ازدواج علی با فاطمه
علی
آدمی در فصل جوانی تا کشتی دلش به ساحل دلبری ناز پهلو نگیرد آرام نمی یابد. دیری بود که بهار عمرم از راه رسیده بود و فکرهایی اینچنین گاه و بی گاه به خانه ذهنم هجوم می آورد.
اما من چون دیگر جوانان نبودم که در همسرگزینی به آرامشی نسبی و موقت دل خوش بدارم، من کسی را می جستم که بال پروازم تا بلندای قله قرب خدا باشد، همسری که پشت و پناهم باشد در طاعت معبود.
اما چه کسی؟
جز فاطمه چه کسی می توانست جامه این آرزو را بر تن من بپوشاند.
خویشان قریشی من، دختران پریچهر و شوهرباز کم نداشتند اما هیچکدام مرا به ساحل آرامش نمیرساندند.
خدایا! چگونه این خواسته را با حبیبم پیامبر، در میان نهم. خجالت، جرأت آشکار نمودن این راز را از من خواهد ستاند. پس معبود من! خودت راهی فرا رویم بگشا.
فاطمه آمد در حالى که پایین لباسش بر زمین کشیده مىشد.آرام گام بر میداشت و غرق در حیا بود چندانکه یکبار بر زمین افتاد و پیامبر فرمود: خداوند تو را در دنیا و آخرت از افتادن نگاه دارد.
راوی
... راست می گفت علی، در تمام عالم کسی جز فاطمه هم کفو او نبود. این را خود پیامبر بعدها چنین فرموده بود:
خدایم مرا فرمود که: «لو لم اخلق علیا لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض» (بحار الانوار، ج43، ص9.)
اگر علی را نمیآفریدم، برای دختت فاطمه روی زمین هم شأنی نبود.