* دانشجو یک موجود اجتماعی است
اگر تا همین 3 ماه قبل سرت توی لاک خودت بود و از
خانه با سوزاندن بنزین تازه سهمیهبندی شده ی سرویس، میرفتی پیشدانشگاهی و بعدش
هم همچنان درونگرا بازمیگشتی به خانه، اینجا دیگر این خبرها نیست.
اگر غیر بومی هستی که در بهترین شرایط باید با یک
هم خانه یا یک هم اتاقی بسازی، اگر هم شانست خیلی خوب بوده (یا خیلی بد!) و
دانشگاه شهر خودت قبول شدهای، دیگر نمیتوانی کنفرانسهای اجباری را دو دره کنی و
بالاخره با یکی از استادها باید کنفرانس بدهی.
برای همین هم آنهایی که همچین خوش ندارند زیاد با
جماعت بپرند، خیلی از این شرایط فشارزا خوششان نمیآید و استرس از سر و رویشان میبارد.
به هر حال اینجا دیگر اگر درونگرا باشی، ضرر کردهای و بهتر است بزنی توی فاز
«یادگیری مهارتهای ارتباط با دیگران».
خوب
پاراگراف اولش که منو دقیقا عجیب یاد آنشرلی عزیز میندازه ( نیشخند ) ! پاراگراف
سوم هم که خودم ! خیلی عجیبه !@ ولی من استرس از سر و روم نمی باره ! کنفرانس
اجباری رو هم دودره نکردم !
خوب
حالا بحثمون راجع به یادگیری مهارت های ارتباط با دیگران باشه .
من به عنوان
یه ترم اولی چجوری با بقیه دوست بشم ؟ و حرفمو راحت با استاد در میون بذارم اگه یه
جایی از درس رو نفهمیدم ؟ آیا پرسیدن سوال باعث افت شخصیت منه ؟