تبیان، دستیار زندگی

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

سلام

اومدم یه سری بزنم به سلطان اغیاب:)....

راستی هوا اینطرفا توپِ توپِ .. كیف میكینممممم:)..فقط ناجور این روزا خوابم میاد...اووووف...این آب سرد اگه نبود چه میكردم....باید مثل همیشه شبا بدرسم:)

حق یارتون

سلام
خوش به حالتون دیگه
دم کنکور که میشه آدم خوابش میگیره به خاطر استرس هست ولی فصل بهار هم کم تاثیر نمیزاره
راستی کنکورتون 12 تیر هست؟جمعه دیگه؟

سلام

تقویمتون قدیمیه ... ده تیر جمعه:)

سلام دوستان
با اجازه تمام خاطره ها و مطالب رو از صفحه ی اول تا اینجا خوندم و تقریبا یه 10 دقیقه ای که فقط داشتم به اون خاطره ی آب و گاو و والیبال جناب سلطان می خندیدم.(به جان خودم اشک از چشام دراومد بس که خندیدم)

منم یه خاطره میگم.البته خیلی خنده دار نیست
یه دستگاهی تو دانشکده ی ما نصب کردن که برای تمیز کردن کفشهاست و کلاً چیز جالبیه. یه رو یکی از اساتید رو که اتفاقا قد بسیار بلندی دارند(البته به نسبت قد خودم میگم) پای مبارک رو تا آرنج ... اوخ اوخ شزمنده ... تا زانو در این دستگاه زبان بسته فرو کرده بودند. من و یکی از دوستان ایشون رو دیدیم و من برای اینکه تابلو نشه چک کردم دیدم ایشون تو حال و پای خودشه و ما رو نمیبینه(کلا پشتش به ما بود). با دست به استاد اشارتی نمودم و ایشان را در آن حال به رفیقم نشان دادم در حالی که سرم پایین بود. چشتون روز بد نبینه دیدم دوستم یه نگاهی به استاد کرد و گفت سلام استاد!(گفتی ست هنوز اشارت بنده به استاد ادامه داشت)

به قول یکی از رفقا آدم کچل بشه ... ضایع نشه

با نام خدا و سلام
سال سوم دبیرستان بودم و تو زمین فوتبال داشتم با یکی از دوستام دنبال هم میدویدیم یه وقت دیدم مدیر مدرسه داره از بالا مارو میبینه ومن به دوستم که داشت دنبالم میکرد گفتم ولی اون باور نکرد و همونجوری که داشت دنبالم میکرد یه نگاهی به بالا انداخت و تو همین حال با سر به تیر دروازه وسط زمین خورد و من فقط نشستم و خنده خنده خنده !!
باور کنین الانم که یادم میاد بلند بلند میخندم آخه صحنه جالبی بود.

آدم دیگه به چشم خودش اعتماد نداره(بلا نسبت) چه برسه یه دوست صمیمی صمیمی صمیمی صمیمی اش
همین امروز تو چت انلاین بود
خوب من با اون یه حرف هایی میزنم که یه وقت نخوام مامانش بدونه
بعد یه مدتی میبینم مامانش پشت اون کامپیوتر
واقعا که

سلام دوستان. دیشب جشن فارغ التحصیلی مون بود. جای همتون خالی. خوش گذشت.(البته به جز آخراش که یه ذره اشک بود و ...). 4 سال دانشگاه تو یه چشم به هم زدن گذشت.

تازه دیشب خوب خوب فهمیدم برا چی وقتی یه اتفاق چه خوب و چه بد برامون میافتاد به هم دیگه نگاه میکردیم و میگفتیم : "اشکال نداره، اینا همش خاطره میشه!"

آره همش خاطره شد.

و قشنگترین حسی که دیشب داشتم این بود که منم شدم یه قسمتی از خاطره های همکاسی ها و دوستام.

همین!

سلام

شاد هستم مسلم وایرانیم

می زنم فریاد یك تیبانیم

سالها باشد كه وب گردی كنم

غیر تبیان با همه سردی كنم

دوست می دارم همه تبیانیان

كاربرها،كارمندان،بانیان

جمله اعضا خوب وپاك وبا صفا

شادوسرزنده،همه اهل وفا

در غم واندوه ها غمخوار هم

مشكلی گر پیش آید ،یار هم

شاد می گردند از شادی هم

جمله می خواهند آبادی هم

سر خوشم از اینكه یك تبیانیم

دوست این مردم ایمانیم

با نام خدا و سلام
چهارشنبه این هفته جشن فارغ التحصیلی دانش آموزای کلاس اولی منه 24 تا هستن سعی میکنم شرحش را بذارم مطمئنم اتفاقات جالبی می افته

سلام جناب معلم عزیز
خوبید ایشالله؟
مشتاقانه منتظریم
از چه لحاظ خاطرات جالبی اتفاق میفته؟شیطونی میكنن؟