• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 18075)
سه شنبه 10/12/1389 - 15:29 -0 تشکر 292462
حکایاتی از بزرگان مدفون در تخت فولاد

 

"بسم رب النور"

دوستان عزیز تبیانی در این تاپیک با حکایاتی از زندگانی بزرگان مدفون در تخت فولاد آشنا می شوید. انشاءا... داستان زندگی این بزرگواران چراغ راهی باشد برای ما. در ضمن جهت اطلاع از تاریخچه تخت فولاد می توانید به تاپیک "لسان الارض سرزمین ناشناخته" به آدرس زیر مراجعه نمائید.

 http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=286691&forumID=958

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

دوشنبه 15/1/1390 - 13:8 - 0 تشکر 303835

                        احترام به سیده                     

جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید محمود بهشتی اصفهانی فرمودند: یكی از رفقا برای من تعریف كردند: ما جهت طلاق دادن یك خانم علویه كه شوهرش دیوانه شده بود به محضر حاج آقا رحیم ارباب رفتیم، هوا خیلی سرد بود و به آن خانم سیده گفتیم كه شما در خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست. وقتی قضیه را محضر حاج آقا رحیم ارباب نقل كردیم، ایشان فرمودند: من برای این كار معذورم و ما را راهنمایی كردند كه خدمت آیت الله شمس آبادی برویم . وقتی كه خواستیم مرخص شویم، ایشان فرمودند: حالا آن علویه كجاست ؟ گفتیم آقا خانم جلوی در ایستاده اند. تا این را گفتیم ایشان دست هایشان را بلند كردند و گفتند: خدایا از جانب من از حضرت زهرا علیها سلام عذر خواهی كن كه ما در اتاق گرم در كنار بخاری نشسته ایم و یك علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاده. مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از حضرت زهرا علیها سلام حلالیت بگیرد. ایشان ارادت خاصی به حضرت زهرا داشتند آن گونه كه همیشه در نمازهایشان سورة كوثر را می خواندند و می فرمودند: من نمی توانم این سوره را در نمازهایم نخوانم زیرا متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا علیها سلام است.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

دوشنبه 15/1/1390 - 13:16 - 0 تشکر 303837

نفوذ كلام حاج آقا رحیم

یكی از روزها همراه آقا رحیم در باغی مهمان بودیم. مشغول عبور كردن از كوچه های باغ بودیم كه چند نفر از جوانهای بی مبالات آن منطقه را مشغول قمار دیدم. احساس ناراحتی كردم كه وقتی آقا رحیم با چنین منظره ای روبه رو شوند، چه می‌شود؟ همین طور كه آرام آرام می رفتیم، آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمود: «سلام علیكم» وقتی كه سر را بلند كردند، چشمشان به ایشان افتاد؛ هر كدام از طرفی فرار كردند و مدتی بعد كه بعضی از آنها را دیدم، به من گفتند: چرا به ما خبر ندادید كه از آنجا متفرق شویم. گفتم: من اطلاع نداشتم كه شما در این محل چه كار می‌كنید. آن جوانان برای همیشه دست از قمار كشیدند و این ناشی از چیزی نبود جز نفوذ كلامی كه از قرآن و اهل بیت به جا مانده است.

توجه به همسایگان

به همسایه ها توجه بسیاری داشتند تا جایی كه یك وقت همسرشان خبر آوردند كه خانه یكی از همسایه ها كه زیاد هم مذهبی نبودند، در اثر بارانهای شدید آن سالهای اصفهان در حال خراب شدن است. آقا رحیم گفتند: «آنها را فوراً به منزل ما بیاورید» و چون خانه ما یك اتاق و یك پس اتاق بیشتر نداشت، به آنها گفتند شما در اتاق زندگی كنید و من و همسرم در پس اتاق.

---------------------------------------------------

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 24/1/1390 - 13:24 - 0 تشکر 307156

"عطر حضور"

شب جمعه هشتم مهر ماه 1361درجبهه غرب منطقه سومار، قبل از آغازعملیات مسلم بن عقیل ، مراسم دعای كمیل و توسل به چهارده نور مقدس با حضور آیت الله اشرفی اصفهانی برگزار شد.

نوای دعای كمیل شوری در جانها افكنده بود و جوی اشك بر پهنه صورت ها جاری بود و ناله از دلها بر آسمان برمی خواست.آسمان هم در این غوغای شبانگاهی قرار از كف داده بود و شبنم اشك نوازشگر دلهای سوخته بود.درمیان خواندن دعا آیت الله اشرفی رو به رزمندگان كرد و گفت :«بوی مشك فضا را گرفته،نمی دانم شما احساس می كنید؟» و ادامه داد:بوی خوشی كه فضا را پر كرده از قدم امام زمان (علیه السلام) است و به یقین امام عصر در این محل تشریف دارند. دیگران هم آن عطر دل انگیز را احساس می كردند.

عطر خوش امامت و ولایت فضا را آكنده بود و مژده نصرت و پیروزی می داد ، برخی تا صبح از شمیم خوش آن ازخود بی خود بودند و عده ای هم لحظه ای مست آن عطر دل انگیز...

دو روز پس از عملیات، رزمنده ای كه در بیمارستان بستری شده بود،پس از بهبودی با حالی عجیب و آشفته به دیدار آیت الله اشرفی آمد تا چشمش بر آن منظر روحانی افتاد صدای گریه اش بلند شد و گفت كه :«من شب عملیات مسلم بن عقیل امام زمان (عج) را در خواب دیدم و آن حضرت پیغامی به من دادند و فرمودند:این پیغام را به آقای اشرفی بده و سفارش كن كه ایشان در نماز جمعه به مردم بگویند.متن پیام حضرت این بود كه :« داستان شما رزمندگان اسلام مانند كسانی است كه خداوند در سوره انفال آیات 8 تا 12 بیان فرموده است.»

ایشان پس از شنیدن این ماجرا مصحف شریف را گشودند و آیات مزبور را مشاهده نمودند و پس از لحظاتی آن رزمنده را در بر گرفتند و گفتند:«این خواب شما از رؤیاهای صادقه است و واقعیت دارد و عملیات مسلم بن عقیل درست مانند جریان جنگ بدر است.»

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 24/1/1390 - 13:27 - 0 تشکر 307157

كرامتی از میر فندرسكی

هنگامی كه جناب میر فندرسكی به هند رفته بود، بزرگان كفار بر میرفندرسكی دلیل می آورند كه علت حقانیت دین ما و سستی دین شما آن است كه مساجد شما زود خراب می شود ولی عبادتخانه های ما چندین سال است بدین محكمی باقی است.میر در جواب می گوید :اگر آن ذكرها كه در مساجد خودمان می گوییم،اینجا گفته شود بناهای شما نیز خراب خواهد شد.هندوان از او می خواهند تا آن اذكار را بگوید. میر با خداوند خود در معـبد هندوان خلـوت می كند و به تضرع و زاری می پردازد، كه ناگهان طاق عبادتگاه شكاف بر می دارد و خراب می شود و این كرامت موجب مسلمان شدن عده بسیاری از هندوان می شود.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 24/1/1390 - 13:29 - 0 تشکر 307158

داستان تدفین میرفندرسكی

سیّد جلیل القدر میر محمّد حسین، نوه مجلسی ثانی، اول امام جمعه دارالسلطنه اصفهان، از طایفه و سلسله جلیله امامیه سادات خاتون‏ آباد، بعد از فوت علاّمه مجلسی می ‏نویسد در رساله‏ای كه نزد حقیر موجود است، كه حكایت كرد از برای من جدّی العلامة (المجلسی) كه:

جناب میرفندرسكی وصیّت فرمودند در مرض موت خود كه جنازه مرا بگذارید در مقبره بابا ركن ‏الدّین در جنب نهری كه در آنجاست و كسی معترض نشود از برای تغسیل و نماز و دفن، بلكه جنازه را در حریم نهر بگذارید و خدا یكی از اولیای خود را می ‏فرستد كه متصدّی شود تغسیل او را و دفن او را، پس به وصیّت او عمل كردند و گذاشتند جنازه او را در حریم آن نهر كه ناگاه علامه ملاّ محمّدتقی مجلسی اوّل كه والد جدّ سید متقدم الذكر باشد پیدا شده، به تقریب این كه شب را در قریه شهرستان بودند صبح آن شب از آن قریه سوار شدند به جهت معاودت به شهر اصفهان و عادت ایشان بر این بود كه از طریق دیگری كه عبور ایشان به این مكان نمی ‏افتاد عبور می‏كردند. آن روز به قلب ایشان افتاد كه عبور كنند از طریق دیگری كه عبور ایشان به تخت ‏فولاد به آن محلّ مخصوص می‏ افتاد، پس از آن راه آمدند، دیدند ازدحام مردم را در آن مكان، سؤال نمودند از كثرت و ازدحام مردم، پس گفتند به ایشان كه جناب میرفندرسكی وفات فرموده و این جنازه اوست در این مكان، پس پیاده شد جناب مجلسی رحمت ‏الله و مشغول شد به غسل دادن جنازه میر، و بر او نماز گذارد و او را دفن نمود در همین موضعی كه الان مدفون است و در قرب همان نهر آب، و بعضی از مؤمنین از آن زمان اراضی حول قبر ایشان را وقف نموده، تكیه مشتمله بر حجرات متعدّده كه الان موجود است بنا نمودند، و از آن زمان الی تاكنون، دائر و محل عبادت اهل ایمان است.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 21/2/1390 - 11:10 - 0 تشکر 316736

مکاشفه شیخ بهایی در تخت فولاد

اعمال خبیثه به قیافه سگ !

از شیخ بهایى نقل شده :ایشان روزى به قصد زیارت یكى از اهل حال كه در تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بیرون رفت. چون به خدمت آن شخص عارف رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شیخ نقل كرد:روز گذشته امر عجیبى در این جا واقع شد كه من شاهد آن بودم ! قضیه چنین بود: دیدم جماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را به شیخ بهایى نشان داد).مى گوید: ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسید كه از بوهاى عالم دنیا نبود! متحیر شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم كه بدانم آن بو از كجا است .

ناگهان جوان خوش صورتى را دیدم كه در لباس سلاطین و صاحبان ثروت به جانب آن مقبره كه تازه صاحب آن را دفن كرده بودند در حركت است ، وقتى كنار قبر رسید ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده اى به مشامم رسید كه در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن ندیده بودم . به دنبال آن بر آمدم دیدم سگى سیاه و بدهیبتى به سوى همان قبر در حركت است و داخل آن شد.

-----------------

ادامه دارد....

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 21/2/1390 - 11:12 - 0 تشکر 316737

از این قضیه تعجب كردم ! در فكر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهى كه آمده بود شروع به رفتن كرد. من خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم كه حقیقت این امر را برایم بیان كند. گفتم : تو كیستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟

در جواب گفت : من اعمال نیك این میت بودم ! مأموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! گفتم : این جا، جاى من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جاى من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره كرد و با این وضع كه مى بینى مرا از قبر بیرون نمود و خودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد.

 

.....................................................................................................

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران 

تا از دلم بشویی غم های روزگاران

http://img.tebyan.net/Big/1388/11/36222359111523534249227329396975323285.jpg

چهارشنبه 21/2/1390 - 22:54 - 0 تشکر 316925

kousar_764 گفته است :
[quote=kousar_764;331203;316737]

از این قضیه تعجب كردم ! در فكر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهى كه آمده بود شروع به رفتن كرد. من خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم كه حقیقت این امر را برایم بیان كند. گفتم : تو كیستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟

در جواب گفت : من اعمال نیك این میت بودم ! مأموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! گفتم : این جا، جاى من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جاى من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره كرد و با این وضع كه مى بینى مرا از قبر بیرون نمود و خودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد.

خدا عاقبت ما را ختم به خیر كند

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

چهارشنبه 21/2/1390 - 23:37 - 0 تشکر 316933

خاطره ای از خانم زهرا اشراقی نوه امام خمینی (رحمه الله علیه)
دكترها می گفتند امام خودشان می خواستند بروند . هرجا را درست كردیم جای دیگری بیمار شد. دكتر عارفی گفته بود هرچه ما تك زدیم بدن اما پاتك زد. آن روز دایی(حاج احمدآقا) برای ما صحبت كرد .گفن آقا شانس ندارند. باید دعا كرد. فقط 2درصد شانس دارند.
شب ما در بیمارستان بودیم. خانم خیلی گریه می كردند. به دكترها گفتند مثل اینكه نه دعای ما و نه كوشش شم! ... دكترها گفتند : باید باطری در قلب كار بگذاریم. از آقای خامنه ای و دیگران اجازه گرفتند. صبح آقا به دكترها گفته بودند:"من می دانم زنده نمی مانم. اگر مرا برای خودم نگه داشته اید، به حال خودمم بگذاریدم، اما اگر برای مردم است، هركاری می خواهید بكنید."
برگرفته از "برداشتههایی از سیره امام خمینی .ج1.ص 318

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

جمعه 28/5/1390 - 12:16 - 0 تشکر 355358

مكاشفه صحنه عاشورا

روزی حضرت آیت الله سید زین العابدین ابرقویی از وصف كربلا و روز عاشورا برای دوستان تعریف می كردند و همچنین در اهمیت زیارت عاشورا گفتند:در شبی كه در حجره مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم،در سجده شكر حالم منقلب شد كربلا و صحنه روز عاشوراء و امام حسین (ع) را دیدم ، غش كردم و تا نزدیك ظهر به حالت غش و یا از خود بی خود بودم.

از ایشان سوال شد كه چه دیدید؟ اما ایشان طاقت توصیف آن صحنه ها را نداشتند


پی نوشت: به بهانه ای به غرفه مركز فرهنگی تخت فولاد در نمایشگاه قرآن اصفهان رفته بودم كه هر چند كار اصلی ام انجام نشد ولی خرید سی دی مشاهیر تخت فولاد با نام افلاكیان كاری از این مركز بهانه ای شد برای مروری دوباره به حكایات علمای مدفون در این "زیان زمین" (لسان الارض)
امید است باز هم با این تاپیك همراه باشید

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.