سخنان اما م علی(ع)در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم كه در آن ذكر حج نیزآمده است.
«در این خطبه از ستایش خداوند،آفرینش جهان،فرشتگان،و گزینش انبیاء،بعثتپیامبر(ص) و از قرآن و احكام شرع سخن به میان آمده است».
هرگز كنه ذاتش درك نشود:
ستایش مخصوص خداوندى است كه ستایشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند كرد،و كوشش كنندگان هر چند خویش را خستهكنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است كه افكار بلند ژرف اندیش،كنه ذاتش رادرك نكنند[2].و غواصان دریاى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به كمال هستیشكوتاه گردد،یعنى آنكس كه براى صفاتش حدى نیست و اوصاف كمالش را توصیفنتوان كرد،و براى ذاتش وقتى معین،و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفرید،بادها را با رحمتش به حركت آورد،و اضطراب و لرزش زمینرا به وسیله كوهها،آرامش بخشید.[3]و[4]
نخستشناسائى خدا:
سرآغاز دین معرفت او است،[5]و كمال معرفتش تصدیق ذات او،و كمال تصدیقذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است،و كمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و كمال اخلاصش آن است كه وى را از صفات ممكنات پیراسته دارند،چه اینكههر صفتى گواهى مىدهد كه غیر از صفت موصوف است و هر موصوفى شهادت مىدهد كهغیر از صفت است، آنكس كه خداى را(به صفات ممكنات)توصیف كند وى را به چیزىمقرون دانسته،و آن كس كه وى را مقرون به چیزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده،و هر كس تعدد در ذات او قائل شود،اجزائى براى او تصور كرده،و هر كس اجزائى براىاو قائل شود وى را نشناخته است. و كسى كه او را نشناسد،[6]به سوى او اشاره مىكند،و هر كس به سویش اشاره كند،برایش حدى تعیین كرده،و آن كه او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،و آن كسكه بگوید خدا در كجا است؟وى را در ضمن چیزى تصور كرده،و هر كس بپرسد بر روىچه قرار دارد؟جائى را از او خالى دانسته،همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده،و وجودى است كه سابقه عدم براى او نیست،با همه چیز هست اما نه اینكه قرین آن باشد،[7]و مغایر با همه چیز است، اما نه اینكه از آن بیگانه و جدا باشد،انجام دهنده است،اما نه به آن معنى كه حركات و ابزارى داشته باشد،بینا استحتى در آن زمانى كه موجودقابل رؤیتى وجود نداشت،تنها است زیرا كسى وجود نداشته تا به او انس گیرد،و از فقدانشترسان و ناراحتشود.
آفرینش جهان:
خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه،و فكر و استفاده از تجربه،آفرینش راآغاز كرد،و بىآنكه حركتى ایجاد كند و تصمیم آمیخته با اضطرابى در او راه داشته باشد،جهان را ایجاد نمود،پدید آمدن هر یك از موجودات را بوقت مناسب خود موكول ساختو در میان موجودات،با طبایع متضاد هماهنگى برقرار نمود،[8]و در هر كدام،طبیعتو غریزه مخصوص به خودشان آفرید،و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانید،او پیشاز آنكه آنها را بیافریند،از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاه بود،و به حدود و پایان آنهااحاطه داشت،و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود.پس از آن خداوند طبقات جو را ازهم گشود،[9]و اطراف آن را باز كرد و فضاهاى خالى ایجاد نمود،و در آن آبى كهامواج متلاطم آن روى هم مىغلطید،جارى ساخت، و آن را بر پشتبادى شدید،و طوفانىكوبنده حمل نمود،پس از آن باد را به باز گرداندن آن فرمان داد،و بر نگهداریش آن رامسلط ساخت،و به حدى كه باید،مقرون نمود،فضاى خالى در زیر آن گشوده و آب دربالاى آن در حركتبود،سپس خداوند طوفانى برانگیخت كه جز متلاطم ساختن آن آب كاردیگرى نداشت،و بطور مداوم امواج آب را در هم مىكوبید، طوفان بشدت مىوزید،و از نقطهاى دور سرچشمه مىگرفتبعد از آن به آن فرمان داد تا آبهاى متراكم و امواج عظیم آب رابر هم زند،و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد،پس آن را همانند مشكى به هم زد.و با همان شدت كه در فضا مىوزید بر امواج آب نیز حملهور شد،از اولش برمىداشت وبه آخرش فرو مىریخت،و قسمتهاى ساكن آب را به امواج متحرك مىپیوست،آبها روىهم انباشته شدند،و همچون قله كوه بالا آمدند،و امواج روى آب كفهائى بیرون فرستادو آن را در هواى باز و جوى وسیع بالا برد،و از آن هفت آسمان را پدید آورد، آسمانپائین را همچون موج مهار شده،و آسمان برترین را همچون سقفى محفوظ و بلند قرارداد،بدون اینكه نیاز به ستونى براى نگهدارى آن باشد،و نه میخهائى كه آن را به بندد، سپس آسمان پائین را به وسیله كواكب و نور ستارگان درخشان زینتبخشید و در آنچراغى روشنى بخش و ماهى نور افشان به جریان انداخت،كه در مدارى متحرك و صفحهاىجنبنده بگردند.[10]
آفرینش فرشتگان:
پس آنگاه آسمانهاى بالا را از هم گشود،و مملو از فرشتگان مختلف ساخت،[11]گروهى از آنان همیشه به سجدهاند و ركوع ندارند،و یا به ركوعند و قیام نمى-كنند،و یا در صفوفى كه هرگز از هم پراكنده نمىگردد قرار دارند،و یا همواره تسبیح مىگویندو هرگز خسته نمىشوند، هیچگاه خواب چشمان آنها را نمىپوشاند،و عقول آنها گرفتارنسیان و سهو نمىگردد،بدن آنها به سستى نمىگراید،و غفلت و نسیان بر آنان عارضنمىشود.و گروهى دیگر امینان وحى او،و زبان او به سوى پیامبرانند،و پیوسته براىرساندن حكم و فرمانش در رفت و آمدند.
و جمعى دیگر حافظان بندگان اویند و دربانان بهشت او،بعضى از آنها پایشان درطبقات پائین زمین ثابت،و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته،و اركان وجودشان ازاقطار جهان بیرون رفته و كتفهاى آنها براى حفظ پایههاى عرض خدا آماده است،و در برابرعرش او،سر را پائین افكندهاند و در زیر آن بالها را به خود پیچیدهاند،در میان آنها با كسانىكه در مراتب پائینتر قرار دارند حجاب عزت و پردههاى قدرت فاصله انداخته،هرگزپروردگار خود را با نیروى وهم تصویر نكنند،و صفات مخلوقان را براى او قائل نشوند،هرگز وى را در مكانى محدود نمىسازند،و با چشم به او اشاره نمىكنند!. آفرینش آدم:
سپس خداوند مقدارى خاك از قسمتهاى سخت و نرم زمین،و خاكهاى مستعد،شیرینو شوره زار آن گرد آورد و آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد،و با رطوبت آن رابهم آمیخت تا به صورت موجودى چسبناك درآمد[12]،و از آن صورتى داراى اعضاء و جوارحپیوستگیها،و گسستگیها آفرید،آن را جامد كرد تا محكم شود و صاف و محكم و خشك ساختتا وقتى معلوم و سرانجامى معین.و آنگاه از روح خود در او دمید،پس به صورت انسانىداراى نیروى عقل كه وى را به تكاپو مىاندازد در آمد،و داراى افكارى كه به وسیله آن درموجودات تصرف نماید.به او جوارحى بخشید كه به خدمتش پردازد و ابزارى عنایت كرد كهوى را به حركت آورد،نیروى اندیشه،به او بخشید كه حق را از باطل بشناسد،و همچنینذائقه،شامه و وسیله تشخیص رنگها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد،او را معجونى ازرنگهاى گوناگون و مواد موافق و نیروهاى متضاد و اخلاط مختلف:حرارت،برودت،رطوبت،و یبوست و ناراحتى و شادمانى ساخت.سپس خداوند از فرشتگان خواست كه ودیعهالهى و عمل به پیمانى را كه با او داشتند،در مورد سجود در برابر آدم و خضوع به عنوانبزرگداشت او،اداء نمایند آنجا كه فرموده است:
«براى آدم سجده كنید!پس آنها همه سجده كردند،مگر ابلیس!»(بقره-34.)
[13]و همدستانش كه كبر و نخوت آنان را فرا گرفت،و شقاوت و بدبختى بر آنان غلبهنمود،به آفرینش خود از آتش افتخار نمودند،و به خلقت آدم از گل و خاك توهین كردند،پس خداوند براى اینكه آزمایشش كامل شود،و وعدهاى كه به وى داده منجز گردد،به او مهلتعطا كرد و فرمود:«تا روز معلوم مهلت داده شدى»(حجر-38 .
آدم در بهشت:سپس خداوند آدم را در خانهاى سكنى بخشید كه زندگیش را در آنگوارا و پر بركت قرار داد،[14]جایگاه او را امن و امان كرد،و او را از ابلیس و عداوت وىبر حذر داشت،اما دشمن بالاخره او را فریب داد به خاطر اینكه بر او حسادت مىورزید و ازاینكه او در سراى پایدار،و همنشین نیكان است ناراحتبود،آدم یقین خود را به شك و وسوسهاو فروخت،و تصمیم راسخ را با گفته سست او مبادله كرد،و به خاطر همین موضوع،شادى خودرا مبدل به ترس و وحشتساخت،و فریب برایش پشیمانى به بار آورد.پس از آن خداونددامنه توبه را برایش گسترد،كلمات رحمتش را به او القاء نمود،بازگشتبه بهشت را به وى وعدهداد،و او را به سراى آزمایش و جایگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.
رسالت پیامبران براى استخراج گنجهاى عقول:
از میان فرزندان او پیامبرانى برگزید،و پیمان وحى را از آنان گرفت،و از آنها خواستكه امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانى كه اكثر مردم پیمان خدا را تبدیل كرده بودند و حقاو را نمىشناختند.و همتا و شریكانى براى او قرار داده بودند،و شیاطین آنها را از معرفتخدا باز داشته،و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند،پیامبرانش در میان آنها مبعوثساخت، و پى در پى رسولان خود را به سوى آنان فرستاد،تا پیمان فطرت را از آنان مطالبهنمایند[15]و نعمتهاى فراموش شده را به یاد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجترا بر آنها تمام كنند، گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار سازند،و آیات قدرت خداى را به آناننشان دهند:آن سقف بلند پایه آسمان كه بر فراز آنها قرار آنها قرار گرفته،و این گاهواره زمینكه در زیر پاى آنها گسترده،و وسائل معیشتى كه آنها را زنده نگهمیدارد،و اجلهائى كه آنها رافانى مىسازد،و مشكلات و رنجهائى كه آنها را پیر مىكند،و حوادثى كه پى در پى برآنان وارد مىگردد،[همه اینها را به آنها گوشزد كنند).
خداوند هرگز بندگان خود را،از پیامبران مرسل،و كتب آسمانى و یا دلیلى قاطعو یا راهى صاف و مستقیم خالى نگذارده،پیامبرانى كه با كمى نفراتشان و فراوانى دشمنانو تكذیب كنندگان،هرگز در انجام وظائف خود كوتاهى نمىكردند،پیامبرانى كه بعضىبشارت به ظهور پیغمبر آینده دادند،و بعضى به خاطر پیامبر پیشین شناخته شده بودند.عصر بعثت محمد(ص):
به همین حال قرنها گذشت،و روزگاران سپرى شد،پدران در گذشتند و فرزندانجانشین آنها گردیدند،تا اینكه خداوند سبحان،براى وفاى به وعده خود،و كاملگردانیدن نبوت،محمد(ص) رسول خویش را مبعوث ساخت كسى كه از همه پیامبرانبراى بشارت به آمدنش پیمان گرفته شده بود،نشانههایش مشهور و میلادش پسندیده بود،در آن روز(كه او قدم به جهان گذارد)مردم زمین داراى مذاهب پراكنده(16]و خواستههاى ضد و نقیض،و جمعیتهائى متشتتبودند،عدهاى خداى را به مخلوقش تشبیه مىكردند،گروهى ملحد بودند،و جمعى معبودهاى دیگرى غیر از خداى یگانه داشتند،اما او آنها رااز گمراهى نجات داد و هدایت نمود، و با موقعیتخود آنان را از جهالت نجات بخشید.
سپس خداى سبحان لقاى خویش را براى محمد(ص)اختیار كرد و آنچه را نزد خودداشت، براى او پسندید،او را با انتقال از دنیا گرامى داشت،و از گرفتارى با مشكلاتنجات داد،وى را در نهایت احترام قبض روح كرد و به سوى خویش فرا خواند،او همآنچه را كه انبیاى پیشین براى امتخود گذارده بودند،در میان امتخویش به جاىگذاشت(كتاب خدا و اوصیاى خویش را میان آنان قرار داد)زیرا آنها هرگز امتخودرا مهمل و بىسرپرست رها نساختند و بدون اینكه راهى روشن و دانشى پایدار به آنها بدهنداز میان آنان بیرون نرفتند.
قرآن و احكام دینى:
هم اكنون كتاب پروردگار شما در میان شما است،حلال و حرامش آشكار و فریضههاو مستحبات و ناسخ و منسوخ،و مباح و ممنوع،خاص و عام،پندها و مثلها،مطلقها ومحدودها، محكمات و متشابهاتش همه معلوم است،مجملات آن به بركت محكمات وآیات روشن،تفسیر شده،نكات پیچیده آن(در پرتو آیات دیگر)واضح است و آنچه راكه پیمان معرفت آن از همه گرفته شده،معلوم است. و نیز آنچه بندگان موظف به آگاهى از آن نیستند(مانند كنه ذات خدا)آشكار است،قسمتى از احكام در كتاب خدا(براى مدتى محدود)الزام شده و ناسخ آن در سنت پیامبرآمده،و بعضى در سنت واجب شده در حالیكه قبلا در كتاب خدا(براى مدت محدودى)ترك آن مجاز بوده،و بعضى در اوقات معینى واجب است و بعضى وجوب آن در آیندهاز بین رفته است،محرمات آن از هم جدا است:یك قسمت،گناهان كبیره است كهكیفرش را آتش قرار داده،و قسمتى صغیره است كه غفرانش را براى آن مهیا ساخته،و برخى انجام كمش مقبول و مراحل بیشترش در وسعت.
حجخانه خدا نشانه عظمت اسلام!
(قسمتى از این خطبه است كه در مورد حجبیان فرموده):
حجبیت الحرام را بر شما واجب كرده و همان خانهاى كه آن را قبله مردم قرارداده است:كه همچون تشنه كامانى كه به آبگاه مىروند،به سوى آن رو مىآورند،وهمانند كبوتران به آن پناه مىبرند:خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر عظمتش،وتسلیم آنان در مقابل عزتش قرار داده،و از میان مخلوقش شنوندگانى را برگزیده كه دعوتاو را به سوى این خانه اجابت كنند،و سخنش را تصدیق نمایند،و در مواقف پیامبران قرارگیرند،همچون فرشتگان كه به گرد عرش مىگردند،به گرد آن طواف كنند،و سودهاىفراوان در این تجارتخانهى عبادت بدست آورند،و به سوى میعادگاه آمرزشش بشتابند،خداوند متعال این خانهى خود را پرچمى براى اسلام قرار داد[17]و حرم امنى براىپناهندگان به آن،بجا آوردن حج آن را از فرائض شمرده،و اداى حق آن را واجب كرد،و بر همه شما مقرر داشت كه به زیارت آن بروید و فرمود:«آنكس كه استطاعت رفتن به خانهخدا داشته باشد،حجبر او فرض است،و آن كس كه كفر ورزد خداوند از همه جهانیان بى-نیاز است» (16-آل عمران-97 .)
توضیحها:
[1]-این خطبه را«بحار الانوار»از كتاب«الحكمة و المواعظ»على بنمحمد واسطى،و شیخ ابو منصور احمد بن على بن ابیطالب طبرسى در كتاب«احتجاج»چاپ جدید جلد 1 صفحه 294 و قسمتى از آن را شیخ كمال الدینمحمد بن طلحه شافعى در كتاب«مطالب السؤال»كه از كتب معروف اهل تسنناست،نقل كردهاند.
(مستدرك و مدارك نهج البلاغه صفحه236 نوشته هادى كاشف الغطاءطبع بیروت).
و ما در شرح بسیارى از خطبهها اسناد آنها را از كتب دیگر(غیر از نهجالبلاغه)مىآوریم تا روشن گردد تنها«سید رضى»رحمة الله علیه نیست كه اینخطبهها را نقل كرده است.
[2]لا یبلغ مدحته(ستایشگران از مدحش عاجزند)انسان از نظر نیروىفكرى و جسمى محدود است،بهمین جهت نمىتواند ستایش خداوند را آنچنان كه باید بگوید،و نه نعمتهاى بىشمارش را بشمارد،و نه بطور كامل اداىوظیفه نماید.
[3]-لا یدركه بعد الهمم(كنه ذاتش درك نشود)ذات نامحدود خداوندرا با افكار انسانى نمىتوان،درك كرد،و مقصود از جمله الذى لیس لصفته...»
این است كه خداوند چون وجودى استبىپایان صفات او نیز نامحدود است،و حد و مرزى براى آنها تصور نمىتوان كرد.
[4]و وتد بالصخور(لرزش زمین را آرامش بخشید)مقصود امام(ع)این است كه كوهها حركات مضطربانه زمین را كنترل مىكنند،و از نظر علوم طبیعى نیز ثابت است كه كوهها همانند میخها در دل زمین فرو رفته و باعثپیوستگى قشرهاى مختلف زمین و پیشگیرى از لرزشهاى آن هستند،و اگر كوههااز ریشه پنجه در هم نمىافكندند و همچون زرهى قشر زمین را نگاه نمى-داشتند فشار درونى از یكسو و تاثیر جزر و مد ناشى از جاذبه ماه از سوى دیگرآرامش را از ساكنان زمین سلب مىكرد.
[5]اول الدین معرفته،(سر آغاز دین شناسائى او است)ریشه تماممسائل مذهبى به عقائد،باز مىگردد و تمام عقائد،از معرفت و شناسائى خداو صفات او سرچشمه میگیرد،بنابر این سرآغاز تمام برنامهها و تعلیمات دینىهمان شناسائى او است.
[6]و من جهله....(كسیكه او را نشناسد...)لازمه شناختن واقعىخداوند این است كه او را در ردیف مخلوقات،و موصوف به صفت آنها قرارندهند،و با اشاره حسى به او اشاره نكنند،بدیهى است اگر با اشاره حسى بهاو اشاره كنیم مفهومش این است كه او را محدود و قابل شمارش و عدد شناختهایمو این با خداشناسى واقعى هرگز سازگار نیست.
[7]مع كل شى:(با همه چیز است)همراه بودن خداوند با موجوداتعالم به معنى مقارنه دو جسم با یكدیگر نیست،بلكه همراهى او بمعنى احاطهوجودى و حافظیت و قاهریت اوست.
[8]و لائم بین مختلفاتها.[]:(همآهنگى برقرار كرد)ممكن استیكتفسیر این جمله این باشد كه جهان ماده را از اتم به وجود آورده،كه داراى قسمتهاى مثبت و منفى است و این هر دو در عین اینكه در دو قطب متقابل قرار دارندبا هم سازش كرده و ساختمان اتم را به وجود آوردهاند.
[9]ثم انشاء سبحانه فتق الاجواء:(طبقات جو را هم از هم گشود)در اینقسمت امام(ع)به چگونگى آفرینش جهان پرداخته كه در ابتدا فضا و جو و هوارا آفریده،و آبى در آن به وجود آورده،و بادها را فرمان داده است تا آنهارا به شدت به هم بزنند،تا آنجا كه كفهائى روى آب قرار گرفته و آسمانها رابا چنین وضعى به وجود آورده است.
از نظر دانشمندان امروز پیدایش جهان به این صورت است كه:ابتداتودهاى گاز بوده و سپس با حركت دورانى كه داشته به حلقههاى مختلفى تقسیمشده،و از هم جدا گردیدهاند،و شاید تعبیر امام(ع)به آب و كفهاى روىآب،اشاره بهمین مطالب باشد زیرا تودههاى گاز آنچنان فشرده و متكائفبودند،كه شباهتبه مواد مذاب داشتند.از این مواد آنها كه سبكتر بودند دربالا قرار داشتند و مواد سنگینتر در درون و زیر،این همان چیزى است كه ازآن تعبیر به كفهاى روى آب شده است كه پس از جدائى از توده مركزى كراتآسمان را تشكیل دادند.
[10]همانطور كه سابقا نیز اشاره كردیم پیدایش كرات آسمانى از آبنه به معنى پیدایش از همین آبهاى معمولى استبلكه منظور مواد مذابى استكه كرات آسمانى را ساخته است و بنابراین امواجى هم كه به وجود آمدند درهمین مواد مذاب بودند،و منظور از هفت آسمان، هفت جهان بزرگ استكه مجموعه جهانى كه ما در آن زندگى مىكنیم و تمام كراتى كه با چشم ووسائل مختلف دیده مىشود یكى از آنها و پائینترین آنها است،به همین دلیلمىفرماید:«آسمان پائین را به وسیله كواكب و نور ستارگان درخشان زینتبخشید»و اما اینكه مىفرماید:«آسمان برترین را همچون سقفى محفوظ وبلند قرار داد بدون اینكه نیاز به ستونى داشته باشد»ممكن است اشاره بهقانون جاذبه بوده باشد،كه عوالم بالا را در محل خود نگاه مىدارد،بدون اینكهستونى مرئى در میان باشد.
[11]فملاهن اطوارا..:(مملو از فرشتگان ساخت)در اینجا امام(ع)به دستههاى مختلف فرشتگان اشاره فرموده است،و شاید بتوان استفاده كرد كه مقصود از بعضى از گروههاى فرشتگان نیروهائىاست كه خداوند در جهان آفرینش قرار داده است همانند این قسمت:
«منهم الثابتة فى الارضین السفلى اقدامهم...»:«گروهى از آنها درطبقات پائین زمین پاهایشان ثابت است و سرهاى آنها در آسمانها است»كهممكن است اشاره به نیروى جاذبه عمومى باشد و این منافات با این حقیقتندارد كه گروهى از فرشتگان موجوداتى عاقل و صاحب درك و شعورند و یاواسطه وحى مىباشند.
[12]در مورد پیدایش آدم در محافل علمى امروز بیشتر روى فرضیهتكامل تكیه مىشود و طرفداران آن معتقدند كه اگر چه از خاك پیدا شده استولى چنان نبوده كه میان آدم و خاك فاصلهاى نباشد،بلكه با آب آمیخته شد وتدریجا تركیباتى به وجود آمد كه شبیه تركیب نخستین سلولهاى موجود زندهبوده سپس نخستین موجود زنده به صورت یك موجود تك سلولى پیدا شد و تدریجاتكامل یافت تا به صورت حیوانات مختلف در آمد و آخرین مرحله تكامل آنهمین نوع انسان است كه مشاهده مىكنیم.
ولى باید توجه داشت كه اولا فرضیه تكامل جانداران هنوز یك فرضیهو تئورى است و به عنوان یك قانون علمى،اثبات نشده است و تمام قرائنى كه براى اثبات آن ذكر شده از حدود قرائن ظنى تجاوز نمىكند(توضیح بیشتر در اینزمینه را در كتاب آخرین فرضیههاى تكامل دادهایم)ثانیا عباراتى كه در این خطبهدرباره پیدایش آدم مىخوانید همین اندازه مىگوید: كه آدم از خاك و آببه وجود آمد اما آیا در میان آدم و خاك هیچ مرحله دیگرى نبود یا پس از طىمراحلى به اینجا رسید،عبارت بالا از آن ساكت است،بنابراین فرضیه تكاملبه فرض كه بطور قطع اثبات شود تضادى با آن نخواهد داشت.
[13]سجده فرشتگان براى آدم یا براى خدا؟
شكى نیست كه سجده به معنى پرستش،مخصوص خدا است و غیر از خداهیچ كس شایسته پرستش نیستبنابراین تردیدى نخواهد بود كه فرشتگان براىآدم سجده پرستش نكردند، بلكه یا سجده براى خدا بخاطر آفرینش چنینموجود ارزندهاى كردند و یا اینكه براى آدم،به معنى خضوع در مقابل وى بودهاست نه پرستش.
[14]ثم اسكن سبحانه آدم...(آدم را در بهشت جاى داد)در مورد اینكه بهشتى كه آدم در آن بوده كدام است؟گر چه عدهاى آنرا بهشتبرین كه وعدهگاه همه بندگان پاك و نیك است مىدانند،ولى ظاهرامقصود از آن یكى از باغهاى پر نعمت و مصفا و روحافزا در یكى از مناطق خوشآب و هواى روى زمین مىباشد،چنانكه در بحار جلد 11 از قول امام صادق(ع)این مطلب نقل شده است(براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه جلد اول صفحه135 مراجعه فرمائید).
[15]لیستادوهم...(تا وفا به پیمان فطرت را از آنها مطالبه كنند) در این قسمت امام(ع)به این مطلب مىپردازد،كه خداوند گروه خاصىرا از میان انسانها برگزیده تا براى رهبرى و هدایت مردم به پا خیزند و دستوراتالهى را به آنها برسانند و پیمان فطرت را كه خداوند از انسانها در مورد شناسائىخود گرفته از آنان مطالبه كنند و افكار و عقلهاى نهفته و مغلوب هوا و هوسهاىآنان را،بار دیگر به كار وا دارند،روشن است كه این پیمان یك پیمان لفظىنبوده بلكه پیمانى بوده كه با زبان آفرینش و خلقت از انسانها گرفته شده است.
[16]و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه:(مردم زمین در آنروز داراىمذهبهاى پراكنده بودند) این قسمت اشاره به معتقدات مختلف مردم عصر جاهلیت است كه به عنواننمونه گوشهاى از عقاید عرب را در ذیل خوانید:
«آنها اصناف مختلفى بودند،گروهى رستاخیز و آفریدگار را انكارمىكردند،مىگفتند:«غیر از این زندگى دنیا چیزى نیست،مىمیریم و زندهمىشویم،و طبیعت ما را هلاك مىسازد».
و گروهى به آفریدگار معتقد بودند اما رستاخیز را انكار مىكردندو دسته دیگر به آفریدگار و نوعى زندگى پس از مرگ اعتقاد داشتند ولىرسالت و نبوت را منكر بودند،بت مىپرستیدند و آنها را شافعان خویش نزدخدا مىدانستند،براى بتها حج مىكردند و قربانى مىنمودند،و اكثریتاعراب را این دسته تشكیل میدادند.
گروهى معتقد به تناسخ ارواح بودند و درباره بتها نیز عقاید عجیب وغریبى داشتند،بعضى آنها را شریك خدا مىدانستند و حتى لفظ«شریك»را همبآنان اطلاق مىنمودند،و بعضى دیگر آنها را وسیله میان خود و خالقمىشمردند. در میان عرب عدهاى هم«مجسمه»و«مشبهه»وجود داشتند كه خداى راجسمى مىدانستند كه در آسمانها قرار داشت!
گروهى از اعراب آئین یهود را پذیرفته بودند همچون«پادشاهان یمن»،و عدهاى همچون«بنى تغلب»و نصاراى نجران مسیحیت را برگزیده بودند،وجمعى نیز از صائبان و ستارهپرستان بودند.
اما خدا پرستان و موحدان عرب گروه كمى بودند كه عبد المطلب ابو طالبو عبد الله از آنان مىباشند.
(اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 صفحه117-120)
[17]للاسلام علما...(یعنى خداوند خانه خویش را پرچم و نشانهعظمت اسلام قرار داد) چنانكه میدانیم تا هنگامى كه پرچم ملتى برافراشته باشد دلیل بقاى عظمتو سربلندى او است،و آن دم كه سرنگون گردد نشانه شكست و نابودى او مى-باشد،خانه كعبه براى مسلمانان نیز همین حالت را دارد،لذا امام صادق مى-فرماید:«لا یزال الدین قائما ما قامت الكعبة»«تا هنگامى كه كعبه پا برجاستاسلام برقرار است».
اهمیتخانه كعبه براى مسلمانان به اندازهاى است كه دیگران نیز درككردهاند،چنانكه معروف است«گلادستون»سیاستمدار معروف انگلیسى درمجلس عوام انگلستان اعلام كرد: «مادامى كه مسلمانان قرآن را مىخوانند و ازآن الهام مىگیرند،و مادامى كه خانه كعبه را طواف مىكنند و در آن اجتماععظیم اسلامى شركت مىجویند،و مادامى كه نام محمد(ص) را هر صبح وشام برفراز ماذنهها مىبرند مسیحیت در خطر است»!و سخن آن دانشمند دیگركه مىگوید:«واى بر مسلمانان اگر معنى حج را ندانند و واى بر دنیا اگر مسلمانان معنى حج را بدانند».دلیل دیگرى براى این موضوع است