روانشناسی شهادت/حسین اسكندریمعنای روانشناختی شهادتتجربه دینی محصول مستقیم و بلاواسطه ارتباط انسان با خدا و یا پدیدههای وابسته به آن است. این نوع تجربه نوعی تجربهای شخصی و منحصر به فرد و متكی بر نوعی علم حضوری است. از خصوصیات این نوع تجربه بازگیری و غوطهوری و اتحاد می باشد و بر پایه نگاهی درونی شكل میگیرد. تجربه شناسی، نقادی تجربههاست، نقادی تجربههایی كه اگرچه پایه و مبنای حضوری دارند تنها بعد از آنكه تعریف شدند تجسم و تصویر شدند و از مقوله علم حصولی در آمدند امكان ارزیابی مییابند و میتوان آنها را به نقد كشید. تجربه شناسی دینی موضعی تماشاگری دارد و با دور نشستن از زاویهای متفاوت و بیطرفانه و البته با نوعی موضع گیری نظری به قضاوت تجربه دینی میپردازد. این نوع موضع گیری عالمانه هر چند میكوشد تجربه دینی شخصی را قابل فهم و تبیین پذیر كند ممكن است آن را از ساخت مقدس و جنبه ملكوتی به ساحت امور نفوذ پذیر و ناسوتی تنزل دهد و بهرحال محتمل است آن را نوعی تحلیل كند كه از نظر شخص تجربه كننده غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل باشد. تقدس زدایی و نقد پذیر نمودن امور معنوی یگانه میسر بررسی علمی این گونه مسایل است و شاید یگانه مسیری است كه امكان مفاهمه را فراهم میكند و بستر گسترش و همگانی كردن این فهم و تجربه را مهیا میسازد. در این مقاله كه در یك مقدمه و دو فصل تنظیم شده است ابتدا سعی میشود نوعی خاصی از تجربه دینی بنام شهادت تحلیل شود و مسیر شكل گیری و معنای آن بیان شود و سپس نظریهای ناكام در تحلیل آن توضیح داده شود و در انتها نظریه جانشینی مناسب آن ارائه گردد. نظریه ناكام كه عدهای آن را دستمایه تحلیل تجربه شهادت قرار دادهاند نظریه فروید است و نظریه جایگزین آن كه ما برای تبیین شهادت ارائه كردهایم نظریه عمل است. 1- مقدمه شهادت به منزله كشته شدن در راه خدا تنها به منزله آخرین گام در فرایندی پیچیده و طولانی قابل تصویر و تبیین است و مترتب دانستن آن همه آثار معنوی در یك مواجهه فیزیكی و زود گذر قدری نامتناسب مینماید. شهادت با توجه به آخرین فراز شكل گیری آن مقاتله در راه خداست. فرد قبل از آنكه مفهوماً و مصداقاً بتواند در راه خدا به مقاتله بپردازد و به درجه گرانقدر شهادت نایل آید باید به آمادگیهایی دست یابد. از نظر دینی كسی كه میخواهد در راه خدا قرار گیرد قبل از آن باید نسبت خود را با خدا روشن كرده باشد(الذین جاهدو افینا لنهدینهم سبلنا). هدایت و راهیابی به راه خدا كه یكی از آن راهها مقاتله است مرهون توجه بلیغ به خداست و كوشش در فهم و درك خدایی كه با نور هدایت آن در راه بلند و پر فراز و فرودش باید حضور یافت. ای توجه و حضور مستلزم گذر از دو مرحله اساسی است. مرحله نخست مرحله هجرت است. شخص در این مرحله باید گامی اساسی بردارد. گامی كه مستلزم فراتر رفتن از خود است. مهاجر كسی است كه از نفس خود هجرت كند و بتواند بغیر از خود دیگری را ببیند. اگر شخص این توفیق را بیابد كه گامی فراتر از خود بردارد میتواند دنیای وسیعتری از خود خواهی خود بینی و خود پرستی را درك كند. دنیایی كه بزرگی خود را به رخ خواهد كشید و كوچكی و حقارت نفس را هویدا خواهد ساخت. این مقایسه موجب میشود كه آدمی از خود و دلبستههایش جدا شود بند تعلق بگسلد و این توفیق و امكان را بیابد تا در گستره زمین هجرت كند. سیر در زمین و نظاره كردن آثار الهی و مرور سرنوشت و سرگذشت دیگران نقبی به درون او خواهد زد. این نقب به تامل منجر خواهد شد. تاملی كه نتیجهای جز كشمكش و درگیری ندارد. این جدال دریچه ورود به مرحله دوم است با ورود به مرحله دوم گام اساسی دیگری را باید فرد بردارد. این گام همانا چهادی است كه ابتدا در درون شكل میگیرد جهادی كه بستر زایش عشق و فهم است. در این مرحله شخص با خود درگیر است درگیر با آن چیزها و كسانی كه در خانه دلش بیتوته كردهاند. زدودن رنگ اغیار و بیرون راندن بیگانه فرصتی فراهم میكند كه دل منزل جانان شود و جهاد برتری آغاز شود. جهادی كه در جهت فهم و شناخت میهمان آشنای دل و آن چهره زوال ناپذیر و غریب دیریابی است كه هستی در فهمش به تحیر رسیده است. تلاش و جهاد در مسیر یافتنی و دستیابی به مظاهر نور و بارقههای درخشان عشق مهاجر مجاهد را به درگیری بیوقفه و بیپایانی با مظاهر ظلم و ظلمت میكشاند. و این چنین جهادی به جهاد در راه خدا میانجامد. تلاش در نیل به كل هستی تلاش در از میان برداشت خار بیابان است. این تلاش و جهد و پیگیری دو فرجام نیك دارد یا به كشته شدن میانجامد و یا به انتظار شهادت تبدیل میشود كه آمده است( فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتظر). در این برداشت بدیع از مواجهه با هستی اگرچه فرد در دنیاست با دنیا نیست و سراسر وجودش را خدا فرا گرفته است. اگر در این دنیاست و یا فراتر از آن در مواجهه حضوری به وجه خدا نظر میكند. در این معنا خدا خود شاهد است( و شاهد و مشهود) و شهید طالب نیل به ملكه شاهد است( فاكتتبنامع الشاهدین). شهادت حضور عینی است و با علم متفاوت است. برای مثال برای درك ماه رمضان باید ماه را شهادت داد(فمن شهد منكم الشهر فلیصمه) و یا وقتی در قیامت از شنیدهها و دیدهها و پیكرهها سوال میكنند از واژه شهادت بهره میگیرند(حتی اذا ماجاوها شهد علیهم سمعهم و ابصار هم و جلودهم). كاربردهای مختلف واژه شهادت در قرآن كریم نشان دهنده آن است كه این واژه به نوعی علم حضوری عینی و نه ذهنی مصداقی و نه مفهومی مواجهههای حضوری و زنده و نه ماهوی و تصویری دلالت دارد. از دلالت معنایی تجربه و مفهوم شهادت آشكار میشود كه این تجربه محصول فعالیتی هشیارانه است شهادت فرآیندی هشیار و زنده است كه فرد عالمانه در آن حضور دارد. تجربه شهادت علاوه بر هشیاری مبتنی بر عملی ارادی و مختارانه است راهی كه برگزیده میشود و با پای ارادت و اختیار در آن گام زده میشود. همانطور كه در دلالت معنایی شهادت بدان اشاره شد شهادت مستلزم در نظر گرفتن آرمان و هدفی والاتر از خود است هدف و آرمانی كه در نوعی مجاهدت و هجرت تلاش میشود بدان دست یافت. این آرمان زنده وجدی معبود و پروردگاری است كه در مواجههای زنده به نظاره وجه آن نایل میشود. دستیابی به این آرمان و شهادت مرهون فراتر رفتن از خود و وانهادن انگیزهها و غریزهها و منیت هاست. بدان معنا كه با انگیزههای مادی و طبیعی و با چشم داشت به میلها و غریزهها نمیتوان به این اوج رسید. اوجی كه مستلزم وانهادن منزلت طبیعی و اجتماعی است و حضور در حماسهای پر شور كه حاصلی جز آشفتگی ندارد. شهادت مفهومی است كه چهار مولفه اساسی آن را شكل میدهند. به عبارتی دیگر تجربهای است كه وابسته به چهار فعالیت است: هشیاری، اراده، آرمان گرایی و وانهادن غریزههای طبیعی. 2- معنای روانشناختی- شهادت از دیدگاه نظریه روانی- جنسی فرویدبرخی از نویسندگان و روانشناسان تلاش كردهاند مبنای روانشناختی پدیدهها و تجارب دینی را مشخص كرده چنین اموری را بر قاعده علمی بنشانند و مناط علمی آن را بنمایانند. این دغدغه گاه از طریق تطبیق و تاویل پدیدهها به مفاهیم و امور روانشناختی جلوهگر شده است. از جمله این تلاشها سعی برخی از علما بر تطبیق تجربه شهادت با مكانیزمهای دفاعی شخصیت در نظریه فروید است. از این منظر شهادت به منزله یكی از مكانیزمهای دفاعی بنام تصعید است. برای روشن شدن معنای تصعید لازم است مختصراً اشارهای به مبنای آن آورده شود. در نظریه فروید انسان به منزله دستگاه روانی در نظر گرفته شده است كه با مقدار انرژی ثابتی كه در آن وجود دارد زندگی روانی فرد را به جریان میكشد. این دستگاه روانی تابع اصل ثبات انرژی است و انرژی سیستم كاستی و افزایش نمیگیرد و با گردش خود چرخه تحول شخصیت را میسر میكند. انرژی این سیستم ماهیت روانی جنسی دارد و محصول سر كوب افكار و آرزوهای جنسی ممنوع میباشد. ماهیت افكار و آرزوهای سركوب شده ناخودآگاه است. از این چشم انداز ماهیت تحول شخصیت و نظام روانی بر اساس انرژی روانی لیپیدویی است كه ماهیتی جنسی و ناخودآگاه دارند. در فرآیند تحول و رشد افكار ناخودآگاه در پی ارضا و كامیابی هستند. ارضا و كامیابی در جهان خارج مستلزم در نظر گرفتن محدودیتها و گشایشهای جهان واقعی است و بناچار افكار لیبدویی در مسیر فعالیت خود و به منظور ارضا و تحقق آرزوهای ناخودآگاه مجبورند ملاحظات جهان واقعی را در نظر بگیرند. و لذا سطح جدیدی در شخصیت بنام«خود» پدید میآید كه برای ارضای انرژی لیپیدوبی بدنبال راه كارهای واقعی و لحاظ كردن محدودیتها و مقررات بیرونی است. «خود» در نظام فروید مسئول مصالحه بین تمایلات ناخودآگاه و ملاحظات جهان واقعی است. از یك طرف افكار ناخودآگاه سطح نهاد به دنبال ارضای بیقید و شرطند و از دیگر سو جهان خارج چنین بیضابطه بودن را مجال نمیدهد. وظیفه «خود» از یك طرف اعمال محدودیت در ارضا و از طرف دیگر یافتن چاره و راههای جامعه پسند ارضای تمایلات ناخودآگاه است. این فعالیتها اگرچه با ملاحظه واقعیت انجام میشود از نظر فروید همچنان ماهیتی ناخودآگاه دارد. «خود» در چارچوب اقدامات خود از روشهای و راهبردهای ویژهای بنام «مكانیزمهای دفاعی» بهره میگیرد. مكانیزمهای دفاعی خود وسیله انسجام شخصیت و در خدمت برآوردن تمایلات لیپیدوبی نهاد میباشد. یكی از این مكانیزمهای دفاعی تصعید نام دارد. خود با توسل به مكانیزم تصعید در پی آن است تمایلات و انگیزههایی كه ماهیت سركوب شده افكار ناخودآگاه جنسی دارند به شكلی تلطیف شده ظاهر آن را تغییر داده از مسیری جامعه پسند كه جامعه در برابر ارضای آن مقاومت نكند و به صورتی ظریف كه خوشایند طبع اجتماعی میباشد خواستههای نهاد را بر آورده سازد. مجسمه سازی، نویسندگی و نظایر آن همان خواستههای غریزی ناپسند و ممنوع و ناخود آگاهی هستند كه با تغییر شكل ظاهری به ارضای افكار لیبیدوبی میانجامند. فعالیت شهادت طلبانه مجاهدان در راه خدا نیز در این راستا ترسیم شده است. اگرچه ممكن است كسانی كه دست به تطبیق مكانیزم دفاعی تصعید با شهادت زدهاند از اقدام خود چنین معنایی را مراد نكرده باشند لاجرم در این چارچوب اقدام كردهاند. مكانیزمهای دفاعی و از جمله تصعید مقید به ضوابطی چند میباشند. از جمله این ضوابط عبارتند از اینكه این مكانیزمها و راهبردها ناخودآگاهند. بدین معنا كه ماهیت این فعالیت در سطح ناهشیار جریان دارد و فرد از ماهیت افكار و فعالیت خود مطلع نیست، هر چند به خود عمل وقوف دارد یعنی میداند كه نویسندگی میكند و یا شعر میگوید ولی به انگیزهها و تمایلات پنهان خود وقوف و آگاهی ندارد این مكانیزمها عمدتاً مبتنی بر نوعی خود فریبی و تسویل هستند و به راهكارهایی منجر میشوند كه هر چند چهرهای عاقلانه به خود میگیرند ماهیت غیر عقلانی دارند و تابع بیمنطقی و بیزمانی افكار ناخود آگاهند. از جمله ضوابطی كه مكانیزمها بدان مقیدند ماهیت مكانیسمی و علی این افكار است. افكار سركوب شده علت رفتار محسوب شده خود را به فعالیت و رفتار آدمی تحمیل میكنند و رفتار آگاهانه فیالواقع معلول فشار سطح ناهشیار شخصیت است و از جمله دلالتهای آن نوعی گذشته نگری است. در چارچوب گذشته نگری افراد تابع و محصول تجارب جنسی ناخود آگاه گذشته خود هستند. دیدگاه فروید نوعی دترمینیزم و موجبت را در نظام روانی انسان ترسیم میكند كه مجال و فرصتی برای حضور فعالیت ارادی باقی نمیگذارد. مكانیزم دفاعی تصعید به علاوه شامل نوعی تغییر شكل نیز هست كه همان انگیزهها و تمایلات در سطحی برتر و اجتماع پسند یافته و به كامیابی نایل میشوند. مكانیزم دفاعی تصعید با ضوابط پیش گفته نظیر ناخودآگاهی، بیمنظمی، مكانیسمی بودن، خود فریبی و تسویل در برابر تجربه شهادت قرار میگیرند كه با مولفههای متعددی نظیر خود آگاهی، منطق، اراده، درك و تجربه امور معنوی و فرا رفتن از سطح انگیزههای طبیعی تبیین میشوند. به نظر میرسد نظریه فروید از تبیین چگونگی و ماهیت فرآیند شهادت بر نمیآید و كار تطبیق و تاویل به سامان نمیرسد و اقدامات اندیشمندان به جای شرح شهادت به جرح آن خواهد انجامید. 3- معنای شهادت از چشم انداز نظریه عمل ظهور چشم انداز نظریه عمل در روانشناسی نتیجه نارضایی از نظریهها و ساختارهای نظری مربوط به تحول اجتماعی شناختی و اخلاقی است. تلاشهایی كه در این راستا شكل گرفتهاند ناظر بر گذر از ساختار نظری موجود به نظریه یا پارادایمی است كه بر پایه ارائه آدمی به منزله ارگانیسم عامل استوار است. مفهوم عمل محور مباحثی است كه به دنبال ایجاد نظام نظری میخواهد شناخت را به رفتار پیوند دهد. عمل واجد معنایی است كه شرایط زندگی واقعی را در نظر میگیرد و اعتبار بوم شناختی دارد. راین شاگن نظریه عمل را به منزله پل ارتباطی تحول نقش پذیری و قضاوت اخلاقی در نظر میگیرد. كلروراس از زبان عمل سخن به میان میآورد و ارتباط بین شناخت اجتماعی و عمل این واقعیت را بیان میكند كه ارتباط فرد و محیط اجتماعی با میانجیگری عمل ممكن میشود. نظریه عمل مدلی از رفتار انسان ارائه میكند كه نه مكانیسمی است و نه ارگانیسمی نظریه عمل با تاكید بر جنبه التفاتی و عقلانی آن میكوشد نا رضایی و ناتوانی نظریهها را در مفهومی كردن تعامل بین جهان اجتماعی بیرونی و درونی جبران كند. مدل مكانیسمی انسان را به منزله ماشین در نظر میگیرد ساعت یا كامپیوتر باز نمایی تمثیلی از انسان هستند. تمامی رفتار آدمی به طور علی تعیین میشوند. آدمی در این منظر واكنشی مفصل یا مدل ارگانیسم تهی است. رفتار یا فعالیت پیامد درون دادههای خارجی است و فرآیندهای روانی پنهانی نظیر، تفكر، اراده، آرزو و ادراك با تاویل و تحویل به پدیدههای سادهای كه در نتیجه عمل موثر رخ میدهند تبیین می شوند. در مدل ارگانیسمی از انسان فعالیت و رفتار از درون ارگانیسم ریشه میگیرد. در مدل ارگانیسمی انسان معلول علل داخلی است و تاكید بر خلاف دیدگاه مكانیسمی بر محیط داخلی است و از این رو به انسان نمیتواند متفاوت از محیطی در نظر گرفته شود كه در آن قرار دارد. مدل ارگانیسمی نیز از همان چارچوب و پارادایم موجبتی تبعیت میكند. فیالمثل درنظریه پیاژه به منزله بازیهای انحصاری مدل ارگانیسمی شخص به كناری گذاشته شده جای آن را ساختارهای منطقی- ریاضی گرفته است و جنبههای ذهنی من، تجربه فردی به منزله عوامل مشاركت اجتماعی، محیطی، زیستی یا شخصی نادیده گرفته شده است. در مدل انسان خود مختار آدمی به منزله موجودیتی نگریسته شده است كه تفسیر غیر علی از آن صورت میگیرد. مفروضههای عمل آدمی هدفمندی و التفات است. هدف خاصیتی كششی دارد كه از جلو و معطوف به آینده است و جز ذهنی عمل است و فرد به خاطر آن فعالیت خود را سامان میدهد در حالی كه علت در گذشته قرار دارد و جز عینی رفتار است از آن تخلف ناپذیر است. نیات با معیار همسانی و تفاوت اعمال سر و كار دارد و مشخص كننده تصمیمی است كه عامل برای انجام كاری بر میگزیند و ترجیحی در امور قائل می شود. از این چشم انداز آنچه فرد انجام میدهد وابسته به قصدهایی است كه میكند. ارتباط بین قصد و عمل یك ارتباط خطی مستقیم نیست و البته پیوسته هم نیست. چارچوب مفهومی كه از ای بحث به دست میآید نشان میدهد مفاهیمی نظیر اهداف نیات قواعد و انگیزهها با همدیگر وابسته و مرتبطند. دو فرض مهم در این چارچوب از این قرارند:1- رفتار آدمی هدفمند التفاتی و معطوف به قواعد است2- عمل آدمی تظاهر عقلانی نیات موجود در قواعد میباشد. عنصر اساسی در هر عمل وجود تمایلات و قصدههایی است كه انگیزههای عمل را شكل میدهند. این قصدها هستند كه موضوعات و وقایع و مردمی را كه این قصدها معطوف به آنهاست معین می سازند. و طبق آن عامل به آنها علاقمند میشود. عمل دو نوع تعیین كننده درونی و بیرونی دارد. تعیین كنندههای خارجی با دعاوی رمزی و سمبولیك( كلام، درخواستها و ....) معین می شوند. تعیین كنندههای دالخی شامل نیات و نگرشهای معرفتیاند. دو نوع تعیین كننده داخلی (قصد) را میتوان از هم تمیز داد. یكی خواستها و دیگی تكالیفاند. خواستها مربوط به ارزشهای ذاتی و اصلی اعمالند در حالی كه تكالیف مربوط به قواعد پنهان و آشكار مرتبط با نقش اجتماعی عامل و نظایر آن است. قصد عمل موجب و علت عمل نیست چون قصدها منطقاً به عمل نمیانجامند بلكه قصدها مفهوماً با عمل مرتبطند. طرح عمل در تلاش برای پر نمودن رخنه میان دانش و عمل از سه مولفه مهم كمك میگیرد:1- هدف 2- استراتژی و روش 3- آثار و پیامدهاطبق طرح عمل ابتدا برای شكل دادن به عمل هدف خاصی در نظر گرفته میشود و قصدها بر اساس آن شكل میگیرند. وقتی قصدها شكل گرفتند روشها و راهبردهای نیل به هدف طراحی می شوند و یكی از آنها بر حسب بهترین شیوه برگزیده میشود و به تبع آن آثار و پیامد كار بست راهبرد ملاحظه میشود. ملاحظه دو جنبه دارد یا پیامد خواسته شده است. كه در این صورت عمل جنبه التفاتی یافته، هدف تحكیم میشود و چرخه انجام عمل با عزم اهتمام راسختر دنبال میشود و چنانچه به نتیجه و اثر مطلوب نیجامد، اثر ناخواسته به مرحله راهبردها و استراتژیها منتقل شده اصلاح و تصحیح مورد لزوم انجام گرفته چرخه عمل جریان می یابد. مطابق پارادایم نظریه و طرح عمل شهادت فرآیندی آگاهانه است كه با در نظر گرفتن هدف شكل میگیرد. در نظر گرفتن هدف در شخص مطابق خواست درونی كه همان مجاهده اكبر و اتصال حقیقی با خداست و نیز مطابق تكلیف و وظیفهای است درونی كه در مسیر نیل و انجام این مجاهدت باید به وظیفه اجتماعی خویش كه همانا انجام تعهدات اجتماعی الهی است اهتمام ورزد. شهید در نیل به هدف راهبردهای مختلفی را بكار میبندد و در اصطلاح دینی پس از ایجاد مناسب مطلوب بین خود و خدا در راهبردهای مختلف سبیل الهی مشاركت میجوید. از ای نظر راههای رسیدن به خدا به شماره آدمیانی است كه وجود دارند. شهید در این مسیر راههای مختلفی را در نظر گرفته تجربه میكند طریقه علم آموزی طریقه انفاق، طریقه مردم آمیزی طریقه مجاهدت، راه هجرت و مسیر شهادت و نتایج و پیآمد هر یك از اعمال را در نظر میگیرد و به تامل مینشیند كه كدامیك او را به هدف نهایی نزدیكتر می سازند. شهید در این تجربه مكرر به منزله قند مكرر است. حضور الهی را تجربه میكند ولی هیچ یك او را التیام نمیبخشد چرا كه تجربه خدا در پهنه تكثر و امور متكثر هنوز شائبه فاصله و غیبت در فرد ایجاد میكند. سرانجام سبیل شهادت انتخاب میشود. حضور در وحدت تنها در این مسیر و با این نوع مواجهه شكل میگیرد. سبیل شهادت، سبیل مرگ نیست فرجام یك نوع تجربه هم نیست بلكه یك راهبرد موثر در زندگی دنیایی است. همانگونه كه خدا شهید است همانطور كه پیامبر در بین مردم شهید و گواه است شهادت راهبرد و شیوهای خاص حضور در دنیاست. حضوری كه اگرچه در دنیاست ولی با دنیا نیست. سبیل الهی همواره ایجاد كننده منزلت فردی و اجتماعیاند. فرد در پا نهادن در یك اقدام و منزلت دو سویه مشاركت میكند ولی سبیل شهادت راهی است كه حتی منزلتها به زمین گذاشته می شود تا فراتر از منزلتها و حرمتها و بزرگداشتها به منزل نهایی و حریم امن الهی و حضور بزرگ كریم نایل شود. اگر سبیل الهی حرمت خانه را نگاه میدارند سبیل شهادت حرمت صاحب خانه را اجابت میكند و این گونه است كه شهید به التفات و توجه بلیغی دست مییابد. و آخرین خشت خانه دنیا را وامینهد و «از پای فتاده سرنگون باید رفت» را آهنگ حركت خویش میسازد و ترك خانه تن میگوید و غریب و ناآشنا از دیار آشنایان میگذرد تا به وصال معبود یگانه واصل شود. شهادت این چنین فرآیندی هشیارانه، مختارانه، هدفمندانه و فراتر از غرایز و انگیزههای مادی عاشقانه است. سرودی كه تنها گوش معشوق توانایی شنیدن آن را دارد. فرآیندی كه در فرآیند انتخاب و جذبه شكل میگیرد. فرآیندی كه از یك سو احتیاج موج میزند و از دیگر سو اشتیاق بیتابی میكند و البته هر اشتیاق والاتر و برتر از هر احتیاج است كه نه كام تشنه دریا را كه دریا كام تشنه را میجوید. حادثهای عمیق كه كشته شدن تنها به ترك خانه ناظر است و شهادت بر فرآیند پیچیده عاشقی انسانهای برجستهای كه بیدغدغه فهم دیگران و بیتوجه به حضور اغیار در رقص عاشقانه نه شهادت پای كوبی كردند و در جای جای سر زمین پاك ایران و در هویزه و مثل عزیزانی چون حسین آن كسی كه پرچم هدایت را بر افراشت درگیر دیدهها رفت و درخشید. آسمان اسلام پر است از ستارههای درخشان چون شهید عزیز حسین علمالهدی كه مایه غرور و مباهات انسانیت و لحظههای درخشان خشنودی خدایند. یادشان همیشگی باد