سلام به همه دوستان
ممنون که به تاپیک خودتون پا گذاشتین.
گیگیلی عزیز:
مثل اینكه خیلی بتون خوش گذشته ولی اون قسمتی كه گفتین كاربرا رو چك می كردن حقیقت داره ؟ جل الخالق ! بعد بگید اصوانیها خسیس نیستن !
پس چی فکر کردین؟ معلومه که خوش گذشت. البته فقط 2 ساعت اولش که خوابمون برده بود! ههه ههه
در مورد خساست اصفهانی ها هم عرض کنم که همه جای اصفهان که اینطور نیس. فقط تبیان این طوره.
پنجره خیال عزیز :
اول می ریم سراغ آقای آبی بیكران كه من حقیقتا باورم نمی شد ایشون باشن...(امیدوارم درست دیده باشم)
اتفاقا خودمم باورم نشد که این شکلی باشم. ولی خب دیگه. خدا رو شکر که نگفتید امیدوارم اشتباه کرده باشم!
البته من که شما رو نشناختم و گرنه حتما سلام می کردم خدمت شما.
خانم دختر ایرونی من تازه شما رو شناختم. سلام. حالتون خوبه؟ خوشبختم ...
کوثر 764 عزیز :
وجود چنین برنامه هایی كه كاربران را از محیط مجازی به محیط حقیقی میاره باعث علاقه مندی بیشتر اعضا به سایت خودشون یعنی تبیان میشه
سلام دوست عزیز. راستش من در حدود چند ماه پیش در همین موارد پیشنهاد دادم که اگه روش کار بشه و اوکی اولیه داده بشه به نتایج بزرگی دست میابیم. و گفتم که در کنار این محیط مجازی ، محیط حقیقی هم ایجاد شه.
که یکی از خواهران گرامی متاسفانه تصور کردند منظور من اینه که شب جمعه با هم بریم سینما! و با من مخالفت کردن!
در حقیقت برنامه های اینچنینی (نه فقط همایش بلکه سلسله جلسات روانشناسی و ...) واسه جوونهای اصفهان و البته خود تبیانی ها ، بسیار مفیده. (به نظر من که لازمه)
به به خانم گلریز عزیز. امان از این قسمت. انشاءلله در قسمت های بعدی از حضور شما نیز مستفیض شویم.
چطوری آقا مازیار؟
بوی شیرینی میاد. بدجورم میاد. پیشنهاد میکنم تموم خونواده تون رو در تبیان ثبت نام کنید. من که تموم دوستام رو ثبت نام کردم.
در ضمن خواهش میکنم. گزارش من جامع نیست.گرچه در ادامه هیاط طیبه کمکم کرد. و البته خانم حدادی.
سلام داش مهدی. باورت میشه من تا همین حالا نمی دونستم تو اومدی اصفهان؟ یه نفر رو دیدم هم قواره خودت و هم شکل خودت که مدال همایش تهران هم توی گردنش بود و اومد توی سالن. اول گفتم که این بنده خدا چقدر شبیه به مهدی خودمونه! ولی گفتم نه بابا مهدی کجا اینجا کجا؟
خلاصه اگه می دونستم اومدی اصفهان ، می چسبیدم بهت. می بردمت بیرون و با بر و بچ ، خوش گذرونی و عشق وصفا. می بردمت اصفهان رو نشونت میدادم تا جیگرت حال بیاد. خلاصه ناراحت شدم از اینکه متوجه نشدم اومدی اصفهان.
مرجان آسمونی عزیز :
خوبید مرجان عزیز؟ راستشو بخوای من رو دیدی و کلی هم تعجب کردی؟ هه هه ، و من هم احتمال دادم که 50% شما هستید. و حالا بیشتر احتمال میدم که خودتون بودین. گرچه یه مرتبه شما رو زیارت کردم ولی دقیق نشناختمتون!
خواهش می کنم. شما تنها دوستی نبودین که بدون خداحافظی رفت. محمد رضا هم بدون خداحافظی رفت. و البته خیلی از دوستان دیگه.
مریم عزیز :
بابا مریم جاان. لیسانس. افتخار. شهرت. سکه طلا. ایول. خیلی خوشحال شدم که شما جایزه فعالترین رو بردی. اگه قرار بود به شما ندن حتما میدادن به هیاط طیبه و از این بابت که ندادن خیلی خوشحالم. ما که تا تونستیم سوت زدیم و کف و دست و ...
مریم جاان تو مازیار رو شناختی؟ ایول. از کجا؟ راستش خود منم نشناختمش.
ولی انصافا مازیار کسی رو نشناخت. هی از من می پرسید این آقاهه کیه؟ (شوخی می کنم.) منم می گفتم ایشون مجری برنامه هستن. می گفت چهره اش خیلی آشناست ، گفتم چطور نشناختیش؟ این هیاط طیبه بود دیگه. محمدرضا کبیری. و اون موقع شناختش.
مریم جاان ممنون که خودت واقف شدی بر اینکه شیرینی بدی. چون حال توضیح دادن و بحث کردن نداشتیم! ههه ههه ، خودت متوجه شدی که ما شیرینی می خوایم.
باز هم صمیمانه تبریک می گم بهت. موفق و شاد باشی.
خاک آلوده عزیز :
سلام دوست عزیز. متاسفانه قرار بر این شد که کسانی که در جلسه حضور داشتند شامل شیرینی خوردن میشوند. شما و خانم گلریز از این دسته هستید. متاسفانه. چون ما مریم خانوم رو تشویق کردیم. (البته شاید خود مریم خانم باز نظرش عوض بشه.)
در ضمن اون حاج آقایی هم که وسط کار رفت خونشون هم فقط نصف شیرینی می تونه بخوره. می خواست نره.
از دعای زیبا و جالبتون ممنون
پنجره خیال عزیز :
ایول تبریک میگم که بالاخره یه نفر پی به حضور گرم شما در همایش برد. من خواستم بیام پیش شما و سلام کنم. ولی دوستان نذاشتن. گفتن نرم افزار نمی خوایم.
پاسخ به محمد رضای عزیز:
هیاط طیبه جان چیتوری دادا؟
خیلی خوشحال شدم که منظور من رو دقیقا متوجه شدی و اون مطالب رو نوشتی. اگه زحمتشو نمی کشیدی خودم آخر سر می نوشتم.
راستی احسان خواجه امیری هم می خواست بیاد که مسوولین عزیز گفتند چون کاربران خواستار حضور ایشان شدند پس دعوتشون نمی کنیم. و حق ثبت نام کردن هم ندارن. پس اگه میومد نه پکیج بهش میدادن و نه ازش پذیرایی می کردن. پس گفتیم که نمی خواد بیای. البته هیاط طیبه باهاش صحبت کرد. من دقیقا نمی دونم که چه صحبتهایی رد و بدل شد. و بهش گفت که نیای بهتره.
ممنونم از اینکه از افتخاراتمون سخن به میان آوردی. فقط یادت رفت نایب قهرمانی در آسیا رو بگی. این افتخارمون رو جا انداختی.
در مورد تذکر هم بعدا جوابتو میدم. ولی فکر نمی کردم غیر از مازیار و مجید کسی این تذکر رو شنیده باشه. مخصوصا تو. به هرحال دیوار های اونجا خیلی گوشه داشت. (قابل توجه خانم گل آبی)
جانشین محترم مدیر نصف جهان :
یکی از حاشیه های تلخش عدم موافقت مسئولین سالن با پخش موسیقی بود!!! می گفتن حرامه
ممنون از خبر داغی که دادین. این خبر بیشتر از صندلی داغ من رو سوزاند. پس من هر ثانیه در حال ارتکاب گناه هستم! خدا رو شکر که سالن داران این رو یاد آوری کردند و تذکرش را دادند. وگرنه ممکن بود در قعر جهنم گرفتار شیم. خدایا ببخش و بیامرزم. خدایا این دل متعصب و خشک و رو سیاهم را سفید و پاک گردان.
با تشکر از همه دوستان. موفق و شاد و پر انرژی باشید.