به نام خدا
سلام
حالا نوبت نمایش اسلایدها رسیده بود. رفتیم تو نماز خونهی دبستان و اسلایدهایی رو از ماه و زمین و خورشید و.. دیدیم. وقتی اسلاید زمین به نمایش در اومد آقای امام نظر خودش رو راجع به عروس سیارات گفت و گفت زیباترین سیاره در واقع همین زمین خودمون هست و ما چون نمیتونیم از فضا شاهد اون باشیم . فکر میکنیم زحل سیاره زیبا و عروس منظومهی شمسی هست ولی در واقع این زمین با رنگ آبی خود ، با آرایش ملایم ابرهای سفید از فضا به تمام عالم خودنمایی میکنه.
بعد از زمین اسلایدهایی از زمین و سیارات دیگه در کنار هم و درکنار خورشید به نمایش در اومد و نشون میداد این اندازه ها چه قدر حیرت آور بود. زمینی که من تا قبل از این تصاویر فکر میکردم مرکز توجه عالم باید باشه حالا دیگه چیزی به حساب نمیومد. و در برابر عظمت زحل حقیری بیش نبود. دیگه وقتی تصویر مشتری به این مجموعه اضافه شد. زمین حقیر و حقیر تر شد و با اومدن خورشید باز هم بیشتر حقیر شد.
آقای امام گفت بیش از 1 میلیون 200 هزار زمین میتونه درون خورشید جای بگیره. اینجا بود که دیگه همه خودمون و عظمتمون رو حقیر دیدیم و فهمیدیم چیزی نیستیم. این رو فکر کنید که وقتی فهمیدم ستارهای وجود داره که چندین میلیون خورشید رو توش جا میده و از اون بالاتر ستارهای که 8 میلیارد خورشید رو در خودش جای میده دیگه چیزی برای گفتن نداشتیم.
بعد از نمایش اسلاید دوباره رفتیم و به رصد ادامه دادیم نزدیک سحر مشتری طلوع کرده بود و برای اولین بار من تونستم از پشت تلسکوپ مشتری رو ببینم و نه تنها یک قرض سفید رنگ رو دیدم بلکه تونستم یکی از خطوط قهوهای رنگ که رنگ رو در وسط قرص سفید مشتری ببینم.
بعد از رصد مشتری خوشهی پروین رو هم دیدیم و چندین جرم مسیه رو نیز آقای حمیدیان با دوربین دوچشمی که آورده بود به دوستان علاقه مند نشون داد.
خیلیها دیگه نزدیک صبح خواب بودن . و عدهی کمی از بچه ها هنوز بیدار و بودن و رصد میکردن و به مباحثه میپرداختن . تااینکه نزدیک طلوع آفتاب شده بود و قرار شد بریم طلوع زیبای آفتاب رو تماشا کنیم . اما مگه این آفتاب طلوع میکرد. هر چه هم افق روشن تر میشد این آفتاب بالا نمیاومد. حتی با یکی از سمفونیهای بتهون هم آفتاب طلوع نکرد که نکرد.
مجبور شدیم آهنگ مدرسهی موشها رو بذاریم تا شاید بالا بیاد . اما باز هم بالا نیومد و طلوع نکرد که نکرد. دیگه مایوس شده بودیم و یکی دو نفر حواسشون هنوز به طلوع بود که درست در همین موقع بود لبهی بالایی خورشید از پشت کوه بیرون اومد و بالاخره خورشید خانم رخ زیبای خودشو نشون داد.
بعد از رصد طلوع آفتاب هم در راه برگشت یه سری به منزل ملاصدار اینا زدیم. منزلی واقعاً مهجور شده . البته کمی باز سازی شده بود. پشت در اندرونی که رسیدیم دیدیم یک جفت سیم برق از کنار در زده بیرون . آقای امید گفت بذارید بقیه بیان تا بگم این سیم ها برای چی اینجا هستن. من رفته بودم تو فکر و به خیالم اومد حتماً تحت یک سیستم پیشرفته وقتی این دو سیم رو به هم وصل کنیم به طور خودکار در باز میشه. اما زهی خیال باطل . چون فقط باید این دو رشته سیم رو میکشیدیم تا در باز بشه و ملاصدرا ما رو به خونش راه بده.
بعد از مهمونی تو خونهی ملاصدار که از ما با آب میوه ساندیس سیب و پرتقال پذیرایی شد . به سمت دو مینی بوس حرکت کردیم و به سمت تهران راهی شدیم.
اینم از گزارش تقریباً شخصی من از این گشت رصدی