• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 6213)
شنبه 9/11/1389 - 14:26 -0 تشکر 278010
سالار شهیدان

((بت شكن))

یاحسین ای­مظهر عشق و صفا

یاحسین ای­صاحب لطف و عطا

یاحسین ای­تو صفای جان و دل

این جهان از شور ایثارت خجل

یاحسین ای­مهر احسان و سخا

مهر تو شد در جهان سودای ما

یا حسین ای نور حق اندر زمین

ای به جنت یار خیــرالمرسلین

هم نشان داری ز زهرا هم علی

نور حـق در چهــره تو منجلی

اختـر تـابـان شـهر عاشـقان

تك سـوار عرصه كون و مكان

ای حسین ای رهبر منكر ستیز

ای كه بودی با جهالت در ستیز

جان و سر در راه یزدان داده­ای

هم به عالم درس ایمان داده­ای

خم نگـردد قـامتت مـولای مـا

پیش غیـری جز به در گاه خدا

با قیــامت دین احمد زنده شد

تا قیــامت رزم تو پاینـده شد

جان ما ممـلو ز عشـق روی تو

ما كه­ایم جز شـیفتگان كوی تو

بت شكن ای میـر دشت كربلا

بهـر ما هسـتی شفیع روز جزا

ای فدای تو شـود جان «رهـا»

یاحسین ای مظهرعشق و صفا

بهروز ((رها))

يکشنبه 22/12/1389 - 8:38 - 0 تشکر 297913

پاسخ:


در مورد علل و انگیزه قیام امام حسین علیه السلام آنچه به اختصار می توان اشاره کرد بدین قرار است:

1-بیعت خواهی یزید: یزید به والی خود در مدینه نوشت: حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست.

و امام در جواب فرمود: هنگامیکه امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند. و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید.

يکشنبه 22/12/1389 - 8:39 - 0 تشکر 297914

2- دعوت مردم کوفه از امام (ع) و اقامه حجت بر امام (ع): بجهت اینکه وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت حقه اسلامی را تشکیل دهد و بحسب ظاهر چنین زمینه ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود 12 هزار نامه برای امام (ع) آمادگی خود را برای کمک به امام با لشکر صد هزار نفری اعلان نمودند، معلوم است که اگر امام اجابت نمی فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می گردید.

خلافت و حکومت، حق مسلم آن حضرت بوده است، چنانکه فرموده: به جانم قسم امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضای خدا قرار دهدو روشن است در آن زمان تنها کسی که بتواند همه این شرائط را به طور کامل رعایت نماید خود امام علیه السلام بوده اند.

يکشنبه 22/12/1389 - 8:39 - 0 تشکر 297915

-اصلاح امت و مبارزه با فساد:

چنانکه خود حضرت فرمود: انگیزه ام از قیام، اصلاح امت جدم رسول خدا است[. و به عبارت دیگر یکی از علل قیام امام حسین (ع) زنده کردن ارزشهای اسلامی بوده است. همان ارزشهایی که حکومت اموی سعی می نموده آنها را نابود کند. برخی از ارزشهایی که حکومت بنی امیه سعی در محو آن داشت بدین قرار است:

الف- وحدت اسلامی، حکومت بنی امیه از طریق احیای تعصبات قبیله ای و وادار کردن شعرای قبایل بر هجو قبیله رقیب، و نیز از طریق ایجاد اختلاف میان اعراب اصیل و موالی، سعی می کرد ریشه های وحدت اسلامی را متزلزل کند. در حالیکه شکوه و عظمت اسلام وابسته به همین وحدت میان امت اسلامی است.

ب- حریت: منطق حکومت اموی شمشیر و شکنجه و ترس و ارعاب بود و از این طریق حریت و آزادی و آزادگی را از میان امت اسلامی برداشته بودند ولی امام با شهادت خود درس آزادی و آزادگی به مردم داد. و مردم نیز برای بدست آوردن حریت بعد از شهادت امام حسین علیه السلام قیامهای متعددی برپا نمودند.

ج- اخلاق اسلامی و انسانی: چون حکومت فاسد با جامعه و مردم صالح نمی تواند کنار بیاید و حکومت ها باید مردم را همانند خود بسازند، چنانکه خود معاویه پس از پیمان با امام حسن بن علی علنا اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطی که در قرار داد به نفع امام حسن بن علی قرار داده شده است عمل نخواهد کرد، عملا دروغ و نیرنگ و فساد را در جامعه ترویج می داد. و لذا امام حسین (ع) می فرماید: همانا سنت رسول خدا (ص) را بدست فراموشی سپردند و بدعت ها را زنده کردند. یا فرمود: شما را به زنده کردن معارف حق و از بین بردن بدعتها دعوت می کنم

يکشنبه 22/12/1389 - 8:40 - 0 تشکر 297917

خلاصه اینکه در جامعه آن روز فسادی بالاتر از تصدی ظالمین و ستمگران در مناسب حکومتی نبوده است، که در حقیقت ریشه همه فساد و بدبختی در جامعه است. چنانکه امام در برابر لشکر حر فرمود: ای مردم! همانا رسول خدا (ص) فرمود: هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که محرمات الهی را حلال می شمارد و با خدا پیمان شکنی می کند، و با سنت و روش رسول خدا مخالفت می ورزد، ولی با او مخالفت نکند بر خداست او را با همان ستمگر محشور گرداند و در جایگاه ستمکاران قرار دهد[.

البته این علت و انگیزه سومی را که بیان داشتیم می توان تحت عنوان وسیعتری به نام «امر به معروف و نهی از منکر» هم جای داد که در بیان امام حسین علیه السلام به عنوان هدف قیامشان طرح شده است آنجا که می فرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است.

«مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد. (اگر برای تغییر این وضعیت) مومن مشتاق دیدار پروردگارش باشد ( و جان خود را فدا کند) شایسته است.»

يکشنبه 22/12/1389 - 8:40 - 0 تشکر 297918

البته علل و عوامل دیگری نیز در حادثه قیام امام حسین وجود دارد که به نوعی به یکی از سه عوامل بر می گردد. مانند طرح ترور امام در مکه و... .

نکته دیگر اینکه به نظر می رسد علت و انگیزه اصلی قیام امام حسین یک چیز بوده است و بقیه به منزله شاخه ها و زیر مجموعه آن علت اصلی می باشند و آن عبارتست از پاسداری از آئین اسلام و ترویج و گسترش آن در جامعه و تبیین و توضیح معارف آن برای مردم، و چون دین در واقع باز نمود فطرت و سرشت انسان است پس می توان از این هدف تعبیر به «بیداری و آگاهاندن مردم» نمود. چنانکه در زیارت اربعین امام حسین (ع) می خوانیم: (خدایا من شهادت می دهم که امام حسین) خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد

سه شنبه 24/12/1389 - 10:5 - 0 تشکر 298805

شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم قلبی که زغم بسته به زنجیر
و نزدیک اذان بود
که پیچیده در آفاق همه نغمه تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش
ومشغول دعا باش
که آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت
وباز است به درگاه الهی در رحمت
شدم گرم عبادت دو چشمم پر از اشک شد
و روی لبانم همه سوگند
که یا رب تو رهایم کن ازین بند
وگفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرب وبلایم
همانجا که دل از سوز فراقش شده بی تاب
همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب
همان وادی سوز وعطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک و حرم حضرت ارباب
همان جا که زمینش همه نور است
حضور است حماسه است وغرور است
پراز شور و شعور است
شرفمندتر از وادی طور است
وفرش حرمش از پر حور است
وبر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همانجا که حرم خانه دلهاست
وعشقش همه در آب وگل ماست
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
زیارتگه زهراست
وزیباست,خدا محو تماشاست
که یک سو حرم شاه
ویک سو حرم حضرت سقاست
مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس
طوافش کند از عشق وازاحساس
به لبهاش بود ذکر ابوالفضل
و دریای دو چشمش پر الماس
همان کعبه کوچک کف العباس
مکانی که در آن موج زند عشق لبالب
همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب
همانجا که به خاکش همه جا هست
نشان از قدم محترم حضرت زینب
همان خاک که هم بدر و احد
خندق و احزاب و حنین است
همانجا که زمین معرکه عشق حسین است
خیابان بهشتی که معروف به بین الحرمین است
وگفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرب وبلایم

سه شنبه 24/12/1389 - 10:8 - 0 تشکر 298807

بسم الله الرحمن الرحیم.
السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت به فنائک.
خورشید سلام کنان از پس شفق خونین سر بیرون می کشد تاروز تازه ای را بیآغازد. روزی دگرگونه، درگرمنای فراخ این دشت که نینوایش می خوانند، چه خواهد شد مگر؟ که عالمیان از گذشته و آینده چشم بدان دوخته اند، امروز مردی از تبار محمد (ص) با خونش تیغ را در هم می شکند، وندای آزاده طلبیش از فراسوی زمان می گذرد.

سه شنبه 24/12/1389 - 10:8 - 0 تشکر 298808

هل من ناصراً ینصرنی؟

چیست این کلام واز گلوگاه کدام عزیز تراویده؟ که پس از 1430 سال زنده تر از هر زنده ایست، واژگانش سرشار از عزت نفسی سترگ است که در بستری از مظلومیت، استحاله ای از مردانگی را به رخ می کشد.
تصویری از یک بزرگمرد که در افق تاریخ ایستاده وبزرگوارانه انسان را به آزادگی می خواند.

سه شنبه 24/12/1389 - 10:9 - 0 تشکر 298809

هل من ناصراً ینصرنی؟

چه شبهایی که تا شبگیر از اعماق وجود، ای کاش کنان در پی لبیک به استمداد این آزاده مرد بوده ایم، دست به سوی افق راست کرده و پس از لختی، آن را با قطره ای اشک به زیر افکنده ایم. به یاد می آوریم که او رفته، او از این رهگذر خرامان گذشته وما اندر نخستین خم این گذر به بنده های زندگی پای بند شده ایم، این کاروان باز نخواهد گشت. قافله سالار راه بلدیست تیز تک ، که به بیراهه نخواهد زد.
بانگ جرس دورتر می گردد وتنها راهی در پس این قافله بر جای مانده. مقصود رسیدن به منزلگاه اوست وما مانده ایم و چه کنم های زندگی وکوله باری از آه و اسف.
آنان که در پس این کاروان راه مقصود در پیش گرفته اند رندانه در پس رسیدن به رفتگانند وآنان که راه را به عبث می روند، طعمه ی گرگان گرسنه اند.
او که بود که چون پرستویی تیز پر از آسمان این قافله گذشت وکاری ناشدنی کرد؟
او که بود که پیامبران نیز دست بر سینه به ارادت حضرت برپای ایستاده اند؟
او که بود که اکنون نیز هست؟
او کیست که چون اسماعیل به قربانگاه می رود؟ اسماعیل باز می گردد واو قربان می شود.
او کیست که چون ایوب صبرش به بوته ی آزمایش کشیده می شود؟
وهر آنچه دارد به یکباره از میان می رود. به ایوب آنچه داشته باز می گردد ، اما او خرسند از رضای دوست، خون حلقوم طفل شش ماهه اش را به آسمان می پاشد که: این فدیه نثار توست.!!!
او کیست که چون عیسی برصلیبش می کشند ونینوایش ، جلجتای دیگر می گردد؟ مسیح ناظر بر مرگ خویش است واو شاهد مرگ عزیزانش وعزیزان شهید مرگ او.
آخ، چیست در پس این شدن ؟ آنگاه که پرده ها فراز شوند از رازش جهانی درحیرت غوطه می خورند.
آری در پس این بزرگی، نامی بزرگ ایستاده ، واو حسین است.
سبط فاتح خیبر، دردانه ی ختم رسل و ناز پرورده ی تک گوهر دامانش، زهرا.
الله اکبر ازاین جلال، کسی با این پیشینه که استادان مکتبش بر منتهای صدر بشریت تکیه داده اند، دردهم محرم سال 61 هجری مسیر تاریخ را دگرگونه می سازد.
محرم الحرام ماهی است که آدمیان خون یکدگر را بر زمین نمی ریزند، وا عجبا، که این قوم ظاله خون خدا را دراین ماه بر خاک تفدیده ی کربلا روان ساختند وچه غریبانه، همانند بابش علی وماننده ی مامش زهرا.
دنیا بر مردان بزرگ تنگنایی کوچک است، آنان که چون حسین در تنگ این دنیا نمی گنجند شهادت را بر می گزینند،که درجوار دوست آرام گیرند. آنان که اهل دلند نیک می شنوند صدای پور علی را از محراب نینوا که فریاد می دارد؛ (فزت ورب الکربلا)
حکایت حسین روایت مرگ آگاهی است ، روایتی که بارها از زبان جدش محمدمصطفی (ص) وپدر گرانمایه اش علی مرتضی (ع) شنیده است. خونی که از خداوند دردشت کربلا بر زمین ریخته شده رودی خروشان گردید تا این داعیه را به امروز برساند.
حسین نقالی چیره دست است وعالم قهوه خانه ای کوچک، از روایتش بوی تشیع می آید، بوی مظلومیت علی وقامت خمیده اش در چاههای نخیلستان کوفه، بوی یاس و پهلوی شکسته ی پاره ی تن رسول الله، بوی غربت و جگر پاره پاره و پیکر تیر آماج حسن.
این بیرق چه فراز وفرودها که بر فرزندان رسول الله ندیده است تا آن که به دست صاحب بر حقش، ولی عصر ارواحنا له الفدا برسد.
حسین در کربلا تکامل تشیع بود، آواز سر بلندی پیروانش که از فراز جای خیزران به گوش جهانیان رسید.
ریشه ی این برخاستن وایستادن را خالق حسین می داند، آخر تنها اوست که با حسین پیش از آنکه گل آدم ابوالبشر را بسرشتند، سخن آغازیده، به حق او وخاندانش است که کائنات را کن فیکون گردانید. تا انسان بر خویش ببالد که چون حسین دارد.
شب گواه مناجات حسین است، راوی ارادت عباس وهمدم ناله های زینب است وشب عاشورا چه راز آمیز شبی است که آبستن محشری چون نهضت حسین است، شب گواهی می دهد که دشت مالامال از زمزمه بود، زمزمه ی کسانی که در دل سیاهش راه گریز در پیش گرفتند، زمزمه ای ابن ذوالجوشن با عباس و درهم دریدن امان نامه، زمزمه ی زینب با طفلان بی خواب وزمزمه ی حسین با معشوق در حاله ای از نور.
ای کاش دیدگانمان را یارای دیدار آن بود که حسین می دید، که بالله از نظاره اش تاب انسان به سر می رسید. حسین در ازل با ساقی از شراب لم یزال نوشیده است وروزعاشورا دلیلی است براین مدعا. اومستانه سماع می کند وهر چه دارد در طلب یار می بخشد، می گردد ومی چرخد تا حرکتش با خالق یکی گردد و عاشق ومعشوق واصل گردند.
قلمم بی تاب از نوشتن است و مرکب وکاغذ در بیان او که فقط اوست چه الکنند . مگر نه آنکه کائنات از انسان بر حسین واقف ترند، پس عجب مدارید اگر قلم بشکافد ومرکب خون گردد.
ساقیا سرخوش باش که امشب حسین به میهمانی توخواهد آمد، به جایگاهی که پیامبران او را لبیک می گویند، ودرکنارش عباس ایستاده.
آنگاه که نام عباس بر لب جاری می گردد، آدمی از عظمت این ماهروی بنی هاشم بی اراده از جای برمی خیزد و از عمق کلام، آب به حلقوم می تراود.
عجبا، که عالمی از سرمستی تو در حیرتند ودراین وادی تنها تویی که فریاد رسی. حکایت عباس عشق وارادت است. او کوهیست در پشت حسین، که هرگاه از اغیار رنجیده خاطرمی شود، عباس را ماوا می داند. وعباس سراسر فروتنی است، گویی به محضر حسین تلمذ می کند، او در پی دوست با بردار همسفر گردیده است واین سفر نامش را جاودان می سازد.
رفتن، پر گشودن است وعباس مرغ این قفس، که بی تاب اذن برادر می طلبد تا کودکان طالب آب را تاب آورد.
عباس به جانب فرات می رود وفرات بی تاب عباس است، این همان آبی است که مهریه ی مادرش زهرا بود واکنون فرزندان زهرا بر سریعه ی فرات، لبانشان چونان کویر است ودیدگانشان همچون دریا.
عباس به جانب علقمه می رود، تا معنای عباس بودنش را بر صفحات خونین این تاریخ رقم زند، می رود تا قلب تشنه ی کودکان را به امید آب سیراب گرداند، می رود اما نگاهش در قفایش بر لبان خشک برادر برجای می ماند، برادری چون حسین که عباس هیچگاه، برادر خطابش ننموده، این حرکت آغاز وصال عاشق ومعشوق است.
این هفتخوانی است که در پیچ و واپیچ هر گذار اکوانی به انتظار ، تیغ صیقل می دهد.
فرات نشینان تشنه ی خونند وهاشمیان تشنه آب.
ای عجوزه ی هزار داماد، ای مادر خدعه که تو را جفا پیشگی، پیشه ی دیرینه است.اگر مردی در سپاهیان سرخ پوش بنی امیه بود، حاشاحاشا که عباس از کشتگانشان پشته می ساخت، و چه ناروا به تیر خدعه ی این نامردان، یمین و یسارش از کف رفت وبر زین اسب خمید.
آخ؛ عباس تو می دانستی که فرزندان ابلیس مکر را بر رزم ارجح می دارند. آنانی که دیدگانشان جز زر نشناسد ودلشان جز زور، همانان که در دستان منحوسشان سنگ قاتلان هابیل، صلیب قاتلان مسیح و شمشیر قاتلان علی است. پس این آغاز برگذشتی بود که از دارالتراب این خاکیان ؟
می بینمت در رقص راهبانه ای که بر پشت زین با مشکلی به دهان، به این سوی و آن سوی می روی و در هر گذر کفتاری دندان تیز کرده تا تکه ای از وجود جواهر آسایت را به کام گیرد و توبا گذشتن از هر گذر پرده ای از اسرار هستی را به زیر خواهی کشید.
بین تو و او تنها یک حجاب مانده وعمود آهنین آخرین خوان این شاهنامه است.
از علقمه آوایی به گوش می رسد، فریاد رسایی که در پسش راز چاهای کوفه وناله های علی پنهان است.
آخ برادر، واین عباس است که از آغوش مولایش حسین به آغوش معشوق می خرامد.
وآنکه درنهایت پای به میدان نهاد خود او بود، او که نور بود وطالب نور و به نور سوگند که تیغ به کف بر سپاهیان تاریکی حمله ور شد؛ لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
شرم بر تو باد خورشید که در کربلا با فرزندان محمد (ص) چنین کردند وتو همچنان روشنی، آنگاه که سرهای بریده را بر نیزه ها دیدی ودر پس کوهسار فرو رفتی تا از دنائت این قوم های های بگریی، گمان نمی رفت که فردا روزی نو را بیآغازی.
از عمق این مصیبت ، کوه تلی از خاکستر می گردد، پس چگونه بود که زنیب بر جای ماند.
آخ، بی بی، تو چه کشیدی آنگاه که بردار زادگانت را در خون تپیده دیدی، چه کردی آنگاه که از مرگ عباس آگه شدی و چه شد آن دم که سر بریده ی برادرت حسین را بر بلندای نیزه یافتی. هروله ات را می بینم که چون هاجر از صفای خیمه گاه به مروه ی تل زینبیه می روی وباز می گردی، آن زمان بر تو چه گذشت که از این دشت بریان برای دخترک حسین خبر شهادت پدر را بردی؟ به خداوند قسم که آدمی را چنین توانی نیست.
زینب غمخوار دل برادر است، او را مادری چون فاطمه معلم بوده که خاتون این دشت گردیده. شهادت مشقی است که درمکتب این خاندان ریشه دوانیده و او پرچم دار نهضتی است که در کربلا به دنیا آمد.
سلام بر تو وبرخاندان پاکت وسلام بر آن سرهای خونین که بر نیزه ها با دیدگانی نیمه باز برحال این ظلمت زدگان ناظرند.
ای سر بریده تو بزرگترین آموزگار انسانی ، که از فراز خیزران به وعظ نشسته ای ، تا به تمامی آدمیان بیاموزی که اگر دین ندارند لااقل آزاده باشند، تو را احیای دین جدت رسول الله فریضه بود وامر به معروف نهی از منکر. لیکن دراین راه هر چه داشتی بخشیدی تا آنان که رهروان راه تواند به خاطر بسپارند که زندگی جز به هدف باطل است وبی هدف مردگی است ، پس در راه حق هر چه داری نثار کن.
چه بسیارند آنان که پس از گذشت هزار و اندی سال به کنکاش نهضت تو برخاسته اند ودر تکاپوی یافتن اسرار پنهان روز دهم تواند، وچه بسیار کسان - از مغرب تا به مشرق - که سرمشق زندگی خویش را با الفبای راه تو رقم می زنند.
تا آنان نیز به واسطه ی حشمت وکرامتت ، بزرگ گردند.
بی شک اگر فرزند خلفت امام عصر (عج) به دنیا نبود، پروردگارت عاشورا را به محشر پیوند می داد. اما آن بقیه الله است که چون پرده از رخ براندازد وچه بسیار اسرار سر به مهر که از تو فاش گردد ومردمان را از آنچه کرده ای هوش از سر برود.
عجب دنیایی اس این محرم وچه محشریست این عاشورا. ای کاش که درون را به معرض نمایان می شد، نه، یاوه می گویم درون اگر درون نبود پس کار هستی به کجا می رفت.

سه شنبه 16/1/1390 - 11:45 - 0 تشکر 304184

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید كه معاویه با اتكا به قدرت اسلام , بر اریكه حكومت اسلام به ناحق تكیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جایگاه حكومت اسلامى پایین بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حركت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت كه اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه كشته می شد, از این كشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن كه گاهى محیط و حركات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیك امیدوار می ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى كوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.