سلام
واقعاً خسته نباشید. مطالب شما خیلی جالب است. من سعی میكنم همش را ببینم. نمی دونم چه پیامی میتونم براتون بفرستم. یه مطلبی را توی مجله موفقیت خوندم. فكر میكنم براتون جالب باشه. واسه همین اونو به عنوان پیام براتون میفرستم.
ü روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ناگهان از بین دو اتو مبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه اجری به سمت او پرتاب کرد. پاره اجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد. پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور میکند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخ دارش به زمین افتاد و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از پاره اجر استفاده کنم. مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذرخواهی کرد؛برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به ارامی به راهش ادامه داد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره اجر به سویتان پرتاب کنند! خدا در روح ما زمزمه میکند و با قلب ما حرف میزند، اما بعضی وقتها، زمانیکه ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور میشود پاره اجری به سوی ما پرتاب کند. این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه.
منبع: مجله موفقیت