• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 3257)
سه شنبه 7/10/1389 - 18:39 -0 تشکر 268584
اخلاق در قرآن


 

كلیاتی از اخلاق در قرآن

 

 این مقاله كه درچند شماره‌ایند ادامه خواهد یافت برگرفته از سخنرانی‌های است كه برای طلاب حوزهعلمیه قم ایراد شده است.

 

استادمصباح یزدی

 

 

 

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:48 - 0 تشکر 268608


قرآن كریم نیز سبب كافر شدن و رانده شدن ابلیس از رحمت خداوند را، اخلاق ناپسند او مىداند، نه آنكه علت سجده به آدم، براى او روشن نبوده بلكه «استكبر و كان من الكافرین»(بقره:34) آنچه قرآن روى آن تكیه مىكند آن است كه منشاء كفر ابلیس همان استكبارش بود. پس اخلاق بد، مىتواند مانع بشود از این كه از اول ایمان به وجود بیاید، همان گونه كه صفات ناپسند موجب از دست دادن ایمان مىشود، مانند كسانى كه ایمانى داشته اند و كارهاى خیر انجام داده اند حتى در میدان جهاد شركت كرده اند و جانشان را به خطر انداخته اند ولى، صفات بدى كه در آنها ریشه داشته و یا بعد پیدا شده; موجب سلب ایمان آنها مىگردد. خداى متعال درباره منافقین مىفرماید: «فاعقبهم نفاقاً فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا یكذبون» (توبه:77) اینها اول مسلمان و مؤمن بودند وعهدى با خدا بستند و گفتند: «اگر به ما ارث بدهى در راه تو انفاق خواهیم كرد.» خدا به آنها قول ثروت داد; وقتى پولدار شدند پیمان با خدا را فراموش كردند یعنى، با انفاق ندادن پیمان خود را نقض كردند. این پیمان شكنى باعث شد كه ایمانشان از بین برود و نفاق در دلشان پدید بیاید و این نفاق تا روز قیامت ریشه بكند، چرا؟ «بما اخلف الله بما وعده ربما كانوا یكذبون» دروغ گفتن و خلف وعده كردن و عهدشكنى با خدا نتیجه اش این شد كه ایمانشان از بین رفت و منافق شدند.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:48 - 0 تشکر 268609



پس مسأله تزكیه اخلاق، مسأله ساده اى نیست اگر آدمىبه خودش نرسد و نبیند چه عیوبى در نفسش هست و در صدد اصلاحش بر نیاید، این سهل انگارى و تسامح، كار انسان را به شرك و الحاد و كفر مىكشاند.
به هرحال، اینكه قرآن روى «فلاح» تا این اندازه تكیه مىكند و آن را بر «اهل تزكیه» منحصر مىكند «قدافلح من زكیها» این مسأله ساده اى نیست. واقعاً مسأله اخلاق نقش حیاتى در زندگى انسان دارد. اگر آدمىبه خودش نرسد و آلودگى اخلاقش را رفع نكند، بسیار آینده خطرناكى خواهد داشت.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:49 - 0 تشکر 268610



سؤال دیگرى كه ممكن است مطرح شود، درباره «نفس» است; اینكه مىفرماید: «ونفس وماسوّها فالهمها فجور ها وتقواها» منظور از این نفس چیست؟ ما در محاورات خودمان كلمه نفس را چند گونه به كار مىبریم، مخصوصاً آنهائى كه با مسائل اخلاقى و آیات قرآنى و اینها آشنا هستند، طبعاً این سئوال برایشان پیش مىآید كه: نفس به اصطلاح قرآن، در نظر خدا واسلام خوب است یابد؟ از سویى مىفرماید: «ان النفس لامّارة بالسوء الاّ ما رحم ربّى» (یوسف: 53). این لسان ذمّ نفس است.
از سوى دیگر مىفرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربّك»(فجر:27). منظور از این نفس چیست؟ نفس به معناى روح است یا چیزى است كه در مقابل عقل به كار مىرود. در كتابهاى اخلاقى هم معمولاً مىگویند: جنگ بین نفس و عقل. مىگویند: پیوسته در وجود انسانها، مصاف بین نفس و عقل است; گاهى نفس غالب مىشود، گاهى عقل غالب مىگردد. «نفس» را چیزى در مقابل «عقل» حساب مىكنند. این نفس چیست كه گاهى بد است و گاهى خوب. این نفس چیست؟

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:49 - 0 تشکر 268611



معمولاً كسانى كه با مباحث فلسفى آشنایى دارند. با این آیه و امثال این آیه كه مواجه مىشوند، نفس را به همان اصطلاح فلسفى اش مىگیرند. در فلسفه، ما «كتاب النفس» داریم «علم النفس» داریم. آنجا نفس یعنى، روح. آیا اینجا كه گفته مىشود «ونفس وماسواها» یعنى روح؟ در اصطلاح قرآنى «نفس» با «روح» یكى است یا دو تا؟
قبل از پاسخ، نكته اى را یاد آور مىشویم كه برخى معتقدند كه انسان مركّب از سه عنصر است: بدن، نفس و روح. حالا بعضى چیزهاى دیگرى نظیر; قلب و عقل و... را هم اضافه كرده اند كه كار نداریم. آنچه كه معروف مىباشد این است كه انسان، مركّب از دو عنصراست: روح و بدن. و چیز دیگرى نیست; هر چیز در او هست یا قواى بدن است یا قواى روح. و عنصر سومىنداریم.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:49 - 0 تشکر 268612


اجمالاً در پاسخ مىگوئیم كه نفس در اصطلاح فلسفى اش یك معنا دارد كه دقیقاً با اصطلاح قرآنى، منطبق نیست ولى، در مواردى نفس ازنظر مورد، بر روح منطبق مىشود آیه اى است كه مىفرماید: «ولو ترى اذاالظالم فى قمرات الموت والملائكة باسطوا ایدیهم اخرجوا انفسكم الیوم تجزون عذاب الهون بما كنتم...»(انعام: 93). این آیه صحنه اى را مجسّم مىكند. قرآن مىگوید: اى كاش مىدیدى آن وقتى كه ملائكه مىآیند براى قبض روح كفار و ستمگران و دستهایشان را بازه كرده اند و به این كفار خطاب مىكند. و مىگویند «اخرجوا انفسكم» جان بكَنید! به بَصیر عامیانه، «اخرجوا انفسكم» یعنى نفس خودتان را بیرون بیاورید. خوب، موقع قبض روح چه طور مىشود؟

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:49 - 0 تشکر 268613


یك بدنى داریم و یك روح و روح از بدن گرفته مىشود، جدا مىشود، بیرون مىآید به تعبیر عرفى اش این گونه گفته مىشود یعنى، مىگوئیم: روح از بدن بیرون رفت و خارج شد. ملائكه به آنها مىگویند: «روحتان را بیرون بیاورید» تعبیر شده به «اخرجوا انفسكم»، نمىفرماید: «اخرجوا ارواحكم» ولى مصداق این چیست؟ اینجا آنچیزى كه ملائكه قبض مىكنند بیرون مىآید، كنده مىشود، اخراجش مىكنند، چیست؟ همان روح است كه دراین آیه نفس، منطبق با آن مىباشد.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:49 - 0 تشکر 268614


آیه دیگرى كه نفس انطباق با روح دارد این است كه «الله یتوّفى الانفس حین موتها والتى لم تمت فى منامها »(زمر:42) خداى متعال هنگام مرگانفس را توّفى مىكند، "توفى" همانطور كه مفسرین و اهل لغت فرموده اند یعنى بطور كامل دریافت كردن. آدمىكه از كسى طلب دارد، وقتى همه طلبش را گرفت این را توّفى مىگویند. اینكه مىگوئیم "متوّفى" یعنى، روحش اخذ شده، گرفته شده. «الله یتوّفى انفس حین موتها» خداى متعال هنگام مرگ نفسها را مىگیرد. چه چیزى را مىگیرد؟ روح را مىگیرد. «والتى لم تمت فى منامها فیمسك التى قضى علیها الموت و یرسل الاخرى» آنكه مرگش فرا مىرسد در همان حال خواب، مىمیرد و دیگر روحش بر نمىگردد اما آنكه مرگش هنوز فرا نرسیده دوباره خدا روحش را رها مىكند: «یرسل الاخرى» چرا رها مىكند؟ روح را رها مىكند كه به بدن برگردد.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:50 - 0 تشکر 268615


بگذریم از این كه این تعبیرات چیست و چگونه باید تفسیر كرد; در مقام تفسیر نیستیم. تعبیرات را عرض مىكنم. پس آنچه در این موارد «نفس» بر او اطلاق شده، همان است كه در فلسفه اسمش را روح و نفس مىگوئیم، دقیقاً با اصطلاح فلسفى نفس منطبق است ولى، همیشه این گونه نیست. اصطلاحات قرآن اعم است از این اصطلاحات فلسفى; گاهى عیناً همان معنایى كه در فلسفه، نفس نامیده مىشود، در قرآن هم نفس نامیده مىشود. و گاهى عنایتهاى خاصى است و معناهاى دیگرى منظور است; شبیه اشتراك لفظى مىشود. آنجا كه مىفرماید: «مارحم ربى» اینجا «نفس» معنایش این نیست كه هر نوع روحى این گونه است این جایك حیثیت خاصّى از روح را در نظر گرفته، كه مىگوید: «ان النفس لامّاره بالسوء الاّ...» (یوسف:53) روح انسانى گرایش به خیر هم دارد. امر به كارهاى خیر هم مىكند. آن روحى كه تربیت شده است، آن روحى كه فطرت اصلى اش پاك است.یااز ابتدا مثل انبیاء و اولیا شكوفا است یا بعد از این كه تربیت شد. این جور نیست كه روح انسان فقط گرایش به «سوء» داشته باشد و امر به سوء بكند. پس آنجا كه نفس گفته مىشود یك اصطلاح خاصى است، این همان اصطلاحى است كه علماى اخلاق گرفته اند و در مقابل «عقل» به كار برده اند; آنها وقتى مىگویند: «عقلش بر نفسش غالب شد»، نه اینكه عقل بر روح غالب مىشود، چرا كه عقل خود، یكى از قواى روح است و چیز سومىنیست; قوه عاقله، یكى از قواى روح است. این با روح كه دشمنى ندارند جنگى ندارند، با چه چیزى جنگ دارد؟

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:50 - 0 تشکر 268617


دو گرایش در اینجا هست: یكى تمایل به تعالى و فرا رفتن از امور پست حیوانى است و دیگرى تمایل به اخلاد الى الارض و غور در مادیات و فرو رفتن در شهوات. این تمایلات است كه با هم مىجنگند. علماى اخلاق آمدند و اصطلاح درست كردند; نام تمایل به خیر را «عقل» و نام تمایل به شرّ را «نفس» گذاشتند. این اصطلاح ریشه در كاربرد قرآنى دارد.
حاصل این كه كلمه نفس در معانى مختلفى به كار برده مىشود; در بعضى موارد با اصطلاح فلسفى اش انطباق پیدا مىكند و در بعضى موارد، فرق مىكند. روح به عنایت خاصّى نفس نامیده مىشود. از لحاظ تمایلات مادى، تمایلات حیوانى، گرایش به شرّ، از این حیثیّت نفس نامیده مىشود و در مقابل، به حیثیت دیگرى عقل گفته مىشود; آن هم به اصطلاح خاص اخلاقى اش، عقل علمىبه اصطلاح خاص.


به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:50 - 0 تشکر 268618


ما كارى فعلاً به اصطلاحات و بحثهاى حاشیه اى نداریم. نفسى كه در اینجا گفته شده و «نفس و ما سوّاه» این «نفس» مؤنثِ مجازى است و منظور آیه، یك شخص انسانى است. منتها شخص انسانى كه هم بدن دارد و هم روح. از آن جهتى كه هویت انسانى دارد، به آن نفس اطلاق مىشود، نه از آن جهتى كه یك شخص است. اگر هویت انسانى اش در نظر گرفته نشود یك جسم و بدنى بیش نیست; اما، اگر از لحاظ هویت انسانى اش در نظر گرفته شود، آن جاست كه كلمه «نفس» به آن اطلاق مىشود. اینجا كه مىفرمائید «ونفس وماسواها» منظور این است كه یك شخص انسانى را با هویت انسانى ساختیم. «سواها» كه مىفرماید مرتبه تكمیل خلقت است; یعنى، خدا اینك آفرینش این را كامل كرد، حالا دیگر باید حركت بكند و مسیر تكامل را طى نماید.

به امید ظهوراقا

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.