• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 54064)
شنبه 15/3/1389 - 16:38 -0 تشکر 204104
ضرب المثل های ایرانی

با سلام

تاپیکی با این عنوان " ضرب المثل های شیرین ایرانی و خارجی " دیدم تاپیک جالبی است.

ولی در این تاپیک قصد دارم  ضرب المثل های ایرانی را تشریح کنم 

 منتظر همکاریتون هستم

هر کس حکایتی از ضرب المثل ها داره بسم الله...

 

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
شنبه 23/5/1389 - 13:56 - 0 تشکر 220843

اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد

عقیده و نظر بعضی ها در اموری اظهار می شود که اگر دیگران را احتمال زیان و ضرر باشد آنها را از آن سود و فایده می برند. پاسخ این دسته از مردم همان است که در عنوان این قسمت آمده است.

راجع به «حاج میرزا آقاسی» صدر اعظم محمد شاه قاجار در برنامه این مرد عارف و روحانی دو موضوع توپ ریزی و حفر قنوات در صدر مسائل قرار داشت. افزایش توپ را موجب تقویت ارتش و حفر قنات را عامل اصلی توسعه کشاورزی می دانست. هر وقت فراغتی پیدا می کرد به سراغ مقنیان می رفت و آنها را در حفر چاه و قنات تشویق و ترغیب می کرد.

روزی حاجی میرزا آقاسی برای بازدید یکی از قنوات رفته بود تا از عمق مادر چاه و میزان آب آن آگاهی حاصل کند. مقنی اظهار داشت : «تا کنون به آب نرسیده ایم و فکر نمی کنم در این چاه رگه آب وجود داشته باشد.» حاجی گفت :«به کار خودتان ادامه دهید و مایوس نباشید.» چند روزی از این مقدمه گذشت و مجددا حاج میرزا آقاسی به سراغ آن چاه رفت و از نتیجه حفاری استفسار کرد. مقتنی موصوف که به حسن تشخیص خود اطمینان داشت در جواب حاجی گفت : «قبلا عرض کردم که کندن چاه در این محل بی حاصل است و به آب نخواهیم رسید.»


دفعه سوم که حاجی میرزا آقاسی برای بازدید مادر چاه رفته بود، مقتنی سر بلند کرد و گفت : «حضرت صدر اعظم، باز هم تکرار می کنم که این چاه آب ندارد و ما داریم برای کبوترهای خدا لانه میسازیم ! صلاح در این است که از ادامه حفاری در این منطقه خود داری شود.» حاجی میرزا آقاسی که در توپ ریزی و حفر قنوات عشق و علاقه عجیبی داشت و گوش او در این دو مورد به حرف نفی بدهکار نبود با شنیدن جمله اخیر که مقنی اظهار داشت بود از کوره در رفت و فریاد زد :
«احمق، بیشعور به تو چه مربوط است که در این زمین آب ندارد، اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد»

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
جمعه 29/5/1389 - 10:7 - 0 تشکر 222672

سر و گوش آب دادن

عبارت بالا اصطلاحی است که در میان طبقات از وضیع و شریف رایج و معمول است و هر گاه که پای تجسس و تحصیل اطلاع از امری پیش آید آن را به کار می برند.

در قرون و اعصار قدیمه که سلاح گرم هنوز به میدان نیامده با سلاح های سرد از قبیل شمشیر و کمان و گرز و نیزه و جز این ها مبارزه می کردند و مدافعان اگر خود را ضعیف تر از مهاجمان می دیدند در دژها و قلاع مستحکم جای می گرفتند و در مقابل دشمن مهاجم پایداری می کردند. برای تامین آب مشروب قلعه غالبا از قنات استفاده می کرده اند که مظهر قنات در درون قلعه به اصطلاح آفتابی می شد.

با این توصیف اجمالی که از کیفیت و چگونگی ساختمان قلعه به عمل آمد ساکنان و مدافعانشان سربازان مهاجم را کاملا می دیدند و از کم و کیف اعمال آنها آگاه بودند زیرا در بلندی و مشرف بر مهاجمان قرار داشته اند در حالی که سربازان مهاجم جز دیوارهای بلند چیزی را نمی دیدند و از حرکات و سکنات محصورین به کلی بی خبر بوده اند.

گاهی که کار بر مهاجمان سخت و دشوار می شد و هیچ گونه راه علاجی برای تسخیر قلعه متصور نبود فرمانده قوای مهاجم یک یا چند نفر از افراد چابک و تیزهوش را از درون چاه تاریک قنات به داخل قلعه می فرستاد و به آنان دستورات کافی می داد که در مظهر قنات در درون قلعه سر و گوش آب بدهند یعنی سرو گوششان را هم هر چند دقیقه در درون آب قنات فرو برند و بدین وسیله خود را از معرض دید محصورین محفوظ دارند تا هوا کاملا تاریک شود و آن گاه داخل قلعه شده به جاسوسی و تجسس در اوضاع و احوال قلعه راجع به تعداد مدافعان و میزان اسلحه و نقاط ضعف و نفوذ آن بپردازند.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
جمعه 29/5/1389 - 17:15 - 0 تشکر 222790

یه ضرب المثل دزفولی می گه :مال سر مال, روو باد زیر جومی د,ردَ     

یعنی : مال سر مال می رود باد زیر پیراهن پاره

من همین قدر از این ضرب المثل می دونم که ما همیشه وقتی می خوایم واسه یه شخصی که از نظر مالی قوی هست کادو ببریم حتما

دنبال  یه هدیه ی گرون قیمت  هستیم و وقتی می خوایم برای یه شخص ضیف کادو ببریم می گیم که یه کادو ساده کافیه یا شایدم کادو نبریم 

جمعه 29/5/1389 - 23:22 - 0 تشکر 222861

papilon721 گفته است :
[quote=papilon721;572250;222790]

  یه ضرب المثل دزفولی می گه :مال سر مال, روو باد زیر جومی د,ردَ     

یعنی : مال سر مال می رود باد زیر پیراهن پاره

 من همین قدر از این ضرب المثل می دونم که ما همیشه وقتی می خوایم واسه یه شخصی که از نظر مالی قوی هست کادو ببریم حتما

دنبال  یه هدیه ی گرون قیمت  هستیم و وقتی می خوایم برای یه شخص ضیف کادو ببریم می گیم که یه کادو ساده کافیه یا شایدم کادو نبریم 

با سلام 

واقعا هم همینطوره طبیعت ما آدم ها 

واسه كسی كه وضعش خوبه كادوی خیلی خوب و آنچنانی میبریم 

اما واسه كسی كه ضعیفتر هست، میگیم ولش كن هر چی بردیم مهم نیست 

جالب بود 

موفق باشید.

یاهووووووووو

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
پنج شنبه 4/6/1389 - 12:47 - 0 تشکر 224586

سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر

پیرزنی که پیش پسر و عروسش بسر می برد زندگانی را به سختی می گذراند، زیرا عروسش غذای کافی به او نمی داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی دوری می نهاد و مقداری پلو رویش می ریخت و آن را طوری می برد که شوهرش می دید و در دل از اینکه زنش آن چنان صادقانه به مادرش خدمت می کرد خوشحال می شد،

بیچاره پیرزن هم از ترس جرات نمی کرد موضوع را به پسرش بگوید لابد با همان غذای ناچیز می ساخت، روز به روز در اثر گرسنگی لاغرتر می شد. یک روز که جمعه بود با خود گفت : «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن کنم و هم یک شکم سیر غذای مناسبی بخورم.»

با این خیال به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی اقبالی پیرزن هنگامی که می خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع کرد به داد و فریاد و کتک زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می کرد: «سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
يکشنبه 4/7/1389 - 18:51 - 0 تشکر 235411

شال و کلاه کردن

هر گاه کسی مهیای رفتن باشد و یا بخواهد لباس رسمی به تن کند تا در یکی از مجالس یا تشریفات رسمی شرکت نماید یا به عبارت بالا ارسال مثل کنند. به علاوه از باب شوخی و مزاح هم در موارد افرادی که قصد عزیمت به کار یا جایی دارند اصطلاحا گفته می شود : «فلانی شال و کلاه کرده» یعنی مهیای رفتن و آماده عزیمت است.

در عبارت بالا غرض از شال پارچه ای از پشم یا پنبه یا ابریشم است که سابقا روی الخالق (از خالق) به کمر می بستند و روی آن سرداری می پوشیدند. شال به کمر بستن تا پنجاه سال قبل در ایران رایج بود و جز آداب و سنن لباس پوشی محسوب می شد ولی دولت پهلوی آن را ممنوع کرد و دستور داد به راه و رسم اروپایی لباس بپوشد و کلاه بر سر نهند.

عبارت شال و کلاه به گفته ی «علامه دهخدا» ترکیب عطفی است و اصطلاحا به لباس وزرا و مستوفیان اطلاق می شد که عبارت بود از لباس زربفت و ملیله دوزی با حمایل و نشانه ها و شال ابریشمین و نفیس که به کمر می بستند و همچنین کلاه ها ی بسیار بلند از پوست های بخارا و سمرقندی که بر سر می نهادند و به عصر سلاطین قاجار با این شکل و هیئت در روزهای باریابی سلام رسمی حاضر می شدند.


چون از شال و کلاه کردن در عصر و زمان سلسله قاجاریه معنی و مفهوم آماده شدن و مهیای رفتن استفاده می شد بنابراین این عبارت رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد و در حال حاضر با آن که شال و کلاهی در بین نیست و جز معدودی از روستاییان کهنسال که بر رسم و سنت قدیم باقی هستند دیگر کسی شال به کمر نمی بندد و کلاه پوستین بر سر نمی نهد با این وجود عبارت «شال و کلاه کردن» به اعتبار سابقه و ریشه ی تاریخی در مورد افرادی که عزم جزم دارند تا به جایی بروند مورد استفاده و استناد قرار می گیرد.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
شنبه 10/7/1389 - 10:42 - 0 تشکر 237551

بیله دیگه ، بیله چغندر
روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دو نفر که با هم هیچ دوستی و آشنایی نداشته با یکدیگر همسفر شدند راه بسیار طولانی بود . آنها به هم گفتند برای اینکه راه به نظرمان کوتاه بیاید . بهتر است با هم حرف بزنیم تا سر مان گرم شود . اوّلی گفت : بگو ببینیم اهل کجایی ؟ چرا به سفر می روی ؟ دومی با خودش گفت : این بابا که مرا نمی شناسد بهتر است چیزهایی ببافم و برای او تعریف کنم تا مرا آدم مهمی به حساب آورد و احترام بیشتری بگذارد . به او گفت : من اهل شهری هستم که زمین های آبادی دارد . کار من کشاورزی است و چغندر می کارم . در مزرعه من چغندر عجیب و غریبی بوجود آمده که کسی قدرت خرید آن را ندارد ؟ دومی گفت : چرا کسی نمی تواند آن را بخرد اول گفت : چون آن قدر بزرگ است که بیست نفر کارگر به کمک هم توانستند آن را از خاک بیرون بیاورند چغندر من از گنبد یک مسجد هم بزرگتر است حالا به سفر می روم تا برای چغندرم در شهری دیگر مشتری پیدا کنم . دومی می دانست چنین چغندری هرگز وجود ندارد اما دلش نمی خواست که به همسفرش بگوید تو دروغ می گویی . اما تصمیم گرفت چیزی بگوید که به همسفرش بفهماند دروغش را فهمیده تا او را خیلی نادان و ابله نداند . سپس اولی به دومی گفت : حالا تو بگو ببینیم چرا به سفر می روی و چکاره هستی ؟ دوّمی گفت : من صنعتگرم . کارم درست کردن دیگ و سینی و ظرف های مسی است اخیراً به کمک کارگران دیگ بسیار بزرگی ساخته ایم . این دیگ آنقدر بزرگ است که چهار تا مسجد با گنبدهای بزرگش را می توان در آن جای داد . من هم به سفر می روم که برای دیگ به آن بزرگی خریدار پیدا کنم . اولی فهمید که همسفرش دروغ چغندریش را فهمیده اما به روی او نیاورد و با اعتراض گفت : مرد حسابی ! این چه حرفی است که می زنی ؟ مرا نادان و ابله فرض کرده ای ؟ چرا دروغ می گویی ؟ دومی گفت : دروغم کجا بوده ؟ (بیله دیگ ، بیله چغندر) چنان چغندرهایی که در مزرعه ی تو روییده . به چنین دیگ هایی هم احتیاج دارد . اولی از خجالت لب فرو بست و دیگر چیزی نگفت . 
از آن به بعد وقتی کسی حرف های نادرست بزند و به پاسخ نادرست دیگران اعتراضی کند می گویند
(بیله دیگ ، بیله چغندر)

چهارشنبه 14/7/1389 - 14:55 - 0 تشکر 238808

رفتم اصفهان برای كار آسان كپه گذاشتند به سرم گفتند ببر آسمان

می گویند شخصی در كارهای كشاورزی به این و آن كمك می كرد و مزد می گرفت، شایع شده بود كه در اصفهان كار آسان و پر درآمد زیاد است. آن مرد كه از كار كردن در مزرعه این و آن خسته شده بود راه اصفهان را در پیش گرفت كه هم كار آسانی پیدا كند، هم پول و دارایی زیادی گیرش بیاد.

موقعی كه به اصفهان رسید از یك نفر كار آسان و پر درآمد خواست. مرد اصفهانی او را به جایی برد كه در آنجا یك ساختمان چند طبقه می ساختند. كپه ای را پر از گل كرد و به سر او گذاشت و گفت : «این گل را ببر طبقه چهارم بده بنا» خلاصه آن روز را این آدم بیچاره كه خیال می كرد در اصفهان كار آسان و پر درآمد زیاد هست به كپه كشی گذراند و عصر هم خسته و كوفته پول كمی از صاحب كار گرفت و با خودش گفت : «اگر كار آسان اصفهان اینه وای به حال كار سختش !» فردای آن روز فرار را بر قرار ترجیح داد و به ده خودش رفت.

موقعی كه به ده رسید یك نفر از او پرسید كه : «در اصفهان كار آسون هست یا نیست؟» او در جوابش گفت:

«رفتم اصفهون سی كار آسون، كپه هشتند به سرم گفتند بر آسمون.»

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
شنبه 17/7/1389 - 13:37 - 0 تشکر 240059

ضرب المثلها ی مازندرانی

• آدم چلاس روزی دِ بار چاشت خِینه

آدم خسیس روزی دو بار ناهار می خورد.

موقعی که کسی کاری را از روی خساست دو بار انجام دهد می گویند.



• دست به خر نَرِسِنِه پالونِه تب تب دینه

دست به خر نمی رسد زین را می تكاند.

موقعی که کسی بخواهد عقده های خود را نسبت به کسی بر روی دیگران خالی کند بکار می برند.

دوشنبه 19/7/1389 - 9:27 - 0 تشکر 240656

ضرب المثل مازندرانی

اتا اسب وسه تا نال کم دارنه
ترجمه فارسی : یک اسب و سه تا نعل کم دارد

مفهوم کنایی : چیزی در بساط ندارد اما آرزوهای بزرگ دارد
معادل فارسی: یک قرون دارم سبزی می خوام، مهمون دارم خیلی می خوام

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.