیشه راهشو میرفت
هر چی زور می زدم به خودم بیام نمی شد تا سرانجام با یه توقف تو زور زدنم و با یه هی بلند مثل موقعی که یه دفعه جا می خوری تو نستم از اون حالت خارج شم و سگ بیچاره وحشت کرد و رفت پشت موقعی که کسی بهش سنگ زده باشه یه صدایی از خودش در اوردو رفت پشت سر صاحابش قایم شد و اون هم کلی تعجب کرد
منم به روی خودم نیووردم و رفتم خونه...
یه دونه دیگه نه چند تای دیگه خاطره از این دست دارم که یکیش همراه با موضوعه یعنی قاطی یه جریانه و باقی نه اونم میگم باقی برا بعد
سلطان راهنمایی کن
سر کلاس بودیم اول راهنمایی بود
معلم داشت حرف میزد یه دفعه رفتم تو اون حالت (همش خود به خود بود یعنی من یه لحظه به خودم می اومدم میدیدم اونجوریم و...) تمام حرفاشو میشنیدم و می فهمیدم و حرکاتشو نگاه می کردم دیدم یه دفعه گفت مثلا من تو صحبتام میگم دیوار قرمزه بعد از یه نفر برای اینکه بدونم حواسش به کلاس هست یا نه می پر سم دیوار چه رنگه اگه درست گفت که هیچ وگرنه وای به حالش ...
من زور زدم به خودم بیام چون فهمیدم نوبت مچ گیریه اما نشد
تلاش خخارجی تو به خودم اومدن به شدت موثره چراشو نمی دونم
معلم دقیقا رو کرد به من و گفت دیوار چه رنگه فکر کنم از نوع نگاهم و عدم پلک زدن و کلا پرت بودن حواسمو فهمیده بود
من یه لحظه با مخاطب شدن از طرف معلم تونستم به خودم بیام می دونستم باید بگم قرمز اما تو شُک به خود اومدن به بودم هیچ حرفی نزدم و فقط نگاش کردم
معلم بیچاره هم انگار هیچی نگفت و انگار نه انگار سوالی پرسیده شروع کرد به ادامه صحبتاش
خوب دیگه برم
موفق باشید

سه شنبه 23/1/1390 - 6:39 - 0 تشکر 306595

سلام دوباره
در ادامه اضافه کنم گاهی اوقات نشسته خوابم میبُرد و با چشم باز یه بار تو خونه عموم همین جوری خوابم برد پسر و دختر عموهای فضول هم اومدن دورم هی با این چشای بیچاره ور میرفتن اون موقع واقعا خواب بودم و یادم نمی آد چیکار میکردن اما بعد که بیدار شدم(گفتنیه وقتی اینجوری خوابم ببره ده دقیقه اش به اندازه یه خواب کامل -5ساعت- احساس میشه و به شدت احساس سبکی ذهنم بهم دست میده برعکس سنگینی مغز که بعد یه خواب بد بهت دست میده اگه تا حالا دچارش شده باشی) برای تعریف کردن
من باور نکردم و رفتم از زن عموم پرسیدم گفت آره و ....
موفق باشید

سه شنبه 23/1/1390 - 6:45 - 0 تشکر 306596

باز هم سلام
بذار اینو هم بگم
قبلا وقتی تو تاکسی سوار میشدم(راهنمایی و اول دبیرستان چون از اون به بعد خدا پدر اتوبوس و دوچرخه رو بیامرزه که محتاج تاکسی نشدم) و موسیقیش اذیتم می کرد می گفتم بعضیا با انضاف بودن بعضیا بی تفاوت و محل نمی ذاشتن و بعضیا پیادم می کردن حتی یه بار سرم درد می کرد و طرف یه موسیقی این ور آبی گذاشت گفتم آقا سرم درد میکنه میشه کمش کنی طرف فکر کرد بله چک و چوونه زد که مجازه و بعد پیادم کرد کلا اون موقع چون زمان رییس جمهور قبل بود و این قبیل رفتار در حال اوج بود برخورد زیاد پیش می اومد
بگذریم تا سیاسی نشده خاطرمو بگم
یه بار فرق سماع و استماع رو خودندم همون ایام گفتم چه خوب من هم از روش بی خیالی استفاده کردم می شنیدم اما بی هیچ واکنشی البته عوارضش اینه که گاهی از مسیرت رد میشی و مجبوری پیاده برگردی
خلاصه چند بار تو اتوبوس تا ایستگاه آخر و خدا رحم کرد زمانی که تو تاکسی بدو میکی دوبار اونم همش صد متر
موفق باشید

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.