• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 79920)
پنج شنبه 19/12/1389 - 0:56 -0 تشکر 296391
جایی برای خاطرات و دل نوشته های شما

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

soltan_azdad:* * * * * * * * * * * * * * *
hamedjonami:* * * * * *
jtayebe: * * * *
dehkade2010:* * * * * * * * * * * * * * * *
teachman:* * * * * * * * * *
haniehz:* * * * * * * * * *
QaEtha:* * *
100percent: *
vahidmiladi: *
mahyarglobal: * * * *
hOoOri: * * *
rahilous*
برزخ:* * * *
parniyan75:*
samapharmacist:*
ramginkamun: *
faghih_f :* *
sadaf76* * *
نفس صبحدم: * * * * * * * *
""قـــاف"":* * * * * * * * *
atiyeh74:*
raha0075:* *
لیلای او : * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
talaeieh: * *
modir_e_movafagh:* * * *
yasekaboud63:*
neka57:*
talaeieh:* *
mitra_mvm:* *
kkkkkkkl:*

 

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

يکشنبه 5/6/1391 - 16:9 - 0 تشکر 530128

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;527390]عهههههه...
چه خبر اینجا؟!!
بحث تخصصی شده!!!!1
.
.
.

داداش واسه تو که بد نشد ... بحث تخصصی هم که شده باشه نیاز به متخصص داره ... متخصصین جوان ... اونایی که خیلی وقته عاشقن ... و نیز خندان ...
چسبارو بکن ... صوم السکوتتو بشکن ... بگو اون عالم چه شکلیه؟

يکشنبه 5/6/1391 - 17:34 - 0 تشکر 530290

shahinf گفته است :

هوممم ... پس بگوووو ... 
رجوع کردیم، از بین ابراز همدردی ها یکیش شک برانگیز بود ... الحق یه پلان با یه همچون! دیالوگی میتونه بیننده ها رو تکون بده ... 
اگه کات ندین باهاس تو شهر جار بزنیم ... جولز و جولی رو بگیرن بیارن ... کلید معما دست یه قُل از این مجموعه ست ...
لیلای او گفته است :

عه برگشتم؟! چه خوب!!!
رمز؟ رمزه می نگاریم؟ برادر من ر.ک صفحات پیشین...لابه به لای گرد و غبار تاریخ...دست بکشید بر پست یک بنده ی خدایی!(بنده خدا نه، بنده ی خدا!)...یک فوت هم محض شیک شدن پلان،دریغ نفرمایید!...دوربین زوم میکند بر یک قطعه که...ملودی حس انگیز...آن وقت اگر نگرفتید مطلب را!...کات میکنیم! از اول!
گنجینه اشعار ما از روزی غنی گشت که شاعری جوان از پس کوچه ای می گذشت ...
چشم..یک عصاره می نوشانیم...:) طعمی غریب دارد...غریب...
shahinf گفته است :

عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;530121][quote=لیلای او;399461;526913][quote=shahinf;424382;526872][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


ممممممم...میگماااا...یه بار دیگه برداشت کنیم بهتر نیست؟ آخه برق چشماتون یه نمه مات افتاده! یعنی همچین ابهام و ایهام تو نگاهتون موج سواری میکنه که بیننده طفلک رو دچار سردرد احساسی میکنه! حسه میگیرید؟!
کاااااااااات!!!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


يکشنبه 5/6/1391 - 17:39 - 0 تشکر 530299

shahinf گفته است :

خودشه
امضای اینجاش ... اون بیت شبکه ش ... سلطانم باید دعوت کنیم برنامه مون ... تابلو نمیکنه ... ولی مگه دست خودشه؟ ... بیلبوردش می کنیم
لیلای او گفته است :

در این لحظه مرور امضای پر طمطراق جناب سلطان  میچسبد...همچو یک موسیقی شورانگیز...یک فنجان قهوه اصیل فکر برانگیز...
shahinf گفته است :

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...
لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;530123][quote=لیلای او;399461;526917][quote=shahinf;424382;526885][quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

به! جنتلمن مارو! جناب سلطان خودشون کلید این پروژه رو زدن...
چند صفحه قبل-پست فتنه انگیز ایشان:
"بشوی اوراق اگر همدرس مایی...که درس عشق در دفتر نباشد"
آتو کار خودشو کرد!!!!!!
استاد بزرگ هستند دیگر!!!!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


يکشنبه 5/6/1391 - 17:43 - 0 تشکر 530303

shahinf گفته است :

جالب اندر جالب ... تو تبیان معرفیش بود ... اهل کتاب نیستم ... عه! چیزه ... آدم کتابخونی نیستم ... ولی مشتاق شدم بخونمش ... البته اگه سی پی یوم بکشه ... بزرگترین نگرانیم اینه کارت گرافیکم تاب شهود نیاره ... 
لیلای او گفته است :

یعنی رنده شدم از خنده!!!
اوووف...حیف که مجال نیست از دروس استاد دینانی بگویم که...
طریق عقل و شهود رو جدا و مجزا نمیدونم...از یک جنس هستن،در مراحل دیگرگون...
برای کسب اطلاعات بیشتر
ر.ک کتاب دفتر عقل و آیت عشق (استاد)
shahinf گفته است :

دانشجوی گرام
ترتیب ارائۀ دروس در این مرکز کاملا علمی و منطقیست (همونایی که الان اصلا حوصله شونو ندارین)
ما چیکار کنیم که شما پیش نیازو رعایت نکردین؟ ... قبل از علم العشق ورداشتین آز علم العشقو انتخاب کردین ... همین میشه دیگه ... اگه به عقل اعتقاد دارین خب برگردین اصلاح کنین ... اگه نه ... شهود بهتون چسبیده ... خب محتاطانه ادامه بدین ...
لیلای او گفته است :
[quote=shahinf;424382;530125][quote=لیلای او;399461;526919][quote=shahinf;424382;526890][quote=لیلای او;399461;526865]میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

:):
یعنی لبخند ژکوند رو رفتم!
حال شما بیابید رمز و راز این رمزینه لبخندها را!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


يکشنبه 5/6/1391 - 20:35 - 0 تشکر 530584

سلام اساتید العشق بزرگوار و عشق آموزان مستعد



فقط اومدم جنگی یه چیزی عرض کنم و برم



من با کمبود وقت شدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد مواجه شدم

لطفا یه کم آهسته تر پیش برید که منم بیام و تالیفات ارزشمند شما رو بخونم 


با اجازه


التماس دعای فراوون برای خلوت شدن سرم ( البته دور از جون اون خلوت شدنو نمیگمااااااااااا :) )

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:22 - 0 تشکر 534409

چند تا بچه گانه:

1-دوقلو بودن...ولی دختره رو که دیدم هوش از سرم پرید. تبارک الله چه زیبایی ملاحت انگیزی داشت. 10 ماهشون بیشتر نبود. ظرافت نوزادانه وقتی با زیبایی خداداد همراه باشه نتیجه  چیز شگفت انگیزیه. ظریف بود اما نه فقط ظرافت بچگانه. دخترانه ظریف بود...یاسمین و یاسین...پسره دو هوا لپ داشت!حیف که نشد یه عکس ماه ازشون بندازم:( یعنی انداختم خوب نمیشد... انقدر قربون صدقه شون رفتم که مادر و خواهرش داشتن عصبی میشدن! خدایا نذار چشمم بهشون بخوره!


2-عجب پررویی بود. کفرم رو بالا می اورد...بچه پررو برگشته به بابام گفته: تو اون اتاقه نری ها زنها نشستن! تو چی میدونی آخه فینگیلی سه ساله؟! تازه نمیذاره مامانش شلوارک تنش کنه!میگه مگه تو و بابا و بقیه شلوارک میپوشید که من بپوشم؟!شلوار نباشه نق میزنه گریه میکنه!خدایااا! این پسر سه سالشه چه افاده هایی...ووووه.


3-فدات شم ساحل...عجب سفر زهری داشتی. مامان بابات که اونطور...و اون گوش درد و بدحالی و سردرد که نذاشت غار علیصدر بهت خوش بگذره...با اون همه شیطنت هات وقت مریضی مظلوم مظلوم درد میکشیدی و جیکت درنمیومد...فقط بیصدا اشک میریختی:( تو فقط 10 سال داری مثل یه بانوی چهل ساله انقدر صبور؟!


4-رفتیم کشتی صبا سوار شدیم. حسین کوچولو پز میداد آره رفتم اژده سواری! دیی دیی! میگفتیم: وا "اژده" چیه؟! بگو "اژدهاااا"....میگفت نخیرم اژدها چند تاست ما که یه اژده بیشتر سوار نشدیم!! ما رو میگی:


5- فیلمشو دیدم چون تنبلیم اومد برم زیر آبادی...بقل مامانش بود ولی سرش یسره به سمت بالا بود...روان آدمو به سخره میگرفت...کسی نمیدونست چرا اینطوری میکنه...نوزاد عجیبی بود...اصلا پایینو نگاه نمیکرد! خدا کنه مشکل خاصی نباشه!


6-فامیل همین بالایی ها...فامیل دورشون...یه پسر سندورم داون که با یه ناشنوا ازدواج کرده بود، داره پدر میشه(!!!)...بچه شون متولد شه بنظرم یه فاجعه انسانی به وقوع پیوسته!...خدای من............:(


7- بار و بندیل رو از ماشین به خونه میبردیم...شب رسیده بودیم و همسایه بالایی نوه ش رو بغل گرفته بود تو حیاط هوا بخوره...چند تا نوه داره دیر به دیر هم میبینمشون خب چه میدونستم با اون چشای درشت ناز و موهای فرفری و لب گوگولی...رد میشدم گفتم:دختر خوشگل مامانی قربونت برم!...همسایه ماتش برد اومدم بالا زهرا میگه دیدی الیاس بزرگ شده؟! میگم:الیاااااااااااس؟!پسرهههههههه؟ گفت سوتی تو که چیزی نیست..همین مریم که بچه شون قرار بود دختر باشه بعد زایمان پسر از آب دراومد(!) بعد تولدش کلی گریه میکرده...میپرسن حالا چرا عزا گرفتی بخاطر عروسک و سیسمونی دخترونه؟ میگه نه آخه 9ماهه باهاش که حرف میزدم میگفتم:"...دخترم!!..."
سونوگرافیه کردن؟!!!!!
روان پدر و مادر رو به سخره میگیرن!
(بازم به سوتی من:)


8- آی آوای زبل خان که وقتی از بابات طلبکاری صداش میکنی: "افـــــــــشـــــــــیــــــــــن!!" بعد وقتی کارش داری و میخوای کمک کنه داد میزنی: بابا جون!! بابااااا جوووووووووون! موش بخورت فینیگیلی 3 ساله صدای عروسکیت ملودی نصف شبهای تار و مار ساختمون ما شده:)
------------------------

پنون: همه اینا بچه گانه هایی بود که از مسافرت اخیرمون به بعد برام خاطره شد:)
خیلی بیشتر بود دیگه یادم نمیاد!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


چهارشنبه 8/6/1391 - 23:27 - 0 تشکر 534417

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


چهارشنبه 8/6/1391 - 23:32 - 0 تشکر 534418

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


چهارشنبه 8/6/1391 - 23:48 - 0 تشکر 534433

لیلای او گفته است :

ممممممم...میگماااا...یه بار دیگه برداشت کنیم بهتر نیست؟ آخه برق چشماتون یه نمه مات افتاده! یعنی همچین ابهام و ایهام تو نگاهتون موج سواری میکنه که بیننده طفلک رو دچار سردرد احساسی میکنه! حسه میگیرید؟!
کاااااااااات!!!
shahinf گفته است :

هوممم ... پس بگوووو ... 
رجوع کردیم، از بین ابراز همدردی ها یکیش شک برانگیز بود ... الحق یه پلان با یه همچون! دیالوگی میتونه بیننده ها رو تکون بده ... 
اگه کات ندین باهاس تو شهر جار بزنیم ... جولز و جولی رو بگیرن بیارن ... کلید معما دست یه قُل از این مجموعه ست ...
لیلای او گفته است :

عه برگشتم؟! چه خوب!!!
رمز؟ رمزه می نگاریم؟ برادر من ر.ک صفحات پیشین...لابه به لای گرد و غبار تاریخ...دست بکشید بر پست یک بنده ی خدایی!(بنده خدا نه، بنده ی خدا!)...یک فوت هم محض شیک شدن پلان،دریغ نفرمایید!...دوربین زوم میکند بر یک قطعه که...ملودی حس انگیز...آن وقت اگر نگرفتید مطلب را!...کات میکنیم! از اول!
گنجینه اشعار ما از روزی غنی گشت که شاعری جوان از پس کوچه ای می گذشت ...
چشم..یک عصاره می نوشانیم...:) طعمی غریب دارد...غریب...
shahinf گفته است :

عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;530290][quote=shahinf;424382;530121][quote=لیلای او;399461;526913][quote=shahinf;424382;526872][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


نشد؟
دراموژدی از کار در نیومد؟!
خایلو خب ... هر جور صلاحه ... پس سرنخ این شد که متولدین فصل انگور همدرد شما نبیده بیدن! ... ببینین چه جوری بحثو به معما بستین ...
بی رو دربایستی! مجری میگه دیگه کشش میدون داری نئرم... پس یا خودتون از مشاهدات میدانیتون بگین ... یا طرفو تحویل ما بدین ... یا کسانی که نام بردیم بیان مهمون برنامه بشن ... 

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:53 - 0 تشکر 534442

لیلای او گفته است :

به! جنتلمن مارو! جناب سلطان خودشون کلید این پروژه رو زدن...
چند صفحه قبل-پست فتنه انگیز ایشان:
"بشوی اوراق اگر همدرس مایی...که درس عشق در دفتر نباشد"
آتو کار خودشو کرد!!!!!!
استاد بزرگ هستند دیگر!!!!
shahinf گفته است :

خودشه
امضای اینجاش ... اون بیت شبکه ش ... سلطانم باید دعوت کنیم برنامه مون ... تابلو نمیکنه ... ولی مگه دست خودشه؟ ... بیلبوردش می کنیم
لیلای او گفته است :

در این لحظه مرور امضای پر طمطراق جناب سلطان  میچسبد...همچو یک موسیقی شورانگیز...یک فنجان قهوه اصیل فکر برانگیز...
shahinf گفته است :

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...
لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;530299][quote=shahinf;424382;530123][quote=لیلای او;399461;526917][quote=shahinf;424382;526885][quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

خب استاد کمی هم باهاس مردمدار باشه دیگه
هی دعوت کنیم نیاد ... آخرش دیدین یهو برنامه شروع شد ... زنده ... دکور لبالب شمع آجین ... فضا شاعرانه ... یهو دو سه تا سلطون! (سریاله چی بود؟ ... ستّار بیابونی ...) ریختن وسط ... یه گونی رو کشون کشون کشوندن! ... استادو از توش کشیدن بیرون ... گذاشتن رو صندلی مهمون ... 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.