...باید خود زبان باز کند و برایمان بگوید.باید دانه دانه رملها و ماسه های این سرزمین زبان بگشایند و از آنچه دیده اند برایمان بازگو کنند.باید آنها برایمان بگویند که طی کردن چندین کیلومتر در رمل و ماسه با تمام تجهیزات یعنی چی؟ باید او بگوید که چطور هر پایی که در آن میگذاشتند و تا زانو در رملها گیر میکرد یعنی چی؟چطور می باید از این همه موانع طبیعی و ... گذر کرد تا تازه به محل درگیری و جنگ برسی .براستی ما چه میدانم به فکه چه گذشت.اینجا بود که رزمندگان دلیر و رشید اسلام،سینه به سیم خاردار و مین می سپردند تا راه بر بقیه باز شود .وقتی از ایشان می پرسیدی که چرا با کمر رو سیم خاردارها نمی خوابی تا کمتر اذیت شوی؟!!جوابت میداد که : شاید کسیکه میخواهد از روی من رد شود چشمش به چشمم بیفتد و خجالت بکشد و عملیات لغو شود.اینجا بود که بعد از حدود ۱۷ سال ۱۲۰ شهید گرانقدررا که در قتلگاه فکه در کنار هم دفن شده بودند پیدا کردند . هنوز حضور شهدا را میتوان اینجا حس کرد.