تبیان، دستیار زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم
امام مهربان و مظلومم مهدی جان سلام
آقا حالتان چه طور است؟
مولا جان وقتی جنایات آل خلیفه و آل سعود را نسبت به مردم مظلوم بحرین می شنوم قلبم به درد می آید.
آن موقع از نبودنتان بیشتر از همیشه رنج می بریم.
یابن زهرا مهدی جان كی می آیید تا بشریت را از چنگال گرگ صفتان و ظالمان نجات دهید؟
آقا عنایتی بفرما و برای عاقبت به خیری ما دعا كنید تا در ایمان و عقیده ثبات قدم داشته باشیم.
مولا جان دعا كنید تا نامه های ما به شما مثل نامه نگاری كوفیان به امام حسین (ع) نباشد.
منتظر قدوم مبارك شما شكری
اللهم عجل لولیك الفرج

سلام
بگیر خواهش میکنم این دست رو که خسته است از وابستگی ها... از سادگی هایش ...
محکم کن این دل را که دیر باور پذیرد...
هدایت کن به اشاره ای این پایم را تا نرود...
دعایم کن..

السلام علیك یابن فاطمه

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم//////////////چه بگویم كه غم از دل برود تا تو بیایی

آقای من... گاهی تنها محتاج یك نگاه شما هستم... می بینیم؟...........

راستی آقای من... معلم من... از شما درس صبر و یقین می خوام... باقیش رو هم خودت بنویس برام... بهم یاد بده

زهرا.

بسم الله الرحمن الرحیم

امام مهربان و غریبم مهدی جان سلام علیكم
آقا جان حالتان چطور است.انشاءالله هیچ وقت قلب نازنینتان از أعمال نابخردانه ما آزرده نشود.
مولا جان اگر در كارها و أعمال و گفتارمان اشتباهی می بینید بگذارید به حساب نادانیمان وگر نه ما كه دلمان نمیخواهد ذره ای باعث رنجش شما بشویم.
پسر فاطمه آقا جان محتاج دعای شما هستیم تا دیگر خطا نكنیم.
امام عزیزم خیلی دیر كردید،آقا جان فردا دیگر می آیید؟
منتظر بی قرارتان شكری

اللهم عجل لولیك الفرج

صلی الله علیك یابن فاطمه...ادركنی...ادركنی...ادركنی...
.
.
.
.

بسم الله الرحمن الرحیم
امام مهربانم سلام علیكم حال شما خوب است؟
آقا جان میلاد با سعادت مادرتان فاطمه زهرا سلام الله علیها را به شما تبریك می گویم.
انشاءالله همیشه دلتان شاد باشد و شكوفه لبخند بر لبانتان بنشیند.
دعا می كنم سال بعد در معیت شما به زیارت مزار نورانی مادرمان برویم و روز مادر و ظهور شما را به ایشان تبریك بگوییم.
آرزومند سلامت و ظهورتان شكری
اللهم عجل لولیك الفرج

آقای من سلام

این بار نیز با دستانی تهی.. دلی تنگ... و كوله باری سنگین به نزد تو آمده ام... تا تو شفیع من باشی.... آقای من... مولای من... مقتدای من.. آری این بار نیز شرم دارم از اینكه شما را متدای خود خطاب كنم... آری... این بار هم شرمگینم كه به نزد شما آمده ام...

می دانم آقای من... خوب می دانم... مثل تمامی زمان ها.. مثل تمامی این سال ه.. مثل همیشه می دانم.... كه نمی فهممتان... نمی شناسمتان.... من هنوز خود را نمی شناسم.. هنوز در آمد و رفت شب و روز گیر كرده ام... نمی دانم... من هیج نمی دانم... اقای من... جوجه ای كه سر از تخم در می آورد به دنبال سرپناهی است.. آقای من... دیر زمانی ست كه تو سر پناه مایی... اما ای كاش حجاب ها مانع دیدارت نمی شدند... كه تو خود گفتی اگر ما حلال خدا را رعایت كرده و حرام را ترك... اگر فقط خدا را می دیدیم و دیگر هیچ... تو خود را نشان می دادی... اقای من...

آقای من چه بگویم؟... چه باید بگویم؟... اصلا آیا حق گفتن دارم؟... آقای من شرمسارم... مثل همیشه... چه بد... چه بد كه من همانم... همان كه بودم.. آقای من... چرا دایره وار به دور خود می چرخم؟... چرا دوباره بازمیگردم به جای خودم؟... آقاجانم.... شما جواب چراهای من را می دانید؟... آقای من..

آری.. گناه.. غفلت... آه... غفلت.. كه هرچه می كشم از همین است... بس است اقا... بس است... تو بگو چه كنم؟...

ادركنی... ادركنی... ادركنی...

سلام

خوبین؟
می خواسم بگم کلا عادت کردمااا...
آرییی
خنده لبم نه تنها باید خشک بشه...بیاد به غم هم تبدیل بشه
اصن اینطوری نشه شوکه میشم :دییییی
قربون شماااااااا
بلهههههههههه

سلام

فقط مرسی همین.

آقای من سلام

خوب هستی آقاجان. آقای من، شما خودت بهتر میدونی نیت من رو... شما كه صاحب و پناه مایی... مطمئنا اونقدر بر من مهربانی كه گوشزد كنی خطاهایم رو.. آقاجان.. اگه من ندونم چی درسته و چی غلط، شما به من راه رو نشون میدی، مگه نه؟ اگه من هدفم شما و دین نباشه شما خودت اول از همه گوشمو می كشی مگه نه؟

آقای من... نمیدونم چجوری دارم می نویسم... بس كه حالم بده... تو خود گواهی...

آقاجان.. بسه دیگه... بیا دیگه..ترو خدا تموم كن.... آقای من تا كی باید بخاطر اعتقاداتمون بشكنیم و بشكننمون........
؟
؟
؟