هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) على (علیه السلام ) را در روز (غدیر خم ) به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت :
«من کنت مولاه فعلى مولاه :هر کس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است » چیزى نگذشت که این مساءله در بلاد و شهرها منتشر شد.
شخصی پرکینه بنام «حارث بن نعمان فهری»؛ خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و به آن حضرت گفت:« تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و اینکه تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم ، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه اینها را نیز پذیرفتیم ،اما با اینها راضى نشدى تا اینکه این جوان (اشاره به على (علیه السلام ) است ) را به جانشینى خود منصوب کردى،و گفتى :«من کنت مولاه فعلى مولاه» آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:والله الّذی لا اله الّا هو انّ هذا من الله:قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خدا است»
حارث از شدت ناراحتی روى بر گرداند در حالى که مى گفت:« اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء : خداوندا ! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران».
هنوز به مرکب سواری خود نرسیده بود که سنگی ازآسمان آمد وبر وسط سرش رسید و از قسمت پایین بدنش خارج گردید،وهمان دم کشته شد . همینجا آیۀ«سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»{آیات آغازین سوره معارج} نازل گشت .