تأثیر قرآن بر علوم انسانی
امروزه آنچه كه به نام علوم انسانی معروف است، بعد از رنسانس در كشور فرانسه زاده شد و از آنجا به كشورهای دیگر راه یافت. امروزه كسی نمی تواند اهمیت و نقش و اثرگذاری علوم انسانی را بر جامعه منكر شود. پژوهش ها نشان می دهد كه حدود 90 درصد از مغزهای متفكر دنیا - كه برخی از آنها راه های سلطه بر جهان را به سیاست مداران كشورهای بزرگ می آموزند - از متخصصان علوم انسانی هستند.
از این رو، ضعف و بیماری در ساختار این علوم، خواه ناخواه به پیكر اجتماع نیز سرایت می كند. در مورد تعامل علوم انسانی با دین و آموزه های دینی نظریات مختلفی مطرح است. عده ای بر این باورند كه اساساً این علوم، علومی وارداتی اند و بر پیش فرض ها و اصولی بنا نهاده شده اند كه با فرهنگ و تمدن اسلامی و دینی سازگار نیستند. بنابراین ما باید براساس آموزه های قرآن و اسلام، علوم انسانی نوینی را از پایه بنا نهیم، اما به نظر من چنین تفكری قرین صواب نیست، یعنی این طور نیست كه همه میراثی كه به عنوان علوم انسانی در اختیار داریم متأثر از شرایط خاص حاكم بر جوامع غیردینی باشد، بلكه بسیاری از یافته های این علوم حاصل برخورد اندیشه با واقعیت های حاكم بر انسان و جوامع انسانی است، از این رو برای همه جوامع انسانی مفید خواهد بود.
البته نباید منكر تعامل علوم انسانی با ویژگی ها و خصوصیات هر یك از جوامع و از جمله جوامع اسلامی باشیم. این مسأله, طبیعی و حتی بدیهی است. این امر در مورد جابه جایی انواع طبیعت، همچون درختان هم صادق است، تا چه رسد به علوم انسانی؛ برای مثال، وقتی گلی یا نهالی را از جایی به جایی دیگر منتقل می كنند، آب و خاك و هوای منطقه جدید بر آن اثر گذاشته، رنگ و بوی آن گل یا طعم و كیفیت میوه آن نهال را تغییر می دهند، اما چیزی كه مهم است آن است كه بدانیم بذر آن گل یا نهال آن درخت میوه دار، صرف نظر از محیط و فضایی كه در آن می رویند، دارای اصالت اند. علوم انسانی نیز صرف نظر از تعامل با جوامع و فرهنگ ها و تمدن های گوناگون دارای اصالت اند، از این رو این علوم در تعامل با اسلام و قرآن می تواند رشد و توسعه ای متناسب با جامعه اسلامی و قرآنی داشته باشد.
بی هیچ تردیدی، قرآن بر زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن انسانی اثر گذاشته و به آن رنگ و محتوایی دیگر بخشیده است. این همان چیزی است كه تمدن اسلامی را رقم زده است. در این زمینه می توان نحوه تعامل آموزه های قرآنی با فرد و جامعه و آنچه مربوط به آن دو است را در تاریخ مورد بررسی قرار داد و نقاط ضعف و قوت این تعامل را دریافت و در جهت توسعه روند های مثبت این تعامل مورد استفاده قرار داد.
به طور مثال، آموزش قرآن و تلاوت این كتاب آسمانی بر رفتارهای مسلمانان تأثیری غیرقابل انكار داشته است، ما می توانیم با بررسی چگونگی این تأثیر بر نقش و جایگاه قرآن و قرائت قرآن در رفتارهای مسلمانان بیفزاییم؛ هم چنین می توان از آنچه مفسران قرآن كریم و نیز ادیبان، متكلمان، فیلسوفان، عارفان، فقیهان و دیگران از قرآن كریم برداشت كرده اند در جهت توسعه و رشد علوم انسانی مربوطه مورد استفاده قرار دهیم.