• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن دانشجویی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
دانشجویی (بازدید: 8567)
دوشنبه 1/11/1386 - 12:2 -0 تشکر 25843
ترمی به نام بوق!!!

سلام به همه بچه دانشجوهای گل

خنده های بلند بلند سر كلاس ،دویدن و تو سر و كله هم زدن تو كریدور دانشگاه، كت و شلوار شیك ، كیف سامسونت خوشگل و... همه و همه نشونه یه ترم اولی بیسته. نشونه هایی كه خواه نا خواه هر قدر هم تلاش كنی رسوات می كنن. اما همین تابلو بودن،همین قهقهه ها،همین كلاس گذاشتن بی خودی، باعث میشه ترم بوق(همون ترم 1) بهترین ترم هر دانشجو باشه. از همتون می خوام هر خاطره و ماجرای شیرینی كه از این دوران دارید بنویسید. امیدوارم بحث قشنگی بشه.

یا علی

چهارشنبه 3/7/1387 - 22:52 - 0 تشکر 60310

به نام خدایی که همیشه در قلب ماست

سلام

من به سوال اول نرسیدم، به سوال دوم جواب میدم.

قبل از اینکه برید دانشگاه فکر می کردین چجور جایی هست ؟ بعد از اینکه واردش شدین چه چیزایی باعث فروکش کردن آتیش تندتون برای رفتن به دانشگاه شد ؟

دانشگاه رو من عین مدرسه تصور میکردم، با همون شرایط یکم وسیع تر، درس ها رو فکر میکردم درس های غریبه باشه و علومی جدید که ما اسمش رو نشنیده باشیم، نمیگم برای خودم دانشگاه رو غولی تصور میکردم ولی چیز ریزی تصور نمیکردم، و هیجان خاصی داشتم.

خب همیشه اولش هیجان هست ولی با تطبیق خود با شرایط موجود این شور و هیجان افت میکنه و عادی میشه، وقتی دیدم تو دانشگاه همون دروسی رو تدریس میکنن که قدیم میخوندم ولی یکم وسیعتر شده، عادی شدن شرایط محیط، خود باوری، این که باور کردم من دیگه بزرگ شدم و باید از اون دوران طفولیت بیرون بیام و ...

التماس دعا

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
پنج شنبه 4/7/1387 - 2:44 - 0 تشکر 60362

به نام خدا

سلام دوستای عزیزم

قبل از اینکه برید دانشگاه فکر می کردین چجور جایی هست ؟ بعد از اینکه واردش شدین چه چیزایی باعث فروکش کردن آتیش تندتون برای رفتن به دانشگاه شد ؟

ای کاش قبل از این سوال ، این رو می پرسیدید که چرا دانش آموزای ما تا این حد علاقه دارن که به دانشگاه برن. یا به قول خودتون آتیششون  برای رفتن به دانشگاه تنده؟

البته خود من که آتیشم برای رفتن به دانشگاه تند نبود. و از اونجایی که از قبل با این محیط آموزشی آشنایی نسبی داشتم ، بعد از اینکه واردش شدم اتفاق خاصی برام نیفتاد.

لطف می کنید خودتون هم به سوالتون جواب بدید؟

ممنون میشم.

تا بعد...

یا علی

موفقیت حاصل تصمیم گیری درست است، و تصمیم گیری درست حاصل تجربه و جالب اینکه تجربه اغلب حاصل تصمیم نادرست است!

 

پنج شنبه 4/7/1387 - 7:56 - 0 تشکر 60371

با سلام...

بحث مفیدیه...به خصوص واسه من كه یه ترم اولیم و چند روز بیشتر از شروع كلاسام نمی گذره...راستشو بخواین روز اولی كه وارد دانشگاه شدم خیلی اذیت شدم...با این كه دانشگاه تو شهر خودمون بود ولی خیلی منو این ور و اون ور فرستادنن...از همه بدتر نگاه...ترم بالاییها بود راستش چند بار خواستم برم طرفشونو ازشون آدرس بگیرم اما جرات نكردم...

خوب سوال اول كه مربوط به من نمی شه...اما سوال دومتون...خوشبختانه پیشكسوتان در این عرصه !!!كمك زیادی بهم كردند و تا حدودی متوجه این قضیه شده بودم كه دانشگاه نه یه محیطیه مثل دبیرستان و نه یه جای خیلی خیلی وسیع و ...با این حرفایی كه بهم زده می شد روز اول با یه اعتماد به نفس خاصی وارد دانشگاه شدم...اما امان از ترم بالایی ها...یه جوری باهام برخورد می كردند كه انگار...بگذریم ...تا یه ساعت دیگه كلاسم شروع می شه...بهتون سر می زنم...التماس دعا...شازده كوچولو

پنج شنبه 4/7/1387 - 12:20 - 0 تشکر 60412

به نام خدای مهربون

سلام..

اول هر چیزی از عشق آبی عزیز تشكر میكنم كه این بحث قشنگ رو ایجاد كردن... منم به سوال اول نرسیدم اما جوابش میدم با اجازتون...

1 : برای من روز اول دانشگام دقیقن مثل روز اولی بود كه رفتم دبستان.. راهنمایی... دبیرستان! كسی رو نمیشناختم و رفتم سر كلاسام تا با بچه ها دوست بشم! هه... من شهر خودم بودم.. اصلن هم مشكل خاصی با ورود به یه محیط جدید نداشتم! جالبیش اینجاس كه همه هم فكرمیكردن من ترم بالایی هستم! ازم هی آدرس میپرسیدن... منم آدرس میدادم! خدایا توبه! ولی در كل بچه ها اكثرن ناراحتیشون به خاطر جدا شدن از دوستای قدیمی خودشونه... یا همون احساس ناراحتی ای كه به خاطر دوری از خونوادشون دارن... همون مشكلات انطباقی كه خودتون گفتید... اما من ندیدم كه این مشكلات برای كسی زیادی دووم بیاره... اكثرن تو همون یكی دو هفته ی اول تموم میشه... و خیلی ها دیگه اصلن خونه وخونواده ی خودشونم یادشون میره! كم نداریم دانشجوهایی رو كه اصالت و شخصیت خودشون رو یواش یواش فراموش كردن... خب این حرف رو زدم! حالا یه نگرانی دیگه رو میگم! یه حس نگرانی از طرف خانواده ها! ..خانواده ها كم ندیدن دخترایی كه رفتن تهران.. یا از تهران رفتن شهرای دیگه... و خیلی خیلی متفاوت تر از قبل برگشتن... ینی متفاوت از فرهنگ شهرشون و خانوادشون... این یه بی اعتمادی و نگرانی برای خانواده ها ایجاد میكنه... ترس از اینكه اونجا هم خوابگاهی ها چه كسانی هستن... چه جورین... بچم چه جوری میشه و ... و این ترس و نگرانی رو به بچه ی خودشون هم منتقل میكنن... و اون دانشجوی عزیز... خیلی سخت تر میتونه خودشو با محیط منطبق كنه.. همش میترسه از اینكه خیلی اتفاقا براش بیفته! اینم یه مدل جدیدش بود كه امسال دیدم! 

و اما سوال دوم...

من تصورم از دانشگاه یه جایی بود كه این قدر میرم و فعالیت میكنم... این قدر همه دنبال درس و علم هستن و نمیدونم هم دارن تحقیق میكنن... یه محیط فوق العاده برا آموزش... همش بحث... همش فعالیت!

وقتی وارد دانشگاه شدم! همه فقط به فكر پیچوندن كلاسا! آموزش خواب در كلاس با چشمان باز! (اصلن شوخی نیست! فوق العاده جدیه) و خیلی چیزای دیگه كه اصلن فكرشم نمیكردم بودن... اصلن اون چیزی نبود كه من انتظار داشتم! هر چند من جاشو پیدا كردم كه فعالیت هامو انجام بدم.. اما همون جا هم باز پیچوندن و ... حرف اول رو میزد... همه ی استادا گله میكنن از این وضع! و بزرگترین شوكی كه به من وارد شد همین وضعیت بود! با اینكه دانشگاه ما اصلن دانشگاه بدی نیست و خیلی هم مثلن خوبه... هههه.. اما این وضع رو داره...

خلاصه همین دیگه!

مواظب خودتون و دلای پاكتون باشید

یا علی 

پنج شنبه 4/7/1387 - 17:52 - 0 تشکر 60486

*به نام مهربان پروردگارم*

سلام

 برای من خیلی خیلی خیلی ...خیلی سخت بود... برای دختری که اجتماعی نیست

و همیشه یک دختر اجتماعی باهاش دوست شده و اون دوستیشو "پذیرفته" خیلی سخت بود...اعتماد به نفس پایینم...احساس غم از دست دادن دوستان دوران دبیرستان و ....

همشون باعث شد برام خیلی سخت باشه

به نظر من مهم ترین عاملی که باعث موفقیت یا شکستت تو دانشگاه میشه اعتماد به نفس هست

متشکرم عشق آبی عزیز...بحث جالبیه...

موید باشید

جانشین انجمن قرآن و عترت

anjoman.qoran@tebyan.org

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
دوشنبه 8/7/1387 - 10:16 - 0 تشکر 61402

به نام خدا .. سلام

ممنون از دوستان که تا اینجا تو بحث شرکت کردن !

آقای کلامی دست ما رو گذاشت تو پوست گردو ! باشه خودمم جواب میدم .

جواب سوال اول : خوب مثل همه مواردی که شما اشاره کردین ، افسردگی ، دوری از خانواده ، یه محیط تازه ، اعتیاد و ...

جواب سوال دوم : خوب من تو خانواده آخرین نفری بودم که رفتم دانشگاه . قبلشم به دانشگاه خواهرم رفت و آمد می کردم . فکر می کردم یه چیز تو مایه های دانشگاه اونا باشه . یه فضای بزرگ با کلی دار و درخت ! که همش فعالیت داری .. فرهنگی ، مذهبی .. کارای تحقیقاتی .. سر و کله زدن با این استاد و اون استاد .. یه دانشجوی اکتیو / بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم تقریبا هیچ کدوم از اینا نبود . چون نوع دانشگام فرق می کرد . اما در آینده میخوام بیشتر کنم فعالیت هامو .

خوب این از این .. بریم سراغ جواب دوستان و ادامه بحث !

مثل اینکه همه درد مشترک دارن ! همونطور هم خودتون گفتین اینا موقتیه و بعد از مدتی درست در نقطه مقابل این موارد قرار می گیریم . در مورد تک تک جمله های میشه بحث کرد . صحبت های خانم آنشرلی عزیز رو خوندم دیدم چه جالب ! درست یکی از نکته هایی که این مقاله بهش اشاره کرده همینه . پس این قسمت رو با هم می خونیم :

دوشنبه 8/7/1387 - 10:17 - 0 تشکر 61405

* دانشجو یک موجود اجتماعی است

اگر تا همین 3 ماه قبل سرت توی لاک خودت بود و از خانه با سوزاندن بنزین تازه سهمیه‌بندی شده ی سرویس، می‌رفتی پیش‌دانشگاهی و بعدش هم همچنان درون‌گرا بازمی‌گشتی به خانه، اینجا دیگر این خبر‌ها نیست.

اگر غیر بومی ‌هستی که در بهترین شرایط باید با یک هم خانه یا یک هم اتاقی بسازی، اگر هم شانست خیلی خوب بوده (یا خیلی بد!) و دانشگاه شهر خودت قبول شده‌ای، دیگر نمی‌توانی کنفرانس‌های اجباری را دو دره کنی و بالاخره با یکی از استاد‌ها باید  کنفرانس بدهی.

برای همین هم آنهایی که همچین خوش ندارند زیاد با جماعت بپرند، خیلی از این شرایط فشارزا خوش‌شان نمی‌آید و استرس از سر و رویشان می‌بارد. به هر حال اینجا دیگر اگر درون‌گرا باشی، ضرر کرده‌ای و بهتر است بزنی توی فاز «یادگیری مهارت‌های ارتباط با دیگران».

خوب پاراگراف اولش که منو دقیقا عجیب یاد آنشرلی عزیز میندازه ( نیشخند ) ! پاراگراف سوم هم که خودم ! خیلی عجیبه !@ ولی من استرس از سر و روم نمی باره ! کنفرانس اجباری رو هم دودره نکردم !

خوب حالا بحثمون راجع به یادگیری مهارت های ارتباط با دیگران باشه .

من به عنوان یه ترم اولی چجوری با بقیه دوست بشم ؟ و حرفمو راحت با استاد در میون بذارم اگه یه جایی از درس رو نفهمیدم ؟ آیا پرسیدن سوال باعث افت شخصیت منه ؟

سه شنبه 9/7/1387 - 23:50 - 0 تشکر 61797

به نام خدا

سلام

شما به عنوان یه ترم اولی! همیشه به این نکته توجه کنید که بچه هایی که روی صندلی های دانشگاه کنار دستتون می شینن ، درست مثل همونایی هستن که تو دبیرستان باهاشون بودید.

اساتید هم به همین شکل. درست مثل دبیرای دوران دبیرستانتون هستن.

پرسیدن سوال هم هیچ وقت باعث افت شخصیت نیست. ولی حتما قبل از اینکه سوالی رو بپرسید روش فکر کنید.

دیگه همینا دیگه...

یا علی

موفقیت حاصل تصمیم گیری درست است، و تصمیم گیری درست حاصل تجربه و جالب اینکه تجربه اغلب حاصل تصمیم نادرست است!

 

جمعه 12/7/1387 - 11:26 - 0 تشکر 62309

به نام خدای مهربون!

سلام

برام جالبه كه كلن من از دنیای دانشجوها انگاری استثنام! چرا من این جوری نبودم پس!؟ در ضمن! كی گفته اگه بومی باشی نمیشه كنفرانس رو بپیچونی؟

من در طی 4 ترم دانشجوییتم هر ترم همچین كاری رو كردم و تا حالا زیر بار كنفرانس دادن نرفتم! كلن از این كار خوشم نمیاد! اما اونایی كه اعتماد به نفسشون پایینه حتمن تجربش كنن.. برا خودشون خوبه!

حالا از بحث زیاد منحرف نشیم...

در مورد سوال!

واللا منم با نظر جناب كلامی موافقم! مگه اونی كه بامن سر یه كلاس نشسته چی داره كه من ندارم! اتفاقن دانشگاه برای آدم اونم اولاش یه خورده دلگرم كننده تره... چون اكثرن با یه رتبه وارد اون رشته شدیم... همه در یه حد هستن تقریبن.. اما تو دبیرستان این جوری نبود... بعضیا زرنگ تر بودن و بعضیام نه!

حالا به این فكر كن كه اونی كه كنار دستته درست اندازه ی تو تلاش كرده برا كنكو و حالا وارد دانشگا شده!

تو هم مثل اونی! اونم مثل تو! پس چه خوبه كه جای اینكه ازشون دوری كنیم... سر صحبت رو باهاشون باز كنیم! به هر بهونه ای كه شده...

همین.

مواظب خودتون و دلای پاكتون باشید

یا علی 

دوشنبه 15/7/1387 - 7:26 - 0 تشکر 63223

به نام مهربان پروردگارم

سلام

اولا عشق آبی جان من کی اونجوری بودم؟من تو پیش و دبیرستان و اینا خیلییییی خوب بودم

اعتماد به نفسم تقرییا خیلی خوب بود... تو دانشگاه وحشتناک بودم... درونگرا و ساکت در حد چی...اصلا یکی منو ببینه باورش نمیشه من اینم..

بعدشم نوای آسمانی جان همچین راحت میگی بشین سر صحبت رو باز کن هاااا... خب ببین من تا به حال نشده دوستیی رو آغاز کنم...یعنی برام خیلی سخته

یعنی هزار و شونصد سال روم نمیشه برم با بغل دستیم حرف بزنم... وقتیم بغل دستیم شروع میکنه اونقدر خجالت میکشم که خیلی کوتاه جوابشو میدم

در کل برای من این شروع کردن ه خیلی سخته...بازم میگم اینا همش زیر سر عدم اعتماد به نفسه....بله...

جانشین انجمن قرآن و عترت

anjoman.qoran@tebyan.org

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.