سلام
اینکه آدم خوش بین باشه خوبه ولی اما و اگر داره
بعضیا هستن اونقدر سرخوشن که دیگه دنبال پیشرفتش نمیرن
زندگی براشون زیباست چون زیبا میبینند ولی خب دیگه به همین قدر قناعت میکنن و ادامه نمیدن
بعضیا هم اونقدر بدبین و طمع کار هستن که هرچی بدو بدو میکنن بازم براشون کمه و آخرشم همیشه صدمه میبینن
سر اینکه طمع میکنن
سر اینکه ریسک های بالا میکنن
پس امید خیلی خوبه ولی خب
اعتدال هم خوبه:))
تدبیر هم قشنگه:))
[quote=soltan_azdad;507077;627908][quote=لیلای او;399461;627819]
سلام
یه جمله ای میگفت:
«من نگاه نمیکنم و اهمیتی نمیدم که چقدرِ لیوان پره چقدر خالی. من تنها خوشحالم از اینکه لیوانی دارم.»
نظر شما چیه دوستان؟
سلام
سکوت عزیزان دیگه رو به حساب نظر+شون میگذاریم:)
درسته. اینطور قناعت جالب نیست. موافقم. آز هم که مذمومه و حرفی توش نیست.
و به به!چه واژگان و مفاهیم شیکی:)))
میدونید این جمله به یک باور من خیلی نزدیکه. اینکه سه فاز رو همیشه تو زندگی مد نظر داشته باشم.
یک فاز: حالتی که فرد راحت به مسائل و پدیده ها نگاه میکنه، نگاهی ساده و سطحی و مسامحه آمیز. تو این فاز فقط آب میخوره و لذتش رو میبره. بعدش آبی باقی میمونه یا نه مهم نیست،قبلش هم آب داشته یا نه بازهم مهم نیست. اصلا آب چیه و تشنگی؟اینم کاری نداره. تو این نگاه هر چیز فقط خودشه. فازی هست که شاد هستی..اگه ناراحتی و دردی هم هست مثل همون درد و غم کودکی سهل برطرف میشه.در کل کودکانه زیستن و اندیشیدن و مواجهه با مسائل. تم اصلی تم خوشیه.
فاز دوم فازی که همه چیز به هرچیز دیگه مربوط میشه. مسائل پیچیده زندگی پیچیده. تو تار و پود همه هم درد هست و سختی و اندوه..مشکلات سمفونی دارن. دنیا بیرحمه.روزگار سر جنگ داره. آدما گاهی خیلی سنگدل و غافل و نادون هستن. بی اعتمادی. زجر و تنهایی و...تو این سطح نگاه جنگها و ظلم ها هست و دردهای عمیق جامعه و نیازهای مردم . همیشه نقصی هست که باید پر بشه و وضعیتی که باید تغییر کنه. شادی در این مرحله وجود داره اما کمرنگه و تم اصلی تم غمه. غم عمیق تره. چون هر مشکلی برطرف میشه و هر موفقیتی حاصل میشه بعدش مشکل بزرگتری هست و چالش عمیقتری. خلاصه همیشه درگیری دیگه.
حالا بین این دو فاز میشه دوران داشت. این دو فاز شاید همون نیمه پر و نیمه خالی باشن. در آدمهای مختلف از این دو فاز یکی غالبه. بعضیا هم معتدلند. و معمولا همه تجربه میکنند هر دو حالات رو.
اما میرسیم فاز سوم که مقصود اصلیه: یه نگاه و سطح متفاوتی میشه داشت. که تو این سطح، شادی مطلقه. آدم وجود خودشو که ادراک میکنه،وجود جهان رو، و وجود خدا رو همین وجود و هستی بهش آرامش میده. آرامش محض. چرا؟چون همین بودن عین لذته. عین خوشبختیه. اصلا وقتی "هست" هست تو این هست همه چیز مطلق هست. خدا همینه. درک خدا هیچ جایی واسه هیچ حس منفی باقی نمیذاره. وقتی فکر میکنی و این "بود محض" "وجود محض" رو لمس میکنی دیگه همه چیز خوبه همه چی آرومه و آدم در هر شرایطی هر موقعیتی هر اتفاقی هر نتیجه ای هر شأن و کسوتی خوشبخته مطلقا تماما و کاملا!چون خدا هست و دیگر هیچ. پس لذت و شادی حد و نهایتی نداره. تو این فاز هر چیز نگاه کنیم زیبایی محضه. کربلا که هیچ. حتی در جهنم هم جز زیبایی چیزی نمیبینیم! چون جهنم حقه و حق زیبا.
از وقتی این فاز سوم رو بهتر فهمیدم و تلاش میکنم بین هر سه تا دوران داشته باشم و به تناسب هر حالت رو به خودم بگیرم. خیلی راحت با همه چی کنار میام. قبلا این نگاه سوم رو اینطور که الان درک نمیکردم. اما یکم که حسش کردم خیلی چیزا تغییر کرد:
دیگه این همه جنگ/بیعدالتی/نقص/جهالت/خلاصه هر معضلی روح و روانم رو آنقدر آزار نمیده که دچار غمزدگی مفرط بشم. آرامشی که هیچ چیز خرابش نمیکنه.
اینا همه تئوریه ولی در عمل اگه ادم با این نگاه زندگی کنه سه تا فایده مهم داره:
1-نه از هیچ چیز خیلی غمگین میشیم نه خیلی خوشحال. نه موفقیت ها رو خیلی بزرگ میفهمیم نه شکست ها رو.
2-صبر. صبر رو زیاد میکنه..همه چیز میگذره. و آرامش و ایمانه که پایدار و ابدیه. "این نیز بگذرد"
3-امید....یه امید خیلی عمیق و قوی و تزلزل ناپذیر. که خیلی مهمه.
4-شاید از همه مهمتر تقویت روحیه شکر و سپاسگزاری. و رضایت از خدا.
همه اینا یه مشت حرف بدیهی هستن. اما به کارگرفتنشون معجزه میکنه. روحیه خودم رو خیلی تغییر داده. من هر وقت از زندگی یا آدما یا از مسائل خسته میشم به این فاز سوم هجرت میکنم. با اینکه هنوز اوایل درکش هستم. ولی هرچی آدم تو حس و درک فاز سه پیش میره نتایج شگفت انگیزتری براش رقم میخوره.ببخشید بابت پرحرفی!!!
و الفاتحه مع الصلوات!