• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 40727)
شنبه 23/11/1389 - 12:3 -0 تشکر 282425
شب شعر

عزیزان کاربر

با درود و سلام

در این تاپیک همچون جلسات شب شعر هر سروده ای در هر زمینه ای که در نظر دارید میتوانید اینجا بنویسید

شعر اول را با سروده خودم شروع می کنم.

نه مشاعره هست نه بحث و گفتگو

تنها شعر هست در زمینه های گوناگون 

جرقه نگاهت،

 وقتی از جادّه سکوت می گذرد،

 سراب کلامت را، 

 بر دشت سینه ام، 

هویدا می سازد. 

در پستوی خاطره،

 از بقچه احساس،

 قاب خیالت را  بیرون می کشم،

 و بر دیوار نیازم،

 بالای دریچه عشق،

 می کوبم. 

__((رها))

شنبه 30/3/1388 - 13:19 - 0 تشکر 124141

لالایی بی لالایی

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

ای پونه ها ، اقاقیا ، شقایقای خسته

کبوترا ، قناریا ، جغدای دل شکسته

قصه ی کهنه ی شما آخر اونو نخوابوند

ترس از لولو مرده دیگه پشت درای بسته

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

بارونای ریز و درشت و عاشق بهاری

ماه لطیف و نقره ای ، عکسای یادگاری

آسمون خم شده از غصه ی دور دریا

شبای یلدای پر از هق هق و بی قراری

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

روز و شبای رد شده ، چه قدر ازش شنیدید

چه لحظه هایی که اونو تو پیچ کوچه دیدید

وقتی که چشماشو می بست ترانه ته می کشید

چه قدر برای خواب اون بی موقع ته کشیدید

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

آدمکای آرزو ، ماهیای خاطره

دیگه صدایی نمی یاد از شیشه ی پنجره

دیگه کسی نیس که براش هزار و یک شب بگم

رفت اونی که از اولم همش قرار بود بره

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

برف سفید پشت بوم بی چراغ خونه

دو بیتیای بی پناه خیلی عاشقونه

دیدید با چه یقینی دائم زیر لب می گفتم

محاله اون تا آخرش کنار من بمونه

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

پروانه ها بسوزید و دور چراغ بگردید

شما دیگه رو حرفتون باشید و برنگردید

یه کار کنید تو قصه های بچه های فردا

نگن شما با آبروی شمعا بازی کردید

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

تمام شبها شاهدم ، چیزی براش کم نبود

قصه های تکراری تو هیچ جای حرفم نبود

ستاره ها خوب می دونستن که براش می میرم

اندازه ی من کسی عاشقش تو عالم نبود

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

از بس نوشتم آخرش آروم و بی خبر ، رفت

نمی دونم همین جاهاس یا عاقبت سفر رفت

یه چیزی رو خوب می دونم اینکه تمام شعرام

پای چشای روشنش بی بدرقه ، هدر رفت

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

لالاییا مال اوناس که عاشقن ، دل دارن

شب و می خوان ، با روزو با شلوغی مشکل دارن

کسایی که هر چی که قلبشون بگه گوش می دن

واسه شراب خاطره ، کوزه ای از گل دارن

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

دیگه شبای بارونی ، چشم من ابری تیره

با عکس اون شاید یه ساعتی خوابم می بره

منتظرهیچ کس نیستم تا یه روزی بیاد

با دستاش آروم بزنه به شیشه ی پنجره

دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

ته دلم همش می گم اگه بیاد محشره

دلم با عشقش همه ی ناز اونو می خره

من نگران چشمای روشنشم یه عالم

یعنی شبا بی لالایی راحت خوابش می بره؟

من حرفمو پس می گیرم باز می خونم لالایی

اگه بیاد و نزنه ، باز ساز بی وفایی

انقدر می خونم تا واسه همیشه یادش بره

رها شدن ، کنار من نبودن و جدایی

لالالالایی شبای سکوت و پر ستاره

کاش کسی پیدا شه ازش برام خبر بیاره

آرزومه یه شب بیاد و با نگاهش بگه

کسی رو جز من توی این دنیای بد نداره

*مریم حیدرزاده*

کاش در دهکده عشق فراوانی بود                  توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم             مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود!

شنبه 30/3/1388 - 14:48 - 0 تشکر 124166

با سلام

دروغ گفت و آیینه را مكدر كرد
كسی كه حرف دل تنگ خویش باور كرد
و شعر فاصله ای بود ناشكیب و سپید
كه خط قافیه با مرز دل برابر كرد
شبیه چشم تو بودم، سیاه و بی زنجیر
غلام زلف بلندی كه باد پرپر كرد
میان حوصله ها گم شد آشنای دلم
و چشم های غریبانه عشق را تر كرد
بیاد موج خیالش در آب ها افتاد
و بركه خاطره ماه را مكرر كرد
ازین نهال حذر كن برای چیدن نیست
شكوفه های عجیبی كه عشق در بر كرد
فریب وار گذشتند راهیان امید
و جاده باز فرو ماند و خاك بر سر كرد

 آتوسا اعظم كثیری

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
شنبه 30/3/1388 - 23:42 - 0 تشکر 124330

سلام

شعری از خانم صالحه سادات مرتضی نیا

دیگر چرا درنگ؟جهان را خبر کنید

با گیسوان چیده مرا شعله ور کنید

برپا کنید آتش رسوایی مرا

سر مست از این محاکمه شب را سحر کنید

این بزم با شکوه بهانه ست تا لبی

با خون عاشقان گرفتار تر کنید

من از گناه خویش پشیمان نمی شوم

جای گذشت نیست مبادا خطر کنید

با هیچ شوکران و شرنگی نمی شود

از این که هست کام مرا تلخ تر کنید

وقتش رسیده که خاکستر مرا

با بادها و بادیه ها همسفر کنید.

 من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند

به اميدي که تو فانوس شب من باشي

براي سلامتي و ظهور امام زمان(عج) صلوات ختم کنيد.

يکشنبه 31/3/1388 - 0:56 - 0 تشکر 124368

با سلام

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا
که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
مولانا  

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
يکشنبه 31/3/1388 - 12:15 - 0 تشکر 124488

سلام

شعری از آقای محمد رفیعی

از راز تازه ای دل من با خبر شده است

شعرم به شعرهای تو نزدیکتر شده است

بی شک تمامی شعرا چشمشان به توست

شعر از وجود توست که نامش هنر شده است

دیشب دوباره مثل شب قبل وقبل تر

درگیر شعر بودم و دیدم سحر شده است

یک لحظه آمدم به خودم دیدم عاشقم

طوری که گفته اند خدایم بشر شده است

مادر قبول کن و برایم دعا نکن

آب از سرم گذشته دعا بی اثر شده است

اصلا شما به دین خود و من به دین خود

آن طفل سر به زیر شما خیره سر شده است

من را رها کنید که مضمون کهنه ای است

پروانه ای که از هیجان شعله ور شده است

تقصیر من نبوده که جادوی چشم توست

آری درخت عاشق برق تبر شده است

اینبار شعر حامل پیغام من به توست

یعنی غزل کبوتر پیغام بر شده است

دستی دراز کن که به دام احتیاج نیست

این مرغ سال هاست که بی بال و پر شده است

این شعر نقل قصه ی مجنون دیگریست

منظومه ای که در غزلی مختصر شده است.

 من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند

به اميدي که تو فانوس شب من باشي

براي سلامتي و ظهور امام زمان(عج) صلوات ختم کنيد.

يکشنبه 31/3/1388 - 12:19 - 0 تشکر 124519

شعر از کتاب سالهای انتظار.....نوشته ی خودم 

خداهافظ گل نازم،دگر قلبم برایت نیست
دگر چشمان غمگینم،در این محفل به راهت نیست
خداهافظ گل ِ نازم،دلم از غصه لبریزه
در این بی راهه ی شبها،دل ِمن خاک پایت نیست
خداهافظ گل ِ نازم،هوای عشقمان سرد است
هوای سرد رفتنها،هوای تلخ و پر درد است
خداهافظ گل ِ نازم،به "رویا"دل نمی بندم
که این شبهای تنهایی،حقیقت های یک مرد است
خداهافظ گل ِ نازم،ز عشقت سخت دلگیرم
به عشق سرد و بی روحت،دگر این روزا سیرم
خداهافظ گل ِ نازم،هم اکنون دور شو از من
برای عشق ورزیدن،عجوز و مرده و پیرم
خداهافظ گل ِ نازم،ز خاطر پاک کن من را
درون سینه ی سنگیت،هم اکنون خاک کن من را
خداهافظ گل ِ نازم،مرا امروز هاشا کن
در این مرداب خشکیده،ز غم نمناک کن من را

Into the sorrow of the night
Through the valley of dark dispair
Across the black sea of iniquity
Where the wind is the cry of the
suffering
There came a glorious saving light
The light of eternal peace
Jesus Christ, the King of Kings
.

 

       ...*.*.*.*.*.,وبلاگ من در تبیان.*.*.*.*.*...

يکشنبه 31/3/1388 - 13:42 - 0 تشکر 124584

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

ممنونم از همه ی دوستان عزیز

یه پیشنهاد

فکر میکنم بهتر باشه برای ثبت اشعار هر کدوم از این شعرای عزیز یه تاپیک جدا بزنید

اینطوری یه تاپیک داریم که دیوان اشعار اون شاعر هست

و مختصری از زندگی نامه ی اون شاعر رو هم توش مینویسیم

موافقید؟

 

باید بروم در خلوت سرخ

تا بتوانم  ترانه ی آگاهی بخوانم

و خدا است تنها پناهم

خلوت، تولد حقیقتم خواهد شد

 

يکشنبه 31/3/1388 - 17:31 - 0 تشکر 124776

ماجرای یک عشق به روی گونه تابیدی و رفتی منو با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی کنار انتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت غم انگیزست تو، شیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه باید کرد این هم سرنوشتی ست ولی دل رابه چشمت هدیه کردم سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی صدایت کردم از ژرفای یک یاس به لحن آب نم نمک باران نمی دانم شنیدی برنگشتی و یا اینبار نشنیدی و رفتی نسیم از جاده های دور آمد نگاهش کردم و چیزی به من نگفت تو هم در انتظار یک بهانه از این رفتار رنجیدی و رفتی عجب دریای غمناکی ست این عشق ببین با سرنوشت من چها کرد تو هم این رنجش خاکستری را میان یاد پیچیدی و رفتی تمام غصه هایم نقل باران فضای خاطرم را شستشو داد و تو به احترام این تلاطم فقط یک لحظه باریدی و رفتی دلم پرسید از پروانه یک شب چرا عاشق شدی در عجیبی ست و یادم هست تو یک بار این را ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی تو را به جان گل سوگند دادم فقط یک شب نیازم را ببینی ولی در پاسخ این خواهش من تو مثل غنچه خندیدی و رفتی دلم گلدان شب بو های رویا ست پر است از اطلسی های نگاهت تو مثل یک گل سرخ وفادار کنار خانه روییدی و رفتی تمام بغض هایم مثل یک رنج شکست و قصه ام در کوچه پیچید ولی تو از صدای این شکستن به جای غصه ترسیدی و رفتی غروب کوچه های بی قراری حضور روشنی را از تو می خواست تو یک آن آمدی این روشنی را بروی کوچه پاشیدی و رفتی کنار من نشستی تا سپیده ولی چشمان تو جای دگر بود و من می دانم آن شب تا سحرگاه دگران را پرستیدی و رفتی نمی دانم چه می گویند گل ها خدا می داند و نیلوفر و عشق به من گفتند گل ها تا همیشه تو از این شهر کوچیدی و رفتی جنون در امتداد کوچه عشق مرا تا آسمان با خودش برد و تو در آخرین بن بست این راه مرا دیوانه نامیدی و رفتی شبی گفتی نداری دوست من را نمی دانی که من آن شب چه کردم خوشا بر حال آن چشمی که آن را به زیبایی پسندیدی و رفتی هوای آسمان دیده ابریست پر از تنهایی نمناک هجرت تو تا بیراهه های بی قراری دل من را کشانیدی و رفتی پریشان کردی و شیدا نمودی تمام جاده های شعر من را رها کردی شکستی خرد گشتم تو پایان مرا دیدی و رفتی *مریم حیدرزاده*

کاش در دهکده عشق فراوانی بود                  توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم             مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود!

دوشنبه 1/4/1388 - 0:20 - 0 تشکر 124878

سلام حس غریب عزیز

تمام شعرایی که من ازشون شعر نوشتم از شاعران جوان انجمن شعر قم هستند

اتفاقا بعد از کنکور قصد دارم_با اجازه ی شما البته_ یک تاپیک برای شعرهای بچه های انجمن بزنم

این شاعران معاصرند و هم اکنون هم دارند سر کلاسها حاضر میشوند

در مورد مرحوم نجمه زارع هم که یک تاپیک جداگانه داریم

اگر همینجا موافقت خودتون رو اعلام کنید ممنون میشم(اون تاپیک رو بعد از کنکور ایجاد کنم یا نه؟)

با تشکر فراوان از شما

 من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند

به اميدي که تو فانوس شب من باشي

براي سلامتي و ظهور امام زمان(عج) صلوات ختم کنيد.

سه شنبه 2/4/1388 - 0:48 - 0 تشکر 125165

با سلام خدمت دوست گرامی فانوس شب! بنده خیلی خوشحال میشم! حتما اینکارو بکن. امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشی!

کاش در دهکده عشق فراوانی بود                  توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم             مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود!

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.