جوکستان21-به یارو میگن آشغالاتو تو چی می ریزی؟؟ می گه :لای نون میگن:لای نون میگه نمی دونم لای نون یا نایلون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!2-دو نوشابه با هم دعوا می کنن نوشابه زرد به سیاه می گه هنوز نزدمت سیاه شدی (ضایغ شوند آنهایی که نوشابه سیاه دوست دارند)!!!!!!!!!!!!!!!!!!3-یارو میره دزدی با تفنگ می گه تکون بخوری با لگد می زنمت!!!!!!!!!!!!!!!!!!4-دلداری قضنفر به عیالش مهم نیست که قشنگ نیستی مهم اینه که مهم نیستی!!!!!!!!!!!!!!5-قضنفر طناب به دور کمرش می بنده میگن:چرا طناب دور کمرت بستی میگه:می خوام خودمو دار بزنم می گن بس چرا به گردنت بستی میگه چون دیدم دارم خفه می شم!!!!!!!!!!6-قضنفر می ره جبهه بعد از چند روز بر میگرده می گن چرا برگشتی می گه :آخه آن ها به قصد کشتن تفنگ بازی می کردن!!!!!!!!7-قضنفر آشغال می ره تو چشمش نه شب می شینه دم در!!!!!!!!!8-غضنفر با هواپیما میاد تهران به رفیقش میگه اگر من می دانستم اینقدر نزدیکه با ماشین می آمدم!!!!!!!!!!9-به قضنفر می گن چرا اینقدر سی دیت خش داره می گه :آخه زیر قسمت ها ی مهمش خط کشیدم!!!!!!!!10-تو شهر قضنفر قیمت بلیط کا هش پیدا می کنه از 100تومان به 25 تومان قضنفر اعتراض میکنه ازش می پرسن چرا اعتراض کردی میگه: آخه اون موقعی که 100تومان بود من پیاده تا مقصدم می رفتم 100تومان به نفعم بود اما حالا 25 تومان به نفعمه!!!!!!!!!منتظر انتقادات و پیشنهاد های تان هستم
کل آیتم ها 21
پدر از پسرش پرسید: امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟پسر: یکی از جوابهام غلط بود.پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟پسر:پنج تا.پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها رو درست حل کردی؟پسر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم...!!!!
رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید: «من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.»مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم
سلام
خیلی باحال بود دمت گرم
به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند كه برون درچه كردي، كه درون خانهآئي
یه روز دو تا گوجه قرمز با هم دعوا میکنند یه گوجه سبز میاد وسط سواشون کنه گوجه های قزمز میگن سید تو دخالت نکن..
2 تا دیوونه رو می برن جهنم بعد 6 ماه میان بیرون. بهشون میگن اونجا چه جور بود؟ میگه به سختی آتش رو خاموش کردیم!
بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت: هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست
شعار کنترل جمعیت جدید فرزند کمتر ، همسر بیشتر زن غضنفر : بازم جلو جمع به من گفتی احمق؟غضنفر : ببخشید عزیزم! نمی دونستم این راز باید فقط بین من و تو باقی بمونه!! غضنفر دفتر ازدواج میزنه تبلیغ میکنه : با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید.
[quote=marvelous2;455559;273724]یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه ، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش میکنه.وقتی میرسه خونه میبینه گربه هه از اون زودتر رسیده خونه!!! این کارو چند بار تکرار میکنه اما نتیجه ای نمیگیره...یک روز گربه رو برمیداره میذاره تو ماشین بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و ... خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. یک ساعت بعد زنگ میزنه خونه زنش گوشی رو برمیداره.مرده میگه : اون گربه ی کره خر خونس؟زنش میگه : آره. مرده میگه گوشی رو بهش بده من گم شدم!!!
خواهش می کنم یاسی جونم
قابلی نداشت
بقیه رو هم بخون شاید خوشت بیاد
از غضنفر می پرسن برای بستن یک لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه 3 نفر. می گن چرا 3 نفر؟ میگه: یه نفر میره بالای نردبون لامپ رو بگیره، دو نفر هم از پایین، نردبون رو بچرخونن!
سلامهمشون خوب بود حتی اونایی كه تكراری بود...آدم گاهی دلش واسه تكراری ها هم تنگ میشه...ممنونحق یارتون
السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله
ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلاآن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)
یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک